سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زنگینامه شهید با هنر 

ولادت و تحصیل دکتر باهنر

شهید محمد جواد باهنر در سال 1312
در شهر کرمان در محله ای به نام "محله شهر" که از محله های بسیار قدیمی و
مخروبه شهر کرمان بود، به دنیا آمد. ایشان فرزند دوم خانواده و دارای نه
خواهر و برادر بود. پدر ایشان پیشه ور ساده ای بود که زندگی محقرانه ای
داشت و به واسطه مغازه کوچکی که در سرگذر محله داشت امرار معاش می کرد.
شهید باهنر در سن پنج سالگی به مکتب خانه ای سپرده شد و نزد بانوی متدینه
ای قرآن را فرا گرفت از حدود یازده  سالگی با راهنمایی حجةالاسلام حقیقی،
فرزند بانوی متدینه مکتب خانه، به مدرسه معصومیه کرمان وارد شد و تعلیم
دروس حوزوی را آغاز نمود. حجةالاسلام ایرانمنش پسردائی شهید باهنر در این
باره می گویند: "حدود سن 5 سالگی بود که با هم در کرمان به مکتب خانه
رفتیم، در آنجا خواندن قرآن و در ضمن خواندن فارسی و دیوان حافظ را فرا می
گرفتیم. در آن زمان مدرسه خیلی کم بود و تعداد معدودی بودند که به مدرسه
می رفتند و کسانی که از نظر مالی در حد متوسط و یا ضعیف بودند به همین
مکتب خانه اکتفا می کردند و بعد دنبال کسب و کارمی رفتند؛ چون دیگر
مقتضیات زمان اجازه نمی داد. مدرسه معصومیه بعد از سالها که در دوران رضا
خان تعطیل شده بود، فعالیت های خود را آغازکرد و چند نفری از طلاب را
پذیرا شده بود. شهید باهنر مقدمات را با نصاب البیان و جامع المقدمات شروع
نمود و در کنار دروس رسمی حوزوی، تحصیلات جدید را نیز پی گرفت و به صورت
متفرقه در امتحانات شرکت می نمود و موفق شد مدرک پنجم علمی قدیم را اخذ
کند. در این دوران، تحصیلات دینی ایشان به حدود سطح رسیده بود و در اوائل
مهر ماه 1332 جهت ادامه تحصیلات دینی عازم شهر قم گردید. در سال اول ورود
به حوزه علمیه قم، در مدرسه فیضیه سکونت یافت و دروس کفایه و مکاسب را نزد
اساتیدی چون آیت الله سلطانی، آیت الله مجاهدی و شیخ محمد جواد اصفهانی
فرا گرفت و در همین سال بود که دیپلم  کامل متوسطه را نیز اخذ کرد. در
ادامه و تکمیل دروس دینی از سال 1333 به درس  خارج علما حاضر شد و ضمن
شرکت در درس خارج فقه آیت الله بروجردی که آن زمان با توجه به مرجعیت
ایشان و گستردگی درس از نظر تعداد شاگردان صورت خاصی داشت به درس خارج
اصول حضرت امام خمینی (ره) نیز حاضر می شد و مدت هفت سال یعنی تا اوائل
سال 41 از دروس خارج فقه و اصول امام بهره مند گردید. شهید باهنر هم چنین
به مدت شش سال در درس فلسفه (اسفار) علامه طباطبائی شرکت نمود و در کنار
آن نیز از درس تفسیر علامه که بعدها به صورت کتاب "المیزان" منتشر شد بهره
های فراوانی کسب نمود. شهید باهنر در توصیف دوران تحصیل خود در حوزه عملیه
چنین می گوید: "ما بهترین خاطرات علمی و تحصیلی مان را در این دوراننه
ساله تحصیلات قم داریم" در سال سوم ورود به حوزه علمیه قم و پس از گرفتن
مدرک دیپلم، دکتر باهنر در امتحانات دانشگاه شرکت کرده و وارد دانشکده
الهیات شد و به ادامه تحصیلات دانشگاهی در کنار دروس حوزوی پرداخت و با
توجه به این که دروس دانشگاهی از نظر علمی و کیفی مطالب جدید  و تازه ای
برای ایشان نداشت، به ندرت در کلاسها حضور پیدا می کرد و لذا حدود سال 37
دوره لیسانس را به پایان رساند. در ادامه تکمیل تحصیلات دانشگاهی و پس از
اخذ لیسانس، دوره فوق لیسانس رشته امور تربیتی و دکترای الهیات را گذراند.
شهید باهنر در حدود سالهای 36-35 به شهر مقدس نجف مشرف شد و تصمیم داشت در
آنجا به ادامه تحصیلات دینی خود بپردازد، لذا در مدرسه آیت الله بروجردی
سکونت یافت و در درس آیت الله حکیم شرکت می نمود، اما به دلایلی از جمله
حضور عالمان برجسته در حوزه علمیه قم، مجدداً به حوزه علمیه قم بازگشت.
مدت توقف ایشان در نجف به یک سال نیز نرسید.

آغاز فعالیت های فرهنگی و اجتماعی

در سال  سوم اقامت ایشان در
قم و مدرسه فیضیه، به مدرسه حجتیه نقل مکان کرد و در حجره ای  با بزرگانی
چون حجةالسلام هاشمی رفسنجانی، آیت الله موحدی کرمانی، حجت الاسلام مهدوی
کرمانی و ... هم اطاق شد و این آشنایی زمینه همکارهای فرهنگی، مطبوعاتی و
انقلابی آینده را فراهم نمود. در سال 1336 با همکاری و کمک آقایان هاشمی
رفسنجانی و مهدوی کرمانی نشریه مکتب تشیع را منتشر نمود. نوع مقالات و
مطالب مطروحه در نشریه باعث تحول فکری و فرهنگی عمیقی در حوزه علمیه قم
شده بود و به علت استقبال طلاب و علما انتشار آن به صورت فصلنامه در آمد و
به دلیل اقبال بیش از انتظار و حساسیت و توجه رژیم به این مسئله در نتیجه
پس از انتشار هفت شماره، توقیف شد. جناب آقای هاشمی رفسنجانی در این رابطه
می گوید: "ایشان در اداره مجله مکتب تشیع نقش درجه اول داشت. در سال 36 یا
37 من و ایشان و عده دیگری از دوستان که حدوداً چهار پنج نفر می شدیم
تصمیم گرفتیم یک مجله منتشر کنیم... عمده مسئولیتهای فرهنگی مانند چاپ و
رسیدگی به مقالات، به دوش آقای باهنر افتاد. البته ما هم همکاری می کردیم
اما چون ایشان قلمش از ما بهتر بود و یک مقدار سابقه کار مطبوعاتی داشت،
آمادگی بیشتری در ایشان وجود داشت.... لذا مجموعاً کاربسیار خوبی در آمد و
در آن روزها که تیراژ ده هزار و پانزده هزار خیلی بود اولین چاپ ما با
تیراژده هزار بود که بلافاصله تمام شد و پیش فروش کرده بودیم."

اولین دستگیری ها

شهید باهنر که در سال 37 جهت انجام سفر تبلیغی
به آبادان عزیمت کرده بود به مناسبت تقارن به رسمیت شناختن دولت اسرائیل
توسط دولت ایران به صورت دو فاکتو (de fact ) حمله شدید و سختی به این
مسئله نمود و پس از پایان سخنرانی توسط شهربانی دستگیر شد و این اولین بر
خورد شهید با رژیم پهلوی بود.

دومین دستگیری ایشان مصادف بود با جریانات خرداد ماه سال 42؛ قرار
بود در محرم سال 42 مبلغینی از حوزه علمیه به سراسر کشور اعزام شوند و
مطالب یکنواخت و هماهنگی را در جهت محکومیت رژیم طاغوت و دین ستیزی رژیم
در منابر بیان کنند. دستگاه امنیتی رژیم شاه از این جریان مطلع شد و
اقداماتی را جهت کنترل و فشار بر سخنرانان پیش بینی نمود. شهید باهنر در
آن سال به همدان اعزام شد و در روز هفتم محرم سال 42 به دنبال یک سخنرانی
پرشور دستگیر شد اما به دلیل هجوم و فشار مردم و اجتماعی که مردم همدان
برگزار کردند، دستگاه مجبور شد شهید باهنر را آزاد کند آزادی ایشان همراه
بود با اخراج از شهر همدان؛ اما ایشان تا 12 محرم به سخنرانیهای خود ادامه
داد و نهایتاً مخفیانه از شهر خارج شد. شهید باهنر خود در این باره می
گوید: "خاطرم هست دستور این بود که از روز ششم ماه محرم سخنرانی ها اوج
بیشتری پیدا کند و مبارزه شدت گیرد و علتش هم این بود که گفتند نگذارید
جلسات پر جمعیت باشد و الا اگر بخواهید از اوائل شروع کنید قبل از اینکه
اجتماعی از مردم باشد، شما را دستگیر می کنند و از همان روز ششم که اوج
گرفت ظاهراً روز هفتم بود که ما دستگیر شدیم".

 سومین دستگیری همزمان بود با سخنرانی های تند و انقلابی ایشان
در مسجد جامع بازار تهران به مناسب سالگرد حمله رژیم به مدرسه فیضیه. پس
از پایان سخنرانی ایشان در شب سوم، سرهنگ طاهری و دیگر ماموران شهربانی وی
را دستگیر و به زندان قزل قلعه اعزام کردند و پس از محاکمه در دادگاه
نظامی به چهار ماه زندان محکوم شد.

شهربانی کل در تاریخ 21/12/42 موضوع دستگیری ایشان را چنین به
ساواک گزارش کرد: "شیخ محمد جواد باهنر در شبهای 18و19 اسفند در شبستان
مسجد جامع بالای منبر مطالب تحریک آمیز ایراد و قضیه مدرسه فیضیه در سال
گذشته را به میان کشیده و اظهارات ناروایی نموده بود لذا ساعت 21 روز 19
اسفند در موقع خروج از مسجد به وسیله مامورین ویژه دستگیر و با پرونده
مقدماتی جهت تعقیب قانونی به ساواک اعزام و تحویل گردید."

همکاری با هیئت موتلفه

یکی از مهمترین فعالیت های شهید
باهنر در ابتدای حضورشان در تهران، آشنایی با هئیت موتلفه بود. شهید 
باهنر به وسیله شهید بهشتی به تشکیلات هئیت موتلفه وارد شد و در حوزه ها و
کانون های آن به آموزش عقیدتی نیروهایی موتلفه پرداخت. شهید باهنر در
تعمیق مفاهیم و آموزش های دینی اعضای هیئت موتلفه از مباحث و مطالبی که
شهید مطهری تهیه کرده بودند و نیز بحثهایی که خودشان آماده می کردند، بهره
برداری و استفاده می کرد. پس از ترور حسنعلی منصور توسط هیئت موتلفه و
دستگیری سران آن و متلاشی شدن سازمان، به منظور ایجاد وحدت و انسجام و
جلوگیری از فروپاشی و انزوا و پراکندگی نیروهای مبارز و متعهد، شهید باهنر
با همفکری دیگر بزرگان چون شهید بهشتی، شهید مطهری، هاشمی رفسنجانی و ...
تصمیم گرفتند یک تشکیلات نیمه علنی به وجود آورند.

موسسه رفاه

پوششی که برای این تشکیلات تدارک دیده شد در واقع
یک پوشش اجتماعی و خدماتی بود. نام این تشکیلات موسسه تعاونی و رفاه بود
که از جمله اهدافش کارهای امداد، تشکیل صندوق های قرض الحسنه و تاسیس
مدارس بود. در پوشش فعالیت های علنی موسسه رفاه، ارتباطات مخفی نیروهای
مبارز و فعالیت های غیر علنی صورت می گرفت و توسط این موسسه کانونهای
موتلفه هدایت می شد. شهید رجائی یکی از کسانی بود که رهبری بعضی از کانون
ها را برعهده داشت و با نام مستعار"امیدوار" در جلسات آنان شرکت و برنامه
های آموزشی و تعلیماتی خود را اجرا می کرد. آقای هاشمی رفسنجانی در توضیح
تشکیل موسسه رفاه چنین می گوید: "معمولاً در نهادهایی که در زمان رژیم
گذشته توسط مسلمانان انقلابی تشکیل می شد یک عده معینی بودند که به
صورتهای مختلف به عنوان مشاور، کمک یا عضو، در این کارها نقش داشتند. در
موسسه رفاه چون یک موسسه فرهنگی، رفاهی و خدماتی و هم چنین انقلابی بارزی
بود، ایشان از اول عضو بودند و عضو هیئت امنا و هیئت مدیره هم بودند و
بیشتر کارهای فرهنگی را به ایشان و آقای رجایی سپرده بودیم. در کارهای
جنبی مانند سخنرانیها واردوها و جلسات و کارهای دیگری هم که داشتیم، ایشان
جزو افراد اساسی بودند و در حقیقت باید از ایشان به عنوان یک عضو نیرومند
مهم رفاه و به عنوان یکی از موسسین نام برد". هر چند شهید باهنر عملاً از
موسسین رفاه بود اما بطور رسمی ساواک با در خواست عضویت ایشان در هیئت
موسسین مخالفت نموده بود.

تبلیغ و ارشاد

شهید باهنر پس از ورود به تهران و آغاز فعالیت
های فرهنگی و سیاسی خود، از سال 44 اقداماتی را جهت ارشاد و تبلیغ مبانی
دینی برای اقشار مختلف مردم، انجام داد. در سال 45 و 44 در مسجد جلیلی،
سخنرانیها مهمی ایراد کرد. این مسجد که توسط آیت الله مهدوی کنی اداره می
شد و امامت جماعت آن نیز بر عهده ایشان قرار داشت یکی از مراکز تجمع
نیروهای مذهبی متعهد و مبارز بود و به دلیل حساسیت و توجه رژیم به آن
معمولاً از طرف ساواک چند منبع برای آن گمارده شده بود تا گزارش کاملی از
فعالیت های آن دریافت دارد. هم چنین دکتر باهنر در سالهای 45 و46 در هئیت
مکتب الحسین حضور می یافت و در مورد مسائل اسلامی و مشکلات جامعه و وظایف
مسلمانان و چگونگی هدایت و رشد مردم بیاناتی می فرمود با عنایت به اینکه
در مکتب الحسین عناصری از موتلفه اسلامی و حزب ملل شرکت می کردند و پایگاه
نیروهای مبارز مذهبی محسوب می شد، ساواک چند منبع را مامور این هیات ها
کرده بود و گزارشات آن را پیگیری می کرد. منبع ساواک از جلسه 16/3/46 مکتب
حسین (ع) چنین گزارش می دهد: "... سپس شیخ باهنر واعظ اظهار داشت ما باید
از امام حسین (ع) سرمشق بگیریم و با یزید و ظالمین بیعت نکنیم و تسلیم
حکومت بی دین و ظالم نشویم. رهبر عالیقدر اگر بیعت می کرد خیلی راحت تر
بود ولی در عوض دین از دستمان می رفت. نامبرده افزود رهبر عالی مقام
شیعیان جهان و آیت الله حکیم به اتفاق در مورد جنگ با اسرائیل فتوی داده
اند و این موضوع مورد استقبال کشورهای اسلامی قرار گرفته است."

هم چنین ایشان در تاریخ 30/3/46 می گوید: "... هیچ کس جز امام وقت
نمی تواند و حق ندارد معارف و قوانین اسلام را تغییر دهد و در آن دخل و
تصرف کند؛ امام و یا جانشین او باید در کشور اسلامی زمامدار مسلمین باشد
که حق مظلوم را از ظالم بگیرد. اگر زمامداران پاک و منزه باشند رباخواری
در مملکت رایج نمی شود. سینما و مرکز فساد دایر نمی گردد. این همه جنایت
به وقوع نمی پیوندد بنابر این باید بالاها وضع خود را اصلاح کنند و سپس از
طبقات پایین متوقع باشند. ما نباید بنشینیم و بگوییم کارها درست می شود.
آخر تا کی صبر کنیم باید چاره ای اندیشید و فکر کرد."

شهید باهنر در ادامه روشنگری های خود و توجه مردم به اوضاع سیاسی
و اجتماعی کشور، در تاریخ 14/4/46 چنین می گوید: " آقایان حالا بعد از
1400 سال در مملکت ما وضع سابق تکرار شده است. اگر یک نفر مسلمان یا یک
روحانی بگوید شراب نخورید و زنا نکنید و اموال عمومی را چپاول ننمایید و
به بانکهای خارج نسپارید به رگ غیرتشان  بر می خورد. فوری حبس و شکنجه و
تبعید را به میان می کشند. بنابر این بر هر فرد مسلمان واجب است که امر به
معروف و نهی از منکر نماید و از طریق تشکیل جلسات خصوصی و عمومی و پخش
اعلامیه و تبلیغات دیگر مبارزه نماید و این همه فساد جبران ناپذیر را که
دامن اسلام را گرفته را بین برد." و نیز در تاریخ 11/5/46 می گوید: "...
مردم مسلمان باید توجه داشته باشید که اسلام می گوید علم و دانش و تقوی
باید با یکدیگر توام باشد؛ یعنی یک فرد مسلمان باید با فضیلت و دانش باشد
تا بتواند گرفتاریهای روزمره مسلمانان را برطرف نماید تا محتاج مستشار و
دخالت خارجیان نگردند. متاسفانه در دستگاه فعلی ما به غیر از رشوه خواری و
رقاصی و عیاشی کار دیگری مشاهده نمی شود." به دنبال بیانات بیدارگر و
روشنگر شهید باهنر، ساواک مرکز به ساواک تهران چنین دستور می دهد:
"نامبرده بالا اخیراً ضمن شرکت در جلسات متشکله مکتب حسین مبادرت به ایراد
مطالب خلاف مصالح می نماید که ادامه این روش در حال حاضر به مصلحت نمی
باشد. علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید ضمن دادن آموزش به منابع مربوطه،
اعمال و رفتار و تماسهای وی را تحت نظر قرار داده و ترتیبی اتخاذ گردد که
به موازات آن مدارک محکمه پسند و قاطعی در مورد مشارالیه جمع آوری و مراتب
را به موقع به این اداره کل منعکس نمایند."

همزمان با سخنرانی شهید باهنر در مکتب الحسین، شخصیت های مبارز
دیگری نیز برای سخنرانی دعوت می شدند از جمله آقایان هاشمی رفسنجانی، شهید
هاشمی نژاد، علی اصغر مروارید و ... در سالهای 49- 48 عمده سخنرانیها و
مواعظ شهید باهنر در مسجد هدایت صورت می گرفت. آیت الله طالقانی امام
جماعت این مسجد بودند و بدین واسطه افرادی از نهضت آزادی، روشنفکران مذهبی
و دانشجویان مسلمان دانشگاه ها در آن حضور می یافتند.

در زمانی که آیت الله طالقانی در مسجد حضور داشتند و در حصر و یا
تبعید نبودند این مسجد رونق زیادی می یافت و اقشار گوناگونی در آن شرکت می
کردند. حضور مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آیت الله طالقانی در این مسجد،
توجه هر چه بیشتر ساواک را به این کانون موجب گردید؛ و در هر جلسه و
مراسمی که در این مسجد برگزار می شد حداقل سه منبع گزارش آن را به ساواک
منتقل می کردند. سخنرانیهای دکتر باهنر در این مسجد مورد استقبال فراوان
مستمعین قرار می گرفت، بطوری که به در خواست آیت الله طالقانی برنامه های
سخنرانی متعددی برای ایشان گذاشته می شد. شهید دکتر باهنر در این زمینه می
گوید: "مسجد هدایت، مسجد مرحوم طالقانی، پاتوق ما بود، که تا سه سال ماه
رمضان را آنجا صحبت می کردیم؛ شبهای جمعه زیادی آنجا صحبت کردم. " شهید
باهنر طبق روال گذشته و همیشگی با سخنان و بیانات متین و دقیق خود که
متناسب با نیازها، ضرورت ها و خواسته های مخاطبین و شرایط اجتماعی و سیاسی
روز بود توانست اقشار مختلفی را جذب مسجد و منبر نماید و مورد توجه
نیروهای مذهبی قرار گیرد. شهید باهنر در فرازی از سخنان خود در مسجد هدایت
به تاریخ 2/10/67 که توسط منبع ساواک گزارش شده چنین می گوید: "... بیایید
قدری در زندگی اجتماعی تحرک پیدا کنید و جامعه را از این نکبت و رکورد
برهانید و آنگاه از بی عفتی بانواند در جامعه اسلامی انتقاد کرد و بیان
داشت کسانی که ندای آزادی زن را در دنیا بلند کردند بزرگترین ضربه را به
پیکر جامعه وارد آورند. این همه سقط جنین و روابط نامشروع معلول این افکار
پوچ می باشد." و در تاریخ 8/8/48 می گوید: "... هر قوم و ملتی که در قید
استعمار هستند اگر همبستگی نداشته باشند نمی توانند از قید اسارت آزاد
شوند؛ هر حکومتی در خور لیاقت افراد آن جامعه تشکیل می شود، تا دسته و
جمعیتی روش خود را تغییر ندهد وضع آنها عوض نخواهد شد. " به دنبال این
اظهارات، اداره کل سوم ساواک در تاریخ 28/8/49به ساواک تهران چنین دستور
می دهد: "با توجه به اینکه اظهارات نامبرده تحریک آمیز می باشد خواهشمند
است دستور فرمایید مشارالیه را احضار و تذکرات لازم داده و نتیجه را به
این اداره کل اعلام دارند."علیرغم تذکرات و تهدیدات ساواک، شهید باهنر به
رسالت فرهنگی و دینی خود ادامه داده و آموزش های دینی و اجتماعی خود را
تداوم می بخشد. در این راستا در آستانه برگزاری جشنهای 2500 ساله در محافل
و مجالس مختلف و بخصوص در مسجد هدایت به افشاء چهره مزورانه طاغوت پرداخته
و در سخنرانی مورخه 30/5/50 در مسجد هدایت چنین می گوید: "... ملت آن ملتی
است که به قدرت صنعت و تکنیک و پیشرفت فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی فعلی
خود ببالد نه اینکه به ستایش مردگان بپردازد و افتخارات باستانی و گذشتگان
خود را تمجید و تحسین کند." در پی تشدید اقدامات رژیم جهت مقابله با
مخالفین و گروههای مبارز و وحشت از بحرانی شدن اوضاع اجتماعی در جریان
برگزاری جشنهای 2500 ساله و نیز صراحت در گفتار شهید باهنر از سوی ساواک
در تاریخ 16/6/50 به شهربانی کل کشور ممنوع المنبر شدن ایشان چنین ابلاغ
می شود: "نامبرده بالا که از وعاظ افراطی و ناراحت مقیم تهران می باشد
اخیراً مبادرت به ایراد مطالب تحریک آمیز و خلاف مصالح در مسجد هدایت
تهران نموده است .علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید نام وی جزو وعاظ
ممنوع المنبر منظور و از نتیجه معموله این سازمان را آگاه سازند"..

مسجد الجواد و حسینیه ارشاد از جمله مراکز دیگری بودند که شهید
دکتر باهنر در آنجا به سخنرانی می پرداخت در سالهای 49 و تا اواسط 50 این
دو محل نیز مرکز اجتماع نیروهای مذهبی متعهد و روشن جامعه بود که حضور
سخنرانان برجسته، نواندیش و انقلابی موجبات رونق و جذب تعداد بیشتری از
مردم به خصوص جوانان می گردید. شهید باهنر در کنار این مساجد و مراکز در
برخی محافل مذهبی از جمله هیاتها و جلساتی که در برخی منازل تشکیل می
گردید نیز حضور می یافت و به ارشاد و هدایت اقشار مختلف جامعه اسلامی می
پرداخت.

فی الجمله اینکه شهید باهنر و دیگر روحانیون مبارز از زمینه ها و
شرایط به دست آمده توسط مساجد، روضه ها، هیئت ها و حسینیه ها ضمن ابلاغ
اندیشه های امام، و برنامه های نهضت امام خمینی، به افشاگری و روشنگری
مردم مسلمان می پرداختند واین فرصتی بود تا ملت مسلمان ایران آمادگی
اعتقادی و عملی مبارزاتی ضد رژیم را به دست آورد.

ممنوع المنبر شدن

به دنبال اظهارات و سخنان شهید باهنر در
خصوص جشن های 2500 ساله شاهنشاهی و بیاناتی که به تعبیر رژیم تحریک آمیز
بود، وی توسط ساواک احضار و سپس ممنوع المنبر گردید. ممنوع المنبر بودن
ایشان تا آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. با این وجود ایشان به
مناسبت های مختلف در محافل و هیاتها مبادرت به سخنرانی می نمود. دکتر
شیبانی در رابطه با حوادث انقلاب چنین نقل می کند: "خاطراتی که از شهید
باهنر دارم سخنرانی ایشان در شیراز بود که ساواک به شدت جلوگیری می کرد و
قرار بود که این سخنرانی حتماً برگزار شود. ایشان عبا و عمامه را کنار
گذاشت و باکت و شلوار سخنرانی کرد و تا ساواک آمد جریان را بفهمد از جلسه
فرار کرد".

گسترش فعالیت های فرهنگی

شهید باهنر در دوران ممنوع المنبر
بودن، ضمن اشتغال به امر اصلاح کتب درسی، فعالیت های فرهنگی و آموزشی
دیگری را با کمک و مساعدت همفکران خود انجام می داد؛از جمله تاسیس دفتر
نشر فرهنگ اسلامی. این دفتر موفق شده بود که سالانه میلیون ها نسخه کتب
مفید را منتشر کند و در چند ساله آخر پیش از انقلاب و به دنبال تعطیل شدن
شرکت انتشار، در واقع محلی بود برای مراجعه کسانی که به دنبال کتب مفید
اسلامی بودند. در این دوران هم چنین ایشان با کمک آیت الله موسوی اردبیلی
کانون توحید را تاسیس کردند. این مرکز تبدیل به کانون علمی تبلیغی مهمی در
تهران شد. لازم به یادآوری است که مهندس موسوی طرح ساختمان آن را تهیه
نمود و با کمک و پشتیبانی شهید باهنر موفق به تکمیل و راه اندازی آن مجتمع
عظیم شد.

هم چنین شهید باهنر در تاسیس مدرسه راهنمایی مفید و نیز در ایجاد
مکتب امیرالمومنین، (جنب مسجد امیرالمومنین درخیابان نصرت) که توسط آیت
الله موسوی اردبیلی آغاز شده بود شرکت داشت.

بطور خلاصه اهم فعالیت های فرهنگی ایشان در این دوران عبارت است از:

1- تاسیس دفتر نشر فرهنگ اسلامی

2- تاسیس و راه اندازی مدرسه راهنمایی مفید

3- تاسیس مکتب امیرالمومنین (ع)

4- تاسیس و بنای کانون توحید

5- راه اندازی و تاسیس مدرسه رفاه

دستگیری مجدد

در سال 1352 و به دنبال فعالیت های گسترده شهید
باهنر و حساسیت و کنترل شدید ساواک بر اعمال و رفت و آمدهای ایشان، و به
منظور تضعیف روحیه و تزلزل در اراده محکم ایشان در مبارزه علیه رژیم،
دستگاه امنیتی شاه به طور مرتب و مکرر، نزدیکان به خصوص همشیره ایشان را
دستگیر و مورد بازجویی قرار می داد و در بیابانهای اطراف تهران رها می
کرد. به دنبال این قضایا و در پی گزارش یکی از اهالی محل مبنی بر تکثیر و
توزیع اعلامیه در منزل شهید باهنر، بلافاصله ساواک به منزل ایشان یورش
برده و ضمن بازرسی و توقیف برخی کتب، ایشان را دستگیر و پس از چند روز با
اخذ تعهد آزاد کرد شهید باهنر خود در این باره می گوید: "یک جریان
خانوادگی برای من پیش آمد. خواهری داشتم که نزد ما زندگی می کرد و آمدند و
او را دستگیر کردند و دستگیری های بسیار عجیبی بود.مرتب دستگیر می کردند و
چند روز نگه می داشتند و گاهی در بیابان ها رها می کردند و گاهی در گوشه
دیگری از شهر و عمدتا اصرارشان این بود که روابط ما را بتوانند از او
بپرسند که ما با چه گروه هایی ارتباط داریم و چه جلساتی در منزل داریم و
چه مسائلی را تعقیب می کنیم".

عضویت در کمیته تنظیم اعتصابات

یکی از کمیته های شورای انقلاب،
کمیته اعتصابات بود. وظیفه این کمیته دامن زدن به اعتصابات بود و در
مواردی که در خصوص نیازهای ضروری مردم مشکلی به وجود می آمد این کمیته،
چگونگی اعتصابات را تنظیم می کرد. به خصوص در جریان اعتصاب کارگران نفت
مشکلاتی برای سوخت مردم به وجود آمد و بنا به دستور حضرت امام، شهید باهنر
به عضویت این کمیته درآمد و با سفر به نقاط مختلف کشور به رتق و فتق امور
مربوط به اعتصابات پرداخت.

عضویت در شورای انقلاب

اندیشه تشکلی به نام "شورای انقلاب" با
توجه به شرایط خاص آن زمان در میان روحانیون معتمد امام وجود داشت. بحث
جدی در این زمینه در سفری که استاد شهید مرتضی مطهری به پاریس داشت با
امام خمینی (ره) مطرح شد. بنا بر نوشته آقای هاشمی رفسنجانی: "... آقای
مطهری در مراجعت از سفر پاریس دستور رهبر عظیم الشان انقلاب را مبنی بر
تشکیل شورای انقلاب آوردند، حضرت امام آقایان شهید مطهری، شهید بهشتی،
موسوی اردبیلی، شهید باهنر و هاشمی رفسنجانی را به عنوان هسته اولیه شورای
انقلاب تعیین کرده و اجازه داده بودند که افراد دیگر با نظر این پنج نفر
اضافه شوند. در جلسات ابتدایی تصمیم بر این شد که حتی الامکان ترکیب شورا
از اعضای روحانی و غیر روحانی به نسبت مساوی و نزدیک به هم باشد. "این
شورا در آذر ماه 1357 شکل گرفت و با توجه به شرایط خاص کشور درزمان پیش از
پیروزی انقلاب ،این شورا در هدایت و برنامه ریزی امورانقلاب و دادن مشورت
های لازم به رهبر معظم انقلاب (امام خمینی ره) نقش مهمی ایفا می نمود.

تشکیل حزب جمهوری اسلامی

در سال 1357، پس از آزادی از زندان
شهید باهنر و شهید بهشتی، به همراه برخی شخصیت های دیگر نسبت به تشکیل حزب
جمهوری اسلامی اقدام نمودند و مرامنامه و اساسنامه آن را تهیه کردند و
بدینوسیله تشکیلات حزب جمهوری اسلامی رسماً فعالیت خود را آغاز کرد. نقش
ایشان در حزب بسیار تعیین کننده بود و در همه کارها با وی مشورت می شد. پس
از شهادت شهید بهشتی در فاجعه خونین انفجار دفتر مرکزی حزب در هفتم تیر
ماه سال 60، شهید باهنر به دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی انتخاب گردید و این
مسئولیت را تا زمان پذیرش پست نخست وزیری به عهده داشت.

نخست وزیری

به دنبال برکناری بنی صدر از مقام ریاست جمهوری و
انتخاب شهید رجایی به عنوان ریاست جمهوری، بنا به پیشنهاد شهید رجایی،
شهید دکتر باهنر در سال 1360 به عنوان نخست وزیر به مجلس شورای اسلامی
معرفی گردید. و مجلس نیز به نخست وزیر و وزرای وی رای اعتماد داد.

خصوصیات اخلاقی شهید باهنر

شهید بزرگوار دکتر باهنر در کنار
تحصیل علوم و همت و تلاش خستگی ناپذیر در پیشرفت تحصیلی در زمینه کسب
کمالات اخلاقی و اتصاف به اخلاق حسنه اسلامی، مجاهدات و مراقبت هایی را
مبذول می داشت. در این زمینه گفتار مقام معظم رهبری بسیار گویاست: "...
ایشان خصوصیات اخلاقی داشت که نظیر آن را ما خیلی کم داریم؛ مرحوم شهید
مطهری و بیش از ایشان شهید بهشتی بسیار شیفته خصوصیات اخلاقی دکتر باهنر
بودند مهمترین خصوصیات ایشان این بود که کار زیاد و مفید و جمع و جور را
بدون هیچگونه تظاهر و هیجان ظاهری انجام می داد.مردی عمیق، صبور و بردبار،
کم حرف، متین، پرکار، جدی، صمیمی، صدیق و با صفا بود. ایشان در نوشتن خوش
ذوق، ادیب و دارای نوشته ای آهنگین و زیبا بود. و به هر حال یک انسان کم
نظیر و برجسته بود."

در مورد خصوصیات اخلاقی شهید باهنر، حجةالاسلام مهدوی کرمانی که مدت
های مدید با ایشان در مدرسه حجتیه هم حجره و هم بحث بوده اند نکات جالبی
بیان می دارند: " بطور کلی برخورد شهید با کسانی که نزد ایشان می آمدند
بسیار صمیمی و دوستانه بود و حتی می توانم بگویم که ایشان از برادر نیز
نزدیکتر بودند و بسیار هم خودمانی صحبت می کردند. وی تا آنجا که می توانست
نمازش را اول وقت و با جماعت اقامه می کرد و معمولاً اول غروب در صحن
مدرسه فیضیه به نماز جماعتی که به امامت آیة الله اراکی تشکیل می شد حضور
می یافت و ظهرها هم در نماز جماعتی که به امام مرحوم آیة الله زنجانی
برگزار می شد شرکت می کرد و مدتی که ما با هم بودیم چون با هم یک درس
مشترک داشتیم و از طرفی آن درس بعد از اذان صبح تدریس می شد در مسجد حاضر
شده باشیم و بدین ترتیب ایشان نماز صبح را نیز به امامت آیة العظمی مرعشی
نجفی و یا آیة الله العظمی گلپایگانی اقامه می کرد و اعتقاد زیادی به نماز
شب و زیارت جامعه کبیره و سایر ادعیه داشت که در مواقع تنهایی به آنها
مشغول بود هم چنین مواقعی که به اتفاق دوستان به مسجد جمکران می رفتیم
بیشتر اوقات پیاده بودیم و ایشان طبق دستورانی که در آداب مسجد جمکران
نوشته شده، کاملاً عمل به آنها را رعایت می کرد.

اصولاً از نماز شب و نمازهای مستحبی غفلت نمی کرد و حتی بعضی از
دوستان ایشان، وی را برای اینکه چون زیاد به این گونه عبادات اهتمام می
ورزید، به وی گوشزد می کردند که مبادا از درسش که مقصود اصلی است غافل
شود، ولی ایشان با توجه به اینکه نماز و دعا را وسیله صفای قلب و موجب
برقراری رابطه انسان با خدای خود می دانست معتقد بود به این صورت بهتر می
تواند به درسش بپردازد و لذا از انجام این اعمال غفلت نمی کرد. ایشان
بسیار بی آلایش بود.


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 8:51 عصر
نظرات دیگران()
زندگینامه شهید مرتضی اوینی 

شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و
متوسطه‌ی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان
دانش‌جوی معماری وارد دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با
هنر انس داشت؛ شعر می‌سرود داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد تحصیلات
دانشگاهی‌اش را نیز در رشته‌ای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود
ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌های
انقلاب به فیلم‌سازی پرداخت:

 "حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده‌ی هنرهای زیبا هستم اما کاری را که
اکنون انجام می‌دهم نباید به تحصیلاتم مربوط دانست حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج
دانشگاه است بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی در سایه‌ی تعهد اسلامی به
دست می‌آید و لاغیر قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگرچه با سینما
آشنایی داشته‌ام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است... با
شروع انقلاب تمام نوشته‌های خویش را -  اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های
کوتاه، اشعار و... -  در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر
چیزی که "حدیث نفس" باشد ننویسم و دیگر از "خودم" سخنی به میان نیاورم... سعی
کردم که "خودم" را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد، و خدا را شکر بر این
تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آن چه که انسان می‌نویسد همیشه تراوشات درونی خود
اوست همه‌ی هنرها این چنین هستند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود
اوست اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آن‌گاه این خداست که در آثار او
جلوه‌گر می‌شود حقیر این چنین ادعایی ندارم ولی سعیم بر این بوده است."

شهید آوینی فیلم‌سازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره‌ی
غائله‌ی گنبد (مجموعه‌ی شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین
(مجموعه‌ی مستند خان گزیده‌ها) آغاز کرد

"با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم
بعدها ضرورت‌های موجود رفته‌رفته ما را به فیلم‌سازی کشاند... ما از ابتدا در
گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همه‌ی وقایعی که برای انقلاب اسلام و نظام
پیش می‌آید عکس‌العمل نشان بدهیم مثلاً سیل خوزستان که واقع شد، همان گروهی که
بعدها مجموعه‌ی حقیقت را ساختیم به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم
آن گزارش در واقع جزو اولین کارهایمان در گروه جهاد بود بعد، غائله ی خسرو و
ناصر قشقایی پیش آمد و مابه فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم... وقتی
فیروز‌آباد در محاصره بود، ما با مشکلات زیادی از خط محاصره گذشتیم و خودمان را
به فیروزآباد رساندیم. در واقع اولین صحنه‌های جنگ را ما در آن‌جا، در جنگ با
خوانین گرفتیم.

گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت دو تن از
اعضای گروه در همان روزهای او جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی
که تیر به شانه‌اش خورده بود، از حلقه‌ی محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکل یافت
و در روزهای محاصره‌ی خرمشهر برای تهیه‌ی فیلم وارد این شهر شد:

"وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونین‌شهر نشده بود شهر هنوز سرپا بود، اگرچه
احساس نمی‌شد که این حالت زیاد پر دوام باشد، و زیاد هم دوام نیاورد ما به
تهران بازگشتیم و شبانه‌روز پای میز موویلا کار کردیم تا اولین فیلم مستند جنگی
درباره‌ی خرمشهر از تلویزیون پخش شد؛ فتح خون."

مجموعه‌ی یازده قسمتی "حقیقت" کار بعدی گروه محسوب می‌شد که یکی از هدف‌های آن
ترسیم علل سقوط خرمشهر بود.

"یک هفته‌ای نگذشته بود که خرمشهر سقوط کرد و ما در جست‌و‌جوی "حقیقت" ماجرا به
آبادان رفتیم که سخت در محاصره بود تولید مجموعه‌ی حقیقت این گونه آغاز شد."

کار گروه جهاد در جبهه‌ها ادامه یافت و با شروع عملیات والفجر هشت، شکل کاملاً
منسجم و به هم پیوسته‌ای پیدا کرد آغاز تهیه‌ی مجموعه‌ی زیبا و ماندگار روایت
فتح که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد به همان
ایام باز می‌گردد. شهید آوینی درباره‌ی انگیزه‌ی گروه جهاد در ساختن این مجموعه
که نزدیک به هفتاد برنامه است چنین می‌گوید:

"انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند
آن‌ها را به جبهه‌های دفاع مقدس می‌کشاندند وظایف و تعهدات اداری.

اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس به شهادت رسید و
آخرین‌شان مهدی فلاحت‌پور است که همین امسال "1371" در لبنان شهید شد... و خوب،
دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشده‌ایم و اگر باز جنگی پیش
بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. می‌دانید! زنده‌ترین
روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه می‌گذراند و زندگی در تقابل
با مرگ است که خودش را نشان می‌دهد.”

اواخر سال 1370 "موسسه‌ی فرهنگی روایت فتح" به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد
تا به کار فیلم‌سازی مستند و سینمایی درباره‌ی دفاع مقدس بپردازد و تهیه‌ی
مجموعه‌ی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطع‌نامه رها شده بود ادامه دهد. شهید
آوینی و گروه فیلم‌برداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی
مدتی کم‌تر از یک سال کار تهیه‌ی شش برنامه از مجموعه‌ی ده قسمتی "شهری در
آسمان" را به پایان رساندند ومقدمات تهیه‌ی مجموعه‌های دیگری را درباره‌ی
آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعه‌ی
محاصره، سقوط و باز پس‌گیری خرمشهر می‌پرداخت در ماه‌های آخر حیات زمینی شهید
آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامه‌ی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن
مجموعه های دیگر با شهادتش در روز جمعه بیسم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام
ماند.

شهید آوینی فعالیت‌های مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشارکت
در جبهه‌ها و تهیه‌ی فیلم‌های مستند درباره‌ی جنگ، با نگارش مقالاتی در
ماهنامه‌ی "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد این مقالات طیف وسیعی از
موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در بر می‌گرفت او طی یک مجموعه مقاله
درباره‌ی "مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام" آرا و اندیشه‌های رایج در مود
دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی
ماخوذ از وحی و نهج‌البلاغه و آرای سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و
نقد قرار داد. مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت
با حکومت الهی حضرت رسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان(ع) نوشت و اتصال
انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا علیهم‌السلم و جایگاه آن با جنگ‌های صدر اسلام
و قیام عاشوا و وجوه تمایز آن از جنگ‌هایی که به خصوص در قرون اخیر واقع
شده‌اند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزم‌آوران و بسیجیان، در زمره‌ی
مطالبی بود که در "اعتصام" منتشر شد. در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و
تفکر می‌کرد و حاصل کار خویش را به صورت مقالاتی چون "اشک، چشمه‌ی تکامل".
"تحقیقی در معنی صلوات" و "حج، تمثیل سلوک جمعی بشر" به چاپ می‌سپرد. در کنار
نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی "تحقیقی مکتبی در باب
توسعه و مبانی تمدن غرب" برای ماهنامه‌ی "جهاد"، ارگان جهاد سازندگی، نوشت
"بهشت زمینی"، "میمون برهنه!"، "تمدن اسراف و تبذیر"، "دیکتاتوری اقتصاد"، "از
دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی"، "نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی"، "ترقی یا
تکامل؟" و... از جمله مقالات آن مجموعه است. این مقالات بعد از شهادت او با
عنوان "توسه و مبانی تمدن غرب" به چاپ رسید این دوره از کار نویسندگی شهید تا
سال 1365 ادامه یافت. مقارن با همین سال‌ها شهید آوینی علاوه برکارگردانی و
مونتاژ مجموعه‌ی "روایت فتح" نگارش متن آن را بر عهده داشت که بعدها قالب کتابی
گرفت با عنوان "گنجینه‌ی آسمانی". او در ماه محرم سال 1366 نگارش کتاب "فتح
خون" (روایت محرم" را آغاز کرد و نه فصل از فصول ده‌گانه‌ی آن را نوشت. اما در
حالی که کار تحقیق در مورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنی‌هاشم را انجام داده و
نگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.

او در سال 1367 یک ترم در مجتمع دانشگاهی هنر تدریس کرد، ولی چون مفاد مورد
نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه هم‌خوانی نداشت، از ادامه‌ی تدریس صرف‌نظر کرد.
مجموعه‌ی مباحثی که برای تدریس فراهم شده بود، با بسط و شرح و تفسیر بیش‌تر در
مقاله‌ای بلند  به نام "تاملاتی در ماهیت سینما" که در فصلنامه‌ی "فارابی" به
چاپ رسید و بعد در مقالاتی با عناوین "جذابی در سینما"، "آینه‌ی جادو"، "قاب
تصویر و زبان سینما"و... که از فروردین سال 1368 در ماهنامه‌ی هنری "سوره"
منتشر شد، تفصیل پیدا کرد. مجموعه‌ی این مقالات در کتاب "آینه‌ی جادو" که جلد
اول از مجموعه‌ی مقالات و نقدهای سینمایی اوست. جمع‌آوری و به چاپ سپرده شد.

سال‌های 1368 تا 1372 دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی است. آثار او در طی
این دوره نیز موضوعات بسیار متنوعی را شامل می‌شود. هرچند آشنایی با سینما در
طول مدتی بیش از ده سال مستندسازی و تجارب او در زمینه‌ی کارگردانی مستند و به
خصوص مونتاژ باعث شد که قبل از هرچیز به سینما بپردازد. ولی این مسئله موجب
بی‌اعتنایی او نسبت به سایر هنرها نشد. او در کنار تالیف مقالات تئوریک درباره
 ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی در مورد حقیقت هنر، هنر
و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک و تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر
انقلاب و... تالیف کرد که در ماهنامه‌ی "سوره" به چاپ رسید. طی همین دوران در
خصوص مبانی سیاسی. اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه، فرهنگ انقلاب در مواجهه
با فرهنگ واحد جهانی و تهاجم فرهنگی غرب، غرب‌زدگی و روشن‌فکری، تجدد و تحجر و
موضوعات دیگر تفکر و تحقیق کرد و مقالاتی منتشر نمود.

مجموعه‌ی آثار شهید آوینی در این دوره هم از حیث کمیت، هم از جهت تنوع موضوعات
و هم از نظر عمق معنا و اصالت تفکر و شیوایی بیان اعجاب‌آور است. در حالی که
سرچشمه‌ی اصلی تفکر او به قرآن، نهج‌البلاغه، کلمات معصومین علیهم‌السلام و
آثار و گفتار حضرت امام(ره) باز می‌گشت. با تفکر فلسفی غرب و آرا، و نظریات
متفکران غربی نیز آشنایی داشت و با یقینی برآمده از نور حکمت، آن‌ها را نقد و
بررسی می‌کرد. او شناخت مبانی فلسفی و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن جدید را از
لوازم مقابله با تهاجم فرهنگی می‌دانست چرا که این شناخت زمینه‌ی خروج از عالم
غربی و غرب زده‌ی کنونی را فراهم می‌کند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفکر الهی
مدد می‌رساند. او بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی
چون امام خمینی(ره) بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است که آن را "عصر توبه‌ی
بشریت" می‌نامید. عصری که به انقلاب جهانی امام عصر(عج) و ظهور "دولت پایدار
حق" منتهی خواهد شد.


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 8:48 عصر
نظرات دیگران()
زندگینامه شهید صیاد شیرازی 

زندگینامه

علی صیاد شیرازی در سال ???? شمسی در شهرستان درگز در استان خراسان به دنیا آمد و پس از تحصیلات دبیرستان، وارد دانشگاه افسری شد. وی در سال
???? موفق به اخذ درجه کارشناسی از دانشگاه افسری گردید و پس از طی دوره
تخصصی توپخانه، به عنوان استاد در مرکز آموزش توپخانه اصفهان مشغول به تدریس شد. او از مخالفان شاهنشاهی پهلوی بود تا جایی که توسط عوامل آن رژیم دستگیر و زندانی شد و در آستانه پیروزی انقلاب، در بهمن ???? آزاد گردید.

[ویرایش] مسئولیت‌ها

صیاد شیرازی نقش حساسی در آزادسازی خرمشهر ایفا نمود و حضور او در هشت سال جنگ ایران و عراق پیروزی‌های متعددی را برای ایران به همراه داشت. وی در تیرماه ???? به فرمان امام خمینی به عضویت شورای عالی دفاع منصوب شد و در اردیبهشت، ???? به درجه سرتیپی ارتقاء یافت. صیاد شیرازی در سال ???? به سمت معاونت بازرسی ستاد ارتش، در شهریور ???? به سمت جانشین رئیس ستاد کل ارتش و در فروردین، ???? از سوی فرمانده کل قوا به درجه سرلشگری نائل آمد که این درجه با افتخار شهادت به سپهبدی ارتقاء یافت.

او به همراه پدر و خانواده، مانند دیگر خانواده‌های نظامیان، از شهری
به شهری مهاجرت می‌کرد. شهرهای مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام
گرگان محل پرورش وی شدند. او سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال
???? موفق به اخذ دیپلم گردید. او در سال ???? در کنکور دانشکده افسری شرکت کرد و پذیرفته شد و سرانجام در مهرماه ???? در رسته توپخانه دانش آموخته شد و با درجه ستوان دومی وارد ارتش گردید. او پس از طی دوره آموزشی در شیراز و اصفهان به لشگر تبریز و سپس لشگر زرهی کرمانشاه منتقل شد.


علی صیاد شیرازی در سال ???? به دلیل لیاقت‌ها و دقت‌هایش در کار، برای
تکمیل تخصص‌های توپخانه از طرف ارتش به آمریکا اعزام شد تا دوره هواسنجی
بالستیک را بگذراند. او این دوره آموزشی را در شهر فورت سیل در ایالت
اوکلاهما، در منطقه‌ای نظامی، با موفقیت طی کرد. او پس از گذراندن دوره،
با تخصصی جدید و روحیه‌ای با نشاط به ایران مراجعت کرد.


ارتش برای استفاده از دانش نظامی ستوان، او را در سال ???? به اصفهان ـ
مرکز توپخانه ـ منتقل کرد. سروان صیاد در اواخر حکومت پهلوی به دلیل این
که در بین افسران، تبلیغات ضد رژیم می‌کرد، ضد اطلاعات از قرار دادن جنگ
افزار در اختیار وی ممانعت کرد و اعلام نمود که از واگذاری مشاغل حساس به
او خودداری شود. سرانجام سروان در ?? بهمن دستگیر و زندانی شد.

او پس از پیروزی انقلاب با رحیم صفوی و حجت الاسلام سالک آشنا می‌شود و
با یکدیگر پیمان می‌بندند که از پادگانهای اصفهان حفاطت نمایند.

پس از حوادث کردستان، صیاد با درجه سرگردی به غرب اعزام می‌گردد. و با
هماهنگی ارتش و سپاه سنندج را آزاد می‌کنند. لیاقتهای سرگرد در کردستان
موجب می‌گردد تا با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب گردد.
اختلافات سرهنگ علی صیاد شیرازی با بنی صدر اولین رئیس جمهوری اسلامی موجب برکناری وی و خلع دو درجه می‌گردد. اما دیری نپایید که بنی صدر سقوط کرد و محمد علی رجایی به ریاست جمهوری رسید و سروان مجدداً با دو درجه به غرب کشور اعزام
می‌شود. سرهنگ با تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهداء لشگرهای ?? ارومیه و ??
کردستان و تیپ‌های ?? نیروی ویژه هوا برد و تیپ ?? گرگان شهرهای بوکان و
اشنویه را آزاد کرد.


در هفتم مهرماه ???? به خاطر رشادت‌ها و لیاقتها توسط آیت‌الله خمینی به
فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. او در عملیات طریق القدس، فتح المبین، بیت
المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، مطلع الفجر، محرم، والفجر ?، ?، ?، ?، ?، ?،
عملیات خیبر و بدر و قادر شرکت نمود و پیروزی‌های بزرگی را برای ایران به
ارمغان آورد. سرهنگ علی صیاد شیرازی در مرداد سال ???? از فرماندهی نیروی
زمینی استعفا داد و با پیشنهاد آیت الله خامنه‌ای و تصویب رهبر انقلاب به
سمت نمایندگی امام در شورای عالی دفاع منصوب شد.


در سال ?? به درجه سرتیپی نایل آمد. سرتیپ صیاد شیرازی در سال ?? در عملیات مرصاد که مرزهای غرب ایران مورد هجوم قرار گرفته بود ارتش سازمان مجاهدین خلق ایران را شکست داد. سرانجام صیاد شیرازی در مقام جانشینی ریاست ستاد کل به خدمت
مشغول شد.امیر سرتیپ صیاد شیرازی در ?? فروردین ???? با حکم فرماندهی کل
قوا به درجه سرلشگری نایل آمد.

[ویرایش] مرگ

سرانجام صیاد شیرازی در بامداد بیست و یکم فروردین ???? به وسیله عوامل سازمان مجاهدین خلق ایران در شهر تهران و در مقابل خانه مسکونی‌اش ترور شد. جسد وی با حضور سیدعلی خامنه‌ای، مقامات لشکری و کشوری وقت و عده‌ای از مردم[کدام مردم، چه تعداد و چه کسانی] در گورستان بهشت زهرا دفن شد.


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 8:45 عصر
نظرات دیگران()
زندگینامه امام موسی صدر 
نویسنده : دکتر محسن کمالیان  
     
 

امام موسی صدر در روز 14 خرداد سال
1307 هجری شمسی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. پدر ایشان
مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر، جانشین مرحوم آیت الله شیخ
عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود
بود. جد پدری ایشان مرحوم آیت الله سید اسماعیل صدر، جانشین
مرحوم آیت الله میرزا حسن شیرازی و مرجع مطلق زمان خود، و جد
مادری ایشان مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی، جانشین مرحوم
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام مردم مشهد بر علیه
رضا خان بود.
 

 
 

امام موسی صدر پس از اتمام سیکل اول و
بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد سال 1322 رسما به حوزه علمیه قم پیوست، و طی
مدتی کوتاه، ضمن بهره گیری از محضر حضرات آیات سید محمد باقر سلطانی
طباطبایی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، امام خمینی و سید محمد
محقق داماد، دروس
دوره سطح را به پایان رسانید. وی از ابتدای بهار سال 1326 وارد مرحله درس
خارج گردید، و تا اواخر پاییز سال 1338، یعنی قریب سیزده سال تمام، از مدرسین
بزرگ حوزه های علمیه قم و نجف کسب فیض نمود. اساتید اصلی دروس خارج ایشان در
قم، حضرات آیات سید حسین طباطبایی بروجردی، محقق داماد، صدر و سید محمد حجت،
و در نجف حضرات آیات سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی، شیخ حسین حلی و شیخ
مرتضی آل یاسین بودند. امام موسی صدر

 
 

دروس فلسفی را
نزد حضرات آیات سید رضا صدر و علامه سید محمد حسین طباطبایی در قم، و نزد آیت الله شیخ صدرا بادکوبه
ای در نجف فرا گرفت.وستان اصلی هم بحث امام
موسی صدر را در قم، حضرات آیات سید موسی شبیری زنجانی، شهید
دکتر بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و شیخ ناصر مکارم
شیرازی، و در نجف آیت الله شهید سید محمد باقر صدر تشکیل می
دادند.امام موسی صدر در طول
زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته ای را تربیت کرده است.معروف ترین آنان در
ایران آیت الله شیخ یوسف صانعی از مراجع معظم امروز ، و در لبنان شهید عباس
موسوی دبیر کل  سابق حزب الله است.
 

 
 

امام موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی،
دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال 1329 به عنوان اولین دانشجوی
روحانی در رشته «حقوق در اقتصاد» به دانشگاه تهران وارد، و در سال 1332 از آن
فارغ التحصیل گردید. امام موسی صدر قبل از عزیمت به نجف اشرف، از سوی علامه
طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت. وی
همزمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیئت امناء جمعیت «منتدی النشر»
در آمد، و پس
از بازگشت به قم ضمن اداره یکی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت
سردبیری مجله تازه تاسیس «مکتب اسلام» را عهده دار گردید. از مهمترین اقدامات
امام موسی صدر در آخرین سال اقامت در شهر قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح
نظام آموزشی حوزه های علمیه بود، که با همفکری حضرات آیات دکتر بهشتی و مکارم
شیرازی صورت گرفت.
 

 
 

امام موسی صدر در اواخر سال 1338 و به
دنبال توصیه های حضرات آیات بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آل
یاسین، وصیت مرحوم آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین رهبر
متوفی شیعیان لبنان را لبیک گفت و به عنوان جانشین آن مرحوم،
سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترک نمود. اصلاح امور
فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان از یکسو،
و استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره
عاقل، عادل، انساندوست و  با زمان مکتب اهل بیت به
جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این هجرت را تشکیل می داد.
امام موسی صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای
اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود
فعالیتهای خود را سه حوزه موازی سازماندهی نمود:
 

 
  بازسازی
هویت، انسجام و عزت تاریخی  شیعیان لبنان
 
 

امام موسی صدر از زمستان سال 1338 و
همزمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق
شیعه نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشه یابی عوامل
عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان لبنان به اجرا
گذارد. حاصل این مطالعات، برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و
درازمدتی بود که از اواسط سال 1339 و در راستای سیاست محرومیت
زدایی، طراحی و اجرا گردید. امام موسی صدر در زمستان سال 1339
و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان»، با تنظیم
برنامه
ای ضربتی جهت
تامین نیازهای مالی خانواده های بی بضاعت، ناهنجاری تکدی را به کلی از سطح
شهر صور و اطراف آن برانداخت. وی در فاصله سالهای 1340 تا 1348 و در چارچوب
برنامه ای میان مدت، با طی سالانه صد هزار کیلومتر در میان شهرها و روستاهای
سراسر لبنان، دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفه ای را راه
اندازی نمود.
 

 
 

که حاصل آن کسب
اشتغال و خودکفایی اقتصادی هزاران خانواده بی بضاعت، کاهش درصد
بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی، و به اجرا در آمدن صدها پروژه کوچک
و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن کشور بود. امام موسی صدر در
تابستان سال 1345 و پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان
لبنان در بیعت با ایشان، رسما از حکومت وقت درخواست نمود تا
همانند دیگر طوائف آن کشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و
پیگیری مسائل آن تاسیس گردد. مجلس اعلای اسلامی شیعیان
که اولین بخش از برنامه درازمدت امام صدر به شمار می رفت، در
اول خرداد سال 1348 تاسیس، و خود آن بزرگوار با اجماع آراء به
ریاست آن انتخاب گردید.
 

 
 

امام موسی صدر
از بهار سال 1348 تا اواسط زمستان سال 1352 با دولت وقت لبنان
به گفتگو نشست، تا آن را برای اجرای پروژه های زیربنایی و
وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه نشین و محروم آن کشور
ترغیب نماید. در پی امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و
نیز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوایل سال 1353
به رهبری امام موسی صدر شکل
گرفت، و راهپیماییهای مردمی عظیمی در شهرهای بعلبک، صور و صیدا علیه دولت به
وقوع پیوست. اوجگیری بحران خاورمیانه، صف آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر
مقاومت فلسطینی، و به لبنان کشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب، امام موسی صدر
را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات کشور و ممانعت از سرکوبی فلسطینیها، توده های
مردم را موقتاً از عرصه رویارویی با دولت کنار کشاند، و پیگیری مطالبات بر حق
شیعیان را تا آمدن رئیس جمهور بعد به تاخیر اندازد. امام موسی صدر در سال
1354 علی رغم کارشکنیهای شدید دولت، مجدداً با اجماع آراء به ریاست مجلس اعلای
اسلامی شیعیان برگزیده شد. با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین سال 1354، تمامی
تلاشهای امام موسی صدر مصروف پایان دادن به این بحران
صرف
گردید. وی در خرداد آن
سال در مسجد عاملیه بیروت به اعتصاب نشست، و به پشتوانه مشروعیت
مردمی و
مقبولیت وسیع
وشخصیت کاریزماتیک
خود در میان تمامی
مذاهب، آرامش را به تابستان لبنان
بازگردانید. با شعله ور شدن مجدد آتش جنگ و پدیدار شدن ابرهای شکست بر آسمان
جبهه مسلمانان، امام صدر در اردیبهشت 1355 حافظ اسد را وادار نمود تا با
اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این کشور بازگرداند.
حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی کنفرانس ریاض در مهر 1355، آب
سردی بود که امام موسی صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخت.
این ارامش تا زمانیکه امام صدر در لبنان حضور داشت ، ادامه پیدا کرد.
 

 
  پرچمداری حرکت
گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان
 
 

هدف استراتژیک امام موسی صدر آن بود تا
طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی عرصه های
حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن کشور مشارکت دهد. وی از اولین
روزهای هجرت به لبنان در زمستان سال 1338، با طرح شعار «گفتگو، تفاهم و
همزیستی»، پایه های روابط دوستانه و همکاری صمیمانه
ای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد،
شیخ محی الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن کشور
بنا نهاد. در طول حضور دو دهه امام صدر در لبنان، هیچ مراسم
سرور یا اندوهی از شیعیان نبود که امام صدر در آن شرکت جوید، و
تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت در معیت وی نباشند.
حمایت جوانمردانه امام صدر از بستنی فروشی مسیحی در اوایل
تابستان سال 1341 در شهر صور، که به فتوای صریح ایشان مبنی بر
طهارت اهل کتاب منجر گردید، توجه تمامی محافل مسیحی لبنان را
به سمت خود جلب نمود. در اواخر تابستان 1341 مطران گریگوار
حداد به شهر صور آمد، و از امام صدر برای عضویت در هیئت امناء
«جنبش حرکت اجتماعی» دعوت نمود. از اواخر سال 1341 حضور گسترده
امام موسی صدر در کلیساها، دیرها و مجامع دینی و فرهنگی
مسیحیان آغاز گردید. سخنرانیهای تاریخی امام صدر در دیرالمخلص
واقع در جنوب، و

 
 

کلیسای
مارمارون در شمال لبنان طی سالهای 1341 و 1342، تاثیرات معنوی
عمیقی بر مسیحیان آن کشور بر جای نهاد.
امام صدر در
تابستان سال 1342 و طی سفری دو ماهه به کشورهای شمال آفریقا،
طرحی نو جهت همفکری مراکز اسلامی مصر، الجزایر و مغرب با حوزه
های علمیه شیعه لبنان در انداخت. وی در بهار سال
1344، اولین دور سلسله گفتگوهای اسلام و مسیحیت را با حضور بزرگان این دو دین
الهی، در مؤسسه فرهنگی «الندوه اللبنانیه» به راه انداخت. وی پس از جنگ شش
روزه اعراب و اسرائیل در سال 1346 به دیدار پاپ شتافت، و نشستی که ابتدائا
نیم ساعت پیش بینی شده بود، به تقاضای پاپ بیش از دو ساعت به درازا کشید. امام
موسی صدر از سال 1347 به عضویت مرکز اسلام شناسی استراسبورگ در آمد، و از
رهگذر همفکری و ارائه سمینارهای متعددی در آن، انتشار آثاری ذی قیمت چون «مغز
متفکر جهان شیعه» را زمینه سازی نمود. امام موسی صدر در بهار سال 1348 و
بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلای اسلامی شیعیان، از شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت
لبنان دعوت نمود، تا با همفکری یکدیگر برای توحید شعائر، اعیاد و فعالیتهای
اجتماعی طوائف اسلامی، تدبیری بیندیشند. وی در همین خصوص طرح مدونی را به
اجلاس سال 1349 «مجمع بحوث اسلامی » در قاهره ارائه نمود، و متعاقب آن به عضویت
دائم این مجمع درآمد. امام موسی صدر در سال 1349 رهبران مذهبی  مسلمانان و
مسیحیان جنوب لبنان را در چارچوب «کمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد، تا برای
مقاومت در برابر تجاوزت رژیم صهیونیستی چاره اندیشی نمایند. وی در زمستان سال
1353 و در اقدامی بی سابقه، خطبه های عیدموعظه روزه را در حضور شخصیتهای
بلندپایه مسیحی لبنان در کلیسای کبوشیین بیروت ایراد نمود، و اگر آتش جنگ
داخلی شعله ور نمی شد، در پی آن بود تا کاردینال مارونی لبنان را برای ایراد
خطبه های یکی از نمازهای جمعه شهر بیروت دعوت نماید. امام موسی صدر در زمستان
سال 1355 و در جمع سردبیران جرائد بیروت، با پیش بینی صریح حذف فاصله ها و
روند جهانی شدن در اواخر قرن بیستم، قرن بیست و یکم را قرن همزیستی پیروان
ادیان، مذاهب، فرهنگها و تمدنهای گوناگون نامید، و بر رسالت تاریخی لبنان جهت
ارائه الگویی موفق در این زمینه پای فشرد. امام موسی صدر در اواسط سال 1357
موفق گردید رهبران مسلمان و مسیحی لبنان را جهت برپایی یک جبهه فراگیر ملی
متقاعد نماید، و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که حتی موعد تاسیس و اولین
گردهمایی آنان را برای پس از بازگشت خود از سفر لیبی مشخص
نمود.
 

 
  تاسیس
جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی در برابر تجاوزات اسرائیل
 
 

امام موسی صدر از سال 1343 و یک سال
پیش از تأسیس جنبش فلسطینی فتح، در پی اندیشه تبدیل جامعه مصرفی لبنان به
جامعه ای مقاوم در برابر تجاوزات آینده رژیم صهیونیستی برآمد. وی در بهار سال
1344 گروهی از جوانان مؤمن شیعه را به مصر اعزام نمود، تا در دوره
ای شش ماهه
فنون نظامی را فرا گیرند. با بازگشت این جوانان که اولین کادرهای مقاومت
لبنان بودند، عملیات ایذایی مشترک رزمندگان فلسطینی  لبنانی در شمال فلسطین
اشغالی آغاز گردید. بخش اعظم نیروهای رزمنده از جوانان شیعه لبنان، و
فرماندهی عملیات بر عهده رزمندگان فلسطینی بود. این نوع عملیات مشترک تا
اوایل سال 1972 ادامه یافت. اولین شهید شیعه در عملیات ایذایی بر علیه رژیم
صهیونیستی، از جوانان شهر مرزی «ناقوره» بود که در سال 1347 به شهادت رسید.

 

 
 

در مهر 1348 مؤسسه صنعتی جبل عامل یا
کارگاه کادر سازی امام صدر رسماً آغاز به کار نمود. در پی بمباران شدید جنوب
لبنان توسط رژیم صهیونیستی در سال 1349 و عدم واکنش مناسب دولت وقت، اعتصابی
بی سابقه به دعوت امام موسی صدر لبنان را فرا گرفت، به گونه
ای که دولت وقت
را بر آن داشت برای بازسازی مناطق جنگی و برپایی پناهگاههای مناسب در آن،
مجالس جنوب را تاسیس نماید.
از اوایل سال 1341 عملیات ایذایی جوانان شیعه در داخل فلسطین
اشغالی شکلی مستقل به خود گرفت، هر چند تا سالها پس از آن نیز
به صلاحدید امام صدر، افتخار آن به نام «نیروهای مخصوص جنبش
فلسطینی فتح» ثبت می گشت. در شهریور سال 1351 و کمتر از 24
ساعت پس از  

 
 

اشغال 48
ساعته دو روستای «قانای جلی» و «جویا«
به دست سربازان رژیم صهیونیستی، نشست فوق العاده مجلس
اعلای اسلامی شیعیان
با حضور تمامی اعضاء در روستای جویا برگذار گردید، و از همان
روز اولین بذرهای «مقاومت لبنانی» توسط امام موسی صدر پاشیده
شد.یک ماه پس از این حادثه و به هنگام تجاوز نیرهای صهیونیستی
به روستای «فاووق» در جنوب لبنان، اولین عملیات غیر رسمی
مقاومت لبنان به اجرا در آمد، که حاصل آن چند کشته و مجروح
اسرائیلی بود. از پاییز سال 1351 آموزش نظامی جوانان شیعه شتاب
بیشتری گرفت. اولین شهید مقاومت لبنان «فلاح شرف الدین» مؤذن
چهارده ساله مؤسسه صنعتی جبل عامل بود که در زمستان 1352 و پس
از به هلاکت رساندن چند تن از سربازان رژیم صهیونیستی، در
روستای مرزی «بنت جبیل» به شهادت رسید. در خرداد سال 1354 و به
دنبال وقوع انفجاری در اردوگاه نظامی عین البنیه در کوههای
بقاع، که به شهادت 27 تن از جوانان شیعه انجامید، امام موسی
صدر رسما ولادت «گروههای مقاومت لبنان» را اعلان نمود. با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان و
انتقال دامنه ناآرامیها به جنوب، واحدهای مقاومت لبنان رسما در نقاط
استراتژیک مناطق مرزی مستقر شدند. اولین عملیات بزرگ مقاومت لبنان علیه
تجاوزات اسرائیل در اواخر سال 1355 صورت گرفت که پس از چند روز درگیری، به
آزادسازی شهرکهای «طیبه» و «بنت جبیل» منجر گردید. امام موسی صدر اولین
شخصیتی بود که در زمستان سال 1356، طرح سازشکارانه توطین پناهندگان فلسطینی
در جنوب لبنان را افشا، و با مواضع شجاعانه خود از تحقق آن جلوگیری نمود. در
حمله گسترده سال 1357 اسرائیل به جنوب لبنان و به رغم عقب نشینی احزاب چپ و
گروههای فلسطینی، جوانان مقاومت لبنان و دانش آموزان مؤسسه صنعتی جبل عامل در
منطقه اشغالی باقی ماندند، و به رغم امکانات اندک تا به آخر علیه اشغالگران
صهیونیست ایستادگی کردند.
 

 
 

امام موسی صدر اگرچه لبنان را محل اصلی
فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل
نبود. انقلاب اسلامی ایران، امنیت حوزه های علمیه، اتحادی عربی اسلامی جهت
مبارزه با اسرائیل و گسترش تشیع در آفریقای سیاه، مهمترین دغدغه های خارج از
لبنان ایشان را تشکیل می دادند.
 

 
 

در پی دستگیری امام خمینی و در اوایل
تابستان 1342، امام موسی صدر راهی اروپا و شمال آفریقا گردید، تا از طریق
واتیکان و الازهر، شاه ایران را برای آزادسازی امام تحت فشار قرار دهد. با
آزاد گشتن امام در پایان این سفر، آیت الله خویی تصریح نمود که این آزادی،
بیش از هر چیز مرهون سفر آقای صدر بوده است. در پی تبعید امام به ترکیه در
پاییز سال 1343، امام موسی صدر اقدامات مشابهی را به انجام رساند، تا ضمن
تامین امنیت آن بزرگوار، ترتیبات انتقال ایشان به عتبات عالیات را فراهم
سازد. در نیمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولین کادرهای نظامی مقاومت
لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند، و زیر نظر آنان فنون
نظامی را فرا گرفتند. در اواخر دهه چهل و مقارن

 
 

با تاسیس مجلس
اعلای اسلامی شیعیان، امام
خمینی در پاسخ
برخی فضلای ایرانی مقیم نجف، امام صدر را امید خود برای اداره
حکومت پس از شاه نامید.در زمستان 1350 و بر اساس تقاضای مراجع
وقت، امام موسی صدر
درباره برخی زندانیان سیاسی با شاه گفتگو نمود، که بعضی
از آنان از جمله حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی، اندکی بعد از زندان
آزاد گردیدند. با به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال 1350 و آغاز همکاریهای
تنگاتنگ وی با امام صدر، سوریه به امن ترین کشور خاورمیانه برای مبارزین
ایرانی بدل گردید. امام موسی صدر در تابستان 1356 جوانمردانه سینه سپر نمود،
و با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز شهادت دکتر شریعتی در
بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلکرده با روحانیت، جلوگیری به عمل آورد.

 

 
 

به دنبال
درگذشت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی در پاییز سال 1356، وی پسر
عموی خود شهید آیت الله سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا
بیش از پیش به حمایت از امام خمینی برخیزد. امام موسی صدر در
بهار سال 1357 لوسین ژرژ نماینده روزنامه لوموند در بیروت را
به نجف فرستاد، تا با انجام اولین مصاحبه بین المللی با امام
خمینی، افکار عمومی جهانیان را با انقلاب اسلامی ایران آشنا
سازد. امام موسی صدر در دیدارهای مکرر سال 1357 خود با رهبران
سوریه، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای جهان عرب، اهمیت
انقلاب اسلامی ایران، پیروزی قریب الوقوع آن، و ضرورت همپیمانی
آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود. وی در شهریور 1357
و یک هفته پیش از ربودن شدن خود، با انتشارمقاله «ندای
پیامبران» در روزنامه لوموند، امام خمینی را به عنوان

 
 

 تنها
رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی نمود.
بدون تردید
بزرگترین خدمت امام موسی صدربه انقلاب اسلامی ایران آن بود که در سالهای 1356 تا 1357 و پس از قریب دو دهه
ترویج ارزشهای زیبای اسلام راستین در لبنان، عموم مردم، خصوصا
شیعیان و بالاخص کادرهای مقاومت آن کشور را با این انقلاب آشنا
و مرتبط نمود.

 

 
 

امام موسی صدر در 3 شهریور سال 1357 و
در آخرین مرحله از سفر دوره
ای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر
قذافی وارد لیبی، و در روز 9 شهریور ربوده گردید. دستگاههای قضایی دولتهای
لبنان و ایتالیا، و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم
لیبی مبنی بر خروج امام از آن کشور و ورود ایشان به رم را رسما تکذیب نمود.
مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی دو دهه پیش بدست آمدند، تماما دال بر آن
هستند که امام موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نگفته است.

 

 
 

در این میان قرائن متعددی حکایت از
آن دارند که امام موسی صدر همچنان در قید حیات بوده و چون برخی دیگر از علمای
اسلامی، شرایط زندان حبس ابد را می گذراند. آخرین خبری که در 13 اردیبهشت
1380 توسط سایت «جبهه نجات ملی لیبی» بر روی شبکه جهانی اینترنت منعکس گردید،
مدعی آن است که امام موسی صدر در اواخر سال 1376 توسط برخی زندانیان زندان
ابوسلیم شهر طرابلس مشاهده گردید، و اندکی پیش از ماه رمضان گذشته به مکانی
دیگر انتقال یافته است. والله علی رجعه لقادر.

 
   

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 8:43 عصر
نظرات دیگران()
زندگینامه اما حسین ع 
زندگانی امام حسین (ع )
دومین فرزند برومند حضرت علی و(1) در روز سوم
ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه
وحی و ولایت چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام
(ص ) رسید، به خانه حضرت علی (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بیاورد.
اسما او را در پارچه ای سپید (2) (س ) آمد و اسما
پیچید و خدمت رسول
اکرم (ص ) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه
گفت . به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش ، امین وحی الهی ،
جبرئیل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد
را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) چون علی برای تو بسان هارون (5) که به
عربی (حسین ) خوانده می شود نام بگذار. (4)برای  موسی بن عمران است ، جز
آن که تو خاتم پیغمبران هستی . و به این ترتیب نام پرعظمت "حسین " از جانب
پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه
(س ) انتخاب شد. به روز هفتم
ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای  کشت ، و
سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او (6)فرزندش به عنوان عقیقه (7) نقره صدقه داد.


حسین (ع ) و پیامبر (ص )
از ولادت حسین بن علی (ع ) که در سال
چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق
افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین
اسلام (ص )
درباره حسین (ع ) ابراز می داشت ، به بزرگواری  و مقام شامخ پیشوای سوم
آگاه شدند. سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر
زانوی  خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و
پدر بزرگوارانی ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی ، تو حجت خدا و
پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان ، (8) قائم
ایشان (امام زمان "عج ") می باشد. انس بن مالک روایت می کند: وقتی از
پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری ، فرمود:
بارها
رسول گرامی حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد و (9) حسن و حسین
را، (??) آنان را می بویید و می بوسید. ابوهریره که از مزدوران معاویه و
از دشمنان خاندان امامت است ، در عین حال اعتراف می کند که : "رسول اکرم
را دیدم که حسن و حسین را بر شانه های  خویش نشانده بود و به سوی ما می
آمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (??)
داشته ، و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است ". عالی ترین ،
صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان
در این جمله رسول گرامی  اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسین از من و من از (??) حسینم ".


حسین (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپری شد، و
آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقای پروردگار شتافت ،
مدت سی سال با پدر زیست . پدری که جز
به انصاف حکم نکرد، و جز به
طهارت و بندگی  نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت .
پدری که در زمان حکومتش لحظه ای او را آرام نگذاشتند،
همچنان که به
هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام این مدت ، با دل و جان
از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالی که حضرت علی (ع ) متصدی خلافت
ظاهری شد،
حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامی ، مانند یک سرباز فداکار همچون
برادر بزرگوارش می کوشید، و در جنگهای  "جمل "، "صفین " و "نهروان " شرکت
و به این ترتیب ، از پدرش امیرالمؤمنین (ع ) و دین خدا حمایت کرد و (??) داشت . حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد.
در
زمان حکومت عمر، امام حسین (ع ) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول
الله (ص ) مشاهده کرد که سخن می گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد
زد: "از منبر
(?? پدرم فرود آی ...".


امام حسین (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علی (ع )، به فرموده
رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )مامت و رهبری شیعیان به حسن بن
علی (ع )، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )، منتقل
گشت و بر همه مردم
واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام
حسین (ع ) که دست پرورد وحی محمدی و ولایت علوی بود، همراه و
همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتی بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام
حسن
(ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید،
امام حسین (ع ) شریک رنجهای برادر بود و چون می دانست که این صلح به صلاح
اسلام و
مسلمین معاویه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان
آلوده اش را به بدگویی  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان
امیرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسین (ع )
به دفاع برخاست تا سخن در
گلوی  معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولی امام حسن (ع
) او را به سکوت و خاموشی فراخواند، امام حسین (ع )
پذیرا شد و به جایش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه (15) برآمد، و با بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت .


امام حسین (ع ) در زمان معاویه
چون امام حسن (سلام خدا و
فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و
امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن علی (ع ) امامت و رهبری شیعیان
به
امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید. امام حسین
(ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اریکه حکومت اسلام به
ناحق
تکیه زده ، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی  و قوانین خداوند است ، و
از این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج می برد، ولی نمی توانست دستی فراز
آورد و
قدرتی فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامی پایین بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعی مشابه او داشت .
امام
حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگی قدرت بپردازد،
پیش از هر جنبش و حرکت مفیدی به قتلش می رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و
صبر
را پیشه ساخت که اگر برمی خاست ، پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد، و از این کشته شدن هیچ نتیجه ای گرفته نمی شد.
بنابراین
تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت ، جز آن
که گاهی محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم را
به
آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثری خواهد نمود. و در تمام طول
مدتی  که معاویه از مردم برای ولایت عهدی یزید، بیعت می گرفت ، حسین به
شدت با او
مخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولی عهدی او را نپذیرفت و حتی گاهی  (16) سخنانی  تند به معاویه گفت و یا نامه ای کوبنده برای او نوشت .
معاویه هم در بیعت گرفتن برای یزید، به او اصراری نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...


قیام حسینی
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامی تکیه زد و
خود را امیرالمؤمنین خواند،و برای این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را
تثبیت کند، مصمم شد برای نامداران
و شخصیتهای اسلامی پیامی بفرستد و
آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور، نامه ای به حاکم مدینه
نوشت و در آن یادآور شد که برای من از حسین (ع )
بیعت بگیر و اگر
مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم این خبر را به امام حسین (ع ) رسانید و
جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود:
"انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل(??) یزید".
آن
گاه که افرادی چون یزید، (شراب خوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتی 
ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامی بنشیند، باید
فاتحه اسلام
را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروی اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بین می برند.)
امام
حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است ، اگر در
مدینه بماند به قتلش می رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفی از
مدینه به
سوی مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز
زدن او از بیعت یزید، در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت ، و این خبر تا
به کوفه هم رسید. کوفیان از
امام حسین (ع ) که در مکه بسر می برد
دعوت کردند تا به سوی آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن
عقیل ، پسر عموی خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت
و واکنش اجتماع
کوفی را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال
گرم و بی سابقه ای روبرو شد، هزاران نفر به عنوان
نایب امام (ع ) با او بیعت کردند، و مسلم هم نامه ای  به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فوری امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر
چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبی می شناخت ، و بی وفایی  و بی دینی
شان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و
بیعتشان با مسلم
نمی توان اعتماد کرد، و لیکن برای اتمام حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوی کوفه حرکت کند.
با
این حال تا هشتم ذی حجه ، یعنی روزی  که همه مردم مکه عازم رفتن به "منی "
بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به
مکه (??)
برساند،
آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزی با اهل بیت و یاران خود، از مکه به
طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان
جهان فهماند که پسر پیغمبر امت ، یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ، بلکه علیه او قیام کرده است .
یزید
که حرکت مسلم را به سوی کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده
بود، ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران
حکومت
بنی امیه بود) به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویی و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید
ارعاب
، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهایی با عمال ابن
زیاد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگی دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهید شد.
(سلام
خدا بر او باد). و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را
علیه امام حسین (ع ) برانگیخت ، و کار به جایی رسید که عده ای از همان
کسانی که برای 
امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام
حسین (ع ) از همان شبی که از مدینه بیرون آمد، و در تمام مدتی که در مکه
اقامت گزید، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهی به اشاره ،
گاهی به
اعلان می داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد
اسلامی یزید و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهی از منکر و
ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری 
است و جز حمایت قرآن و زنده داشتن
دین محمدی هدفی ندارم ". و این مأموریتی بود که خداوند به او واگذار نموده
بود، حتی اگر به کشته شدن خود
و اصحاب و فرزندان و اسیری خانواده اش
اتمام پذیرد. رسول گرامی (ص ) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن علی (ع )
پیشوایان پیشین اسلام ، شهادت
امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتی در هنگام ولادت امام حسین (ع )، و خود امام حسین (ع ) به (19) رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم
امامت می دانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد، ولی او کسی نبود که
در برابر دستور آسمانی  و فرمان خدا برای جان خود ارزشی قائل باشد، یا از
اسارت
خانواده اش واهمه ای  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدی خدا بر او باد) .
خبر
"شهادت حسین (ع ) در کربلا" به قدری در اجتماع اسلامی مورد گفتگو واقع شده
بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته ، از
رسول الله (ص )
و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن علی (ع ) و دیگر
بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدینسان حرکت امام حسین (ع ) با آن
درگیریها و ناراحتیها احتمال کشته شدنش را در
اذهان عامه تشدید کرد. بویژه که خود در طول راه می فرمود: "من کان باذلا فینا مهجته(??) و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بیاید".
و لذا در بعضی از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند.
غافل
از این که فرزند علی  بن ابی طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر، و از دیگران
به وظیفه خویش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد
کشید.
باری امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را
گرفته بود به راه خویش ادامه داد، و کوچکترین خللی در تصمیمش راه نیافت .
سرانجام
، رفت ، و شهادت را دریافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر
یک ستاره ای درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهایشان
شنهای 
گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد
یزید (باقی مانده بسترهای  گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست
، و اساسا اسلام از بنی امیه و بنی 
امیه از اسلام جداست . راستی هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع
نمی
پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند، و آن گاه اخبار دربار
یزید و شهوترانیهای او و عمالش را می شنیدند، چقدر از اسلام متنفر می
شدند، زیرا
اسلامی که خلیفه پیغمبرش یزید باشد، به راستی نیز تنفرآور
است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت
این شهادت را
به گوش مردم برسانند. و شنیدیم و خواندیم که در شهرها،
در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید،
هماره و همه جا دهان گشودند و
فریاد زدند، و پرده زیبای  فریب را از
چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنی امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید
سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لیاقت خلافت ندارد
و این اریکه ای که او
بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینی را تکمیل
کرد، طوفانی  در جانها برانگیختند، چنان که نام یزید تا همیشه
مترادف
با هر پستی و رذالت و دناءت گردید و همه آرزوهای طلایی و شیطانیش چون نقش
بر آب گشت . نگرشی  ژرف می خواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و
پرنتیجه دست یافت .
از
همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شیعیانش ، و همه آنان که به شرافت و
عظمت انسان ارج می گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را، سالروز
قیام و
شهادتش را با سیاه پوشی  و عزاداری محترم می شمارند، و خلوص
خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز می دارند. پیشوایان مآل اندیش
و معصوم ما، هماره به واقعه
کربلا و به زنده داشتن آن عنایتی خاص
داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می
داشتند، در فضیلت عزاداری و محزون بودن برای آن
بزرگوار، گفتارهای متعددی ایراد فرموده اند. ابوعماره گوید: "روزی به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم ، فرمود اشعاری در
سوگواری حسین
برای ما بخوان . وقتی شروع به خواندن نمودم صدای گریه حضرت برخاست ، من می
خواندم و آن عزیز می گریست ، چندان که صدای گریه از خانه برخاست . بعد از
آن
که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام (21) حسین (ع ) مطالبی بیان فرمود".
و نیز از آن جناب است که فرمود: "گریستن و بی تابی کردن در هیچ مصیبتی شایسته (22) نیست مگر در مصیبت حسین بن علی ، که ثواب و جزایی گرانمایه دارد".
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکی از اصحاب بزرگ او است
فرمود: "به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند، زیرا بر هر شخص
باایمانی که
(23) به امامت ما معترف است ،
زیارت قبر اباعبدالله لازم می باشد". امام صادق (ع ) می فرماید: "ان زیارة
الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال ??) همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده ای ارزش و فضیلتش بیشتر است ".
زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس
ایمان و عمل صالح می دهد و گویی  روح را به سوی ملکوت خوبیها و پاکدامنیها
و فداکاریها پرواز می دهد. هر چند عزاداری و گریه بر مصایب حسین بن علی (ع
)، و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز
کربلایش ارزش و معیاری والا دارد، لکن باید دانست که نباید تنها به این
زیارتها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد، بلکه همه این تظاهرات ، فلسفه
دین داری ، فداکاری و حمایت از قوانین آسمانی را به ما گوشزد می نماید، و
هدف هم جز این نیست ، و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینی آموختن انسانیت و
خالی بودن دل از هر چه غیر از خداست می باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر
قضیه بپردازیم ، هدف مقدس حسینی به فراموشی می گراید.


اخلاق و رفتار امام حسین (ع )
با نگاهی  اجمالی به 56سال
زندگی سراسر خداخواهی و خداجویی  حسین (ع )، درمی یابیم که هماره وقت او
به پاکدامنی  و بندگی و نشر رسالت احمدی و مفاهیم عمیقی والاتر
از درک و دید ما گذشته است . اکنون مروری  کوتاه به زوایای زندگانی آن عزیز، که پیش روی ما است :
جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیاری  و حتی در آخرین شب (25) داشت . گاهی در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت .
زندگی دست
از نیاز و دعا برنداشت ، و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند
با خدای خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: "خدا می داند که من نماز و تلاوت
(26) قرآن و دعای زیاد و استغفار را دوست دارم ".??) حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثیر در کتاب "اسد الغابة " می نویسد: "کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال
(2) الخیر جمیعها. حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز می گزارد و به حج می رفت و صدقه می داد و همه
کارهای پسندیده را انجام می داد". شخصیت حسین بن علی  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتی با
برادرش امام مجتبی (ع ) پیاده به کعبه می رفتند، همه بزرگان و شخصیتهای اسلامی به (29) احترامشان از مرکب پیاده شده ، همراه آنان راه می پیمودند.
احترامی که
جامعه برای  حسین (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگی  می
کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود،
چونان
دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از
همه ایمان بی تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و یاور مردم ساخته بود.
و
گرنه ، او نه کاخهای مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل
جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند، و حرم رسول الله (ص )
را برای او
خلوت نمی کردند... این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعی اوست ، بخوانیم :
روزی از
محلی عبور می فرمود، عده ای از فقرا بر عباهای پهن شده شان نشسته بودند و
نان پاره های خشکی  می خوردند، امام حسین (ع ) می گذشت که تعارفش کردند و
او هم
پذیرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : "ان الله لا یحب المتکبرین "، خداوند متکبران را دوست نمی دارد. (??)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنید". آنها
هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدین ترتیب پذیرایی گرمی ??) هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند،
از آنان به عمل آمد، و نیز درس تواضع و انسان دوستی را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب
بن عبدالرحمن خزاعی  می گوید: "چون حسین بن علی (ع ) به شهادت رسید، بر
پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند، علتش را از امام زین العابدین (ع )
پرسیدند،
فرمود این پینه ها اثر کیسه های  غذایی است که پدرم شبها به دوش می کشید و به خانه (32) زنهای  شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید".
شدت
علاقه امام حسین (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستم دیدگان می توان
در داستان "ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام " دریافت ، که اجمال و فشرده اش
را در این
جا متذکر می شویم : یزید به زمان ولایت عهدی ، با این که همه نوع وسایل شهوترانی و کام جویی و کامروایی 
از قبیل پول ، مقام ، کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوی شوهردار عفیفی دوخته بود.
پدرش
معاویه به جای این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده
ای  نشان دهد، با حیله گری  و دروغ پردازی و فریبکاری ، مقدماتی فراهم
ساخت تا زن
پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه
آلوده پسرش یزید بکشاند. حسین بن علی (ع ) از قضیه باخبر شد، در برابر این
تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم
معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده
از یکی از قوانین اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست
تعدی و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه ای قطع نمود و با این
کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندی خود
را به حفظ نوامیس
جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و این رفتار داستانی شد که در مفاخر آل
علی (ع ) و دناءت و ستمگری بنی امیه ، برای همیشه در تاریخ به یادگار (??) ماند. علائلی در کتاب "سمو المعنی " می نویسد:
"ما
در تاریخ انسان به مردان بزرگی برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتی 
عظمت و بزرگی خویش را جهان گیر ساخته اند، یکی در شجاعت ، دیگری در زهد،
آن دیگری 
در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگی امام حسین (ع ) حجم
عظیمی است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است ،
گویا او جامع همه
(34) والاییها و فرازمندیها است ". آری ، مردی که وارث بی کرانگی  نبوت محمدی است ، مردی که وارث عظمت عدل و مروت
پدری چون
حضرت علی  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگی فضیلت مادری چون حضرت فاطمه (س
) است ، چگونه نمونه برتر و والای عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلتهای 
خدایی نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .
امام
حسین (ع ) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها
نمونه یک بزرگ مرد تاریخ را برای ما مجسم می سازد، بلکه او با همه خویشتن
، آیینه
تمام نمای فضیلتها، بزرگ منشیها، فداکاریها، جان بازیها،
خداخواهیها وخداجوییها می باشد، او به تنهایی  می تواند جان را به لاهوت
راهبر باشد و سعادت بشریت را
ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنویت و فضیلتهای انسان را ارجمند نمود.
-----------------


پی نوشتها:
در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگری هم گفته شده است ، ولی  (1)
ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم . ر. به . ک . اعلام الوری طبرسی ، ص .213
احتمال دارد منظور از اسما، دختر یزید بن سکن انصاری باشد. ر. به . ک . اعیان (2)
الشیعه ، جزء ,11 ص .167
امالی شیخ طوسی ، ج 1، ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ، و شبیر بر وزن حسین ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (?)
بوده است و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام
نامیده است - تاج العروس ، ج 3، ص ,389 این سه کلمه در زبان عبری همان معنی را
دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد - لسان العرب ، ج ,66 ص .60
معانی الاخبار، ص .57 (?)
در منابع اسلامی درباره عقیقه سفارش فراوان شده و برای سلامتی فرزند بسیار (6)
مؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشیعه ، ج ,15 ص 143به بعد.
کافی ، ج 6، ص .33 (7)
مقتل خوارزمی ، ج 1، ص 146- کمال الدین صدوق ، ص .152 (8)
سنن ترمذی ، ج 5، ص .323 (9)
ذخائر العقبی ، ص .122 (10)
الاصابه ، ج ,11 ص .30 (11)
سنن ترمذی ، ج 5، ص 324- در این قسمت روایاتی که در کتابهای اهل تسنن آمده (12)
است نقل شد تا برای آنها هم سندیت داشته باشد.
الاصابه ، ج 1، ص .333 (13)
تذکرة الخواص ابن جوزی ، ص 34- الاصابه ، ج 1، ص ,333 آن طور که بعضی از (14)
مورخین گفته اند این موضوع تقریبا در سن ده سالگی امام حسین (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفید، ص .173 (15)
رجال کشی ، ص 94- کشف الغمة ، ج 2، ص .206 (16)
مقتل خوارزمی ، ج 1، ص 184- لهوف ، ص .20 (17)
روز هشتم ماه ذیحجه مستحب است که حاجیها به "منی " بروند، و در آن زمان به (18)
این حکم استحبابی عمل می کردند، ولی در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم
یکسره به عرفات می روند.
کامل الزیارات ، ص 68به بعد - مشیر الاحزان ، ص 9. (19)
لهوف ، ص .53 (20)
کامل الزیارات ، ص .105 (21)
کامل الزیارات ، ص .101 (22)
کامل الزیارات ، ص .121 (23)
کامل الزیارات ، ص .147 (24)
عقد الفرید، ج 3، ص .143 (25)
ارشاد مفید، ص .214 (26)
مناقب ابن شهرآشوب ، ج 3، ص 224- اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (27)
اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (28)
ذکری  الحسین ، ج 1، ص ,152 به نقل از ریاض الجنان ، چاپ بمبک ی ، ص 241- (29)
انساب الاشراف .
سوره نحل ، آیه .22 (30)
تفسیر عیاشی ، ج 2، ص .257 (31)
مناقب ، ج 2، ص .222 (32)
الامامة والسیاسة ، ج 1، ص 253به بعد. (33)
از کتاب سمو المعنی ، ص 104به بعد، نقل به معنی شده است . (34)
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:39 عصر
نظرات دیگران()
زندگینامه حضرت زهرا 
مقدمه
بدون تردید در میان زنان و بانوان اسلامی  ، فاطمه زهرا ( ع )
محبوبترین چهره دینی ، علمی ، ادبی ، تقوایی و اخلاقی در میان مسلمانان و
دیگر مردم جهان به شمار می رود . شخصیت فاطمه زهرا ( ع ) سیده نساء
العالمین ( سرور زنان جهان ) اسوه و الگویی تام و تمام برای تمام زنان
عاشق عفت و فضیلت است . در دامن پاک فاطمه زهرا ( ع ) بود که دو امام
بزرگوار و دو شخصیت ممتاز عالم بشری ، حضرت امام حسن ( ع ) مظهر حلم و
وقار و حضرت امام حسین ( ع ) سرور شهیدان تربیت یافتند ، و نیز زینب
کبری ( ع ) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه یکتا در سخنوری و حق طلبی که
پیام حسینی و حماسه عاشورا را در جهان اعلام کرد و نقاب شرک و ریا و
پستی و دنیاپرستی را از چهره یزید و یزیدیان به یک سو زد . کیست که نداند
که مادر در تربیت فرزندان بویژه دختران ، سهم بسیار زیادی  دارد ، و فاطمه
زهرا ( ع ) بود که روح آموزش و پرورش اسلامی را در مهد عفت و کانون
تقوای خانوادگی  به پسران و دختران خود آموخت . پدر و مادر : فاطمه یگانه
دختر بازمانده پیغمبر ( ص ) از خدیجه کبری  می باشد . چه بگویم درباره
پدری که پیغمبر خاتم و حبیب خدا و نجات دهنده بشر از گمراهی و سیه
کاری بود ؟ چه بگویم درباره پدری که قلم را توان وصف کمالات اخلاقی  او
نیست ؟ و فصیحان و بلیغان جهان در توصیف سجایای او عاجز مانده اند ؟ و اما
مادرش خدیجه دختر خویلد از نیکوترین و عفیفترین زنان عرب قبل از اسلام و
در دوره اسلامی نخستین زنی که به پیامبر اکرم ( ص ) ، شوهرش ، ایمان آورد
و آن چه از مال دنیا در اختیار داشت - در راه پیشرفت اسلام - کریمانه بذل
کرد . درجه وفاداری خدیجه ( ع ) نسبت به پیامبر ( ص ) را در بذل مال و جان
و هستی اش ، تاریخ اسلام هرگز فراموش نخواهد کرد . همچنان که پیامبر اکرم
نیز تا خدیجه زنده بود زنی دیگر نگرفت و پیوسته از فداکاریهای او یاد می
کرد . از عایشه ، زوجه پیامبر ( ص ) ، نقل شده است که گفت : " احترام هیچ
یک از زنان به پایه حرمت و عزت خدیجه نمی رسید . رسول الله ( ص ) پیوسته
از او به نیکی یاد می کرد و به حدی او را محترم می شمرد که گویا زنی مانند
خدیجه نبوده است " . عایشه سپس نقل می کند : روزی به پیغمبر ( ص ) گفتم :
او بیوه زنی بیش نبوده است ، پیغمبر سخت برآشفت به طوری  که رگ پیشانی اش
برآمد . سپس فرمود : به خدا سوگند بهتر از خدیجه کسی برای من نبود .
روزی که همه مردم کافر و بت پرست بودند ، او به من ایمان آورد . روزی که
همه مرا به جادوگری و دروغگویی  نسبت می دادند ، او مرا تصدیق کرد ،
روزی که همه از من روی می گردانیدند ، خدیجه تمام اموال خود را در اختیار
من گذاشت و آنها را در راه من بی دریغ خرج کرد . خداوند از او دختری به من
بخشید که مظهر پاکی  و عفت و تقوا بود . عایشه سپس می گوید : به پیغمبر
عرض کردم از این سخن نظر بدی  نداشتم و از گفته خود پشیمان شدم . باری ،
فاطمه زهرا ( ع ) چنین مادری داشت و چنان پدری . گفته اند : خدیجه از
پیغمبر ( ص ) هفت فرزند آورد : قاسم که کنیه ابو القاسم برای پیغمبر از
همین فرزند پیدا شد . وی قبل از بعثت در دو سالگی درگذشت . عبد الله یا
طیب که او هم قبل از بعثت فوت شد . طاهر ، که در آغاز بعثت متولد شد و بعد
از بعثت درگذشت . زینب که به ازدواج ابو العاص درآمد . رقیه که ابتدا با
عتبه و پس از آن با عثمان بن عفان ازدواج کرد و در سال دوم هجرت درگذشت .
ام کلثوم که او نیز به ازدواج عثمان - پس از رقیه - درآمد و در سال چهارم
هجرت درگذشت . هفتم فاطمه زهرا ( س ) که به ازدواج حضرت علی ( ع ) درآمد و
سلاله پاک امامان بزرگوار ما ثمره این ازدواج پر شوکت و برکت است . ولادت
فاطمه زهرا ( ع ) را روز بیستم جمادی  الثانی سال پنجم بعثت می دانند که
در مکه اتفاق افتاد . بنابراین در هنگام هجرت ، سن آن بانوی یگانه نزدیک
نه سال بوده است . نامها و لقبهایی که فاطمه ( ع ) دارد ، همه بازگوینده
صفات و سجایای  ملکوتی اوست ، مانند : صدیقه طاهره ، زکیه ، زهرا ، سیدة
النساء العالمین و خیر النساء و بتول ... . کنیه های آن حضرت : ام الحسن ،
ام الحسنین ، ام الائمة ... . و شگفت تر از همه " ام ابیها " یعنی " مادر
پدرش " می باشد که نشان دهنده علاقه بسیار زیاد فاطمه ( ع ) است به پدر
بزرگوارش و این که با همه کمی سن از آغاز کودکی پناهگاه معنوی و تکیه گاه
روحی - بعد از خداوند متعال - مانند خدیجه برای پدر بزرگوارش بوده است .
لقب ام ابیها را پیغمبر ( ص ) به دختر عزیزش عنایت کرد . چون کلمه " ام "
علاوه بر مادر ، به معنی اصل و منشأ هم به کار می رود و مانند " ام
الخبائث " که به شراب ( سرچشمه همه زیانها و بدیها ) می گویند و " ام
القری " که به مکه معظمه گفته می شد ، بنابراین ام ابیها به معنی  منشأ و
اصل و مظهر نبوت و ولایت است ، و براستی زهرا ( س ) درخت سایه گستری بود
که میوه های شیرین امامت و ولایت را به بار آورد .

دوران زندگی فاطمه زهرا ( ع )
فاطمه زهرا ( س ) وارث صفات بارز
مادر بزرگوارش خدیجه بود - در جود و بخشش و بلندی نظر و حسن تربیت وارث
مادر و در سجایای ملکوتی وارث پدر و همسری دلسوز و مهربان و فداکار
برای شوهرش علی ( ع ) بود . در لوح دلش جز خداپرستی و عبادت خالق متعال و
دوستداری پیامبر ( ص ) نقشی نبسته و از ناپاکی  دوران جاهلیت و بت
پرستی به دور بود . نه سال در خانه پر صفای مادر و در کنار پدر و نه سال
دیگر را در کنار شوهر گرانقدرش علی مرتضی ( ع ) دوش به دوش وی  در نشر
تعلیمات اسلام و خدمات اجتماعی و کار طاقت فرسای خانه ، زندگی کرد .
اوقاتش به تربیت فرزند و کار و نظافت خانه و ذکر و عبادت پروردگار می گذشت
. فاطمه ( ع ) دختری است که در مکتب تربیتی اسلام پرورش یافته و ایمان و
تقوا در ذرات وجودش جایگزین شده بود. فاطمه در کنار مادر و آغوش پر مهر
پدر تربیت شد و علوم و معارف الهی را از سرچشمه نبوت فراگرفت و آنچه را به
سالها آموخته ، در خانه شوهر به مرحله عمل گذاشت و همچون مادری سالخورده و
کدبانویی آزموده که تمام دوره های زندگی را گذرانده باشد - به اهل خانه و
آسایش شوهر و تربیت فرزندان - توجه می کرد و نیز آنچه را در بیرون خانه می
گذشت ، مورد توجه قرار می داد و از حق خود و شوهرش دفاع می کرد .

چگونگی ازدواج فاطمه ( ع ) و علی  ( ع )
از آغاز معلوم بود و همه
می دانستند که جز علی ( ع ) کسی همسر ( کفو ) فاطمه دختر پیامبر عالیقدر
اسلام نیست . با وجود این ، بسیاری از یاران و کسانی که خود را به پیغمبر
( ص ) نزدیک احساس می کردند ، به این وصلت چشم داشتند و این آرزو را در دل
می پروردند . نوشته اند : پس از این آزمونها عده ای از اصحاب به حضرت
علی ( ع ) می گفتند : چرا برای ازدواج با یگانه دختر پیغمبر ( ص ) اقدام
نمی کنی ؟ حضرت علی ( ع ) می فرمود : چیزی ندارم که برای  این منظور قدم
پیش نهم . آنان می گفتند : پیغمبر ( ص ) از تو چیزی نمی خواهد . سرانجام
حضرت علی ( ع ) زمینه را برای  طرح این درخواست آماده دید . روزی به خانه
رسول اکرم ( ص ) رفت . اما شدت حیا مانع ابراز مقصود شد . نوشته اند دو سه
بار این عمل تکرار گردید . سومین بار پیغمبر اکرم ( ص ) از علی  ( ع )
پرسید : آیا حاجتی داری ؟ علی ( ع ) گفت : آری . پیغمبر فرمود : شاید
برای خواستگاری زهرا آمده ای ؟ علی عرض کرد : آری . چون مشیت و امر
الهی بر این کار قرار گرفته بود و پیامبر از طریق وحی بر انجام دادن این
مهم آگاه شده بود ، می بایست این پیشنهاد را با دخت گرامیش نیز در میان
بگذارد و از نظر او آگاه گردد . پیامبر ( ص ) به دخترش فاطمه گفت : تو
علی را خوب می شناسی ، علی  نزدیکترین افراد به من می باشد . در اسلام ،
سابقه فضیلت و خدمت دارد . من از خدا خواستم برای  تو بهترین شوهر را
برگزیند . خداوند مرا به ازدواج تو با علی امر فرموده است . بگو چه نظر
داری ؟ فاطمه ساکت ماند . پیغمبر سکوت او را موجب رضا دانست و مسرور شد و
صدای  تکبیرش بلند شد . آن گاه پیامبر ( ص ) بشارت این ازدواج را به علی (
ع ) فرمود و مهر فاطمه را 400مثقال نقره قرار داد و در جلسه ای که عده
ای از اصحاب بودند ، خطبه عقد را قراءت کرد و این ازدواج فرخنده انجام شد
. گفتنی است که علی ( ع ) جز یک شمشیر و یک زره و شتری برای  آب
کشی چیزی در اختیار نداشت . پیغمبر ( ص ) به علی فرمود : شمشیر را برای 
جهاد نگه دار ، شترت را هم برای  آب کشی و سفر حفظ کن ، اما زره خود را
بفروش تا وسایل ازدواج فراهم شود . پیغمبر ( ص ) به سلمان فرمود : این زره
را بفروش . سلمان زره را به پانصد درهم فروخت . سپس گوسفندی را کشتند و
ولیمه عقد ازدواج دادند . این جشن در ماه رجب سال دوم هجرت انجام شد .
تمام وسایلی که به عنوان جهیزیه به خانه فاطمه زهرا ( ع ) دخت
گرامی پیامبر ( ص ) آورده شده است ، از 14قلم تجاوز نمی کند : چارقد
سرانداز - دو عدد لنگ - یک قطیفه - یک طاقه چادر پشمی - 4 بالش - یک تخته
حصیر - قدح چوبی - کوزه گلی - مشک آب - تنگ آبخوری - تختخواب چوبی  - یک
طشت لباسشویی - یک آفتابه - یک زوج دستاس و مقداری عطر و بخور . این است
جهیزیه و تمام اثاث خانه فاطمه زهرا زوجه علی ( ع ) سرور زنان عالم . در
شب زفاف - به جای خدیجه که به جهان باقی شتافته بود ، سلمی دختر عمیس
مواظبت از فاطمه زهرا را بر عهده داشت - و رسول اکرم ( ص ) خود شخصا با
عده ای از مهاجر و انصار و یاران باوفا در مراسم عروسی  شرکت فرمود - از
بانک تکبیر و تهلیل فضای کوچه های مدینه روحانیتی خاص یافته بود و موج
شادی و سرور بر قلبها می نشست . پیامبر گرامی دست دخترش را در دست
علی گذاشت و در حق آن زوج سعادتمند دعای خیر کرد و آنها را به خداوند بزرگ
سپرد . و بدین سان و با همین سادگی عروسی بهترین مردان و بهترین زنان جهان
برگزار شد .

از شادی  تا اندوه
در سال یازدهم هجری در آخر ماه
صفر رحلت جانگداز پیامبر ( ص ) پیش آمد و چه دردآور بود جدایی این پدر و
دختر - پدری چون پیامبر گرامی که همیشه هنگام سفر با آخرین کسی که وداع می
کرد و او را می بویید و می بوسید ، دخت گرامیش بود و چون از سفر بازمی گشت
، اولین دیدار را با دخترش داشت . پیوسته از حالش جویا می شد و رازی از
رازها را در گوش جانش می گفت و دختری  که پیوسته از کودکی در کنار پدر بود
و از او پرستاری می کرد ، گاهی با زنان هاشمی به میدان جنگ می شتافت تا
حال پدر را جویا شود . چنانکه در جنگ احد که به دروغ آوازه درافتاد که
پیامبر ( ص ) در جنگ کشته شده ، به دامنه کوه احد شتافت و سر و صورت خونین
پدر را شستشو داد و از خاکستر حصیری که سوخته بود بر جراحات پدر پاشید و
از زخمهای آن حضرت مواظبت کرد تا بهبود یافت - دختری که لحظه به لحظه که
از کارهای  خانه داری و بچه داری فراغت می یافت ، به خدمت پدر می رسید و
از دیدارش بهره مند می شد ... آری لحظه جدایی این چنین پدر و دختری 
فرارسید و چه زود فرارسید . پیامبر ( ص ) در بستر بیماری افتاد و رنگ
رخسارش نمایانگر واپسین لحظات عمرش بود . عایشه روایت می کند که پیغمبر (
ص ) در حالت جان دادن و آخرین رمقهای  حیات ، دختر عزیزش فاطمه ( ع ) را
خواست و نزدیکش نشانید و در گوش او رازی  گفت که فاطمه سخت به گریه افتاد
. پس از آن سخن دیگری گفت که ناگهان چهره فاطمه شکفته شد . همگان از دیدن
این دو منظره متضاد متعجب شدند . راز این رازگویی را از حضرت فاطمه زهرا
خواستند ، فرمود : نخست پدرم خبر مرگ خود را به من گفت ، بسیار محزون شدم
و عنان شکیبایی از دستم بشد ، گریه کردند ، او نیز متأثر شد ، دیگر بار در
گوشم گفت : دخترم ! بدان تو نخستین کسی از خانواده هستی  که به زودی به من
ملحق خواهی شد . به شنیدن این بشارت خوشحال شدم . پدرم فرمود راضی 
هستی که " سیده نساء العالمین و سیده نساء هذه الامة " باشی ؟ فاطمه گفت :
به آنچه خدا و تو بپسندید راضی ام . باری ، فاطمه سرور زنان عالم و سرور
زنان این امت - این نو گل خندان باغ رسالت بر اثر تندبادهای حوادث ، زود
پر پر شد و چندی بعد از پدر بزرگوارش به وی پیوست . وه که چه کوته بود عمر
آن ملکه اسلام . آری ، مرگ پدری مهربان و دگرگونیهایی  که پس از رسول خدا
( ص ) روی  نمود ، روح و جسم دختر پیغمبر ( ص ) را آزرده ساخت . وی در
روزهایی که پس از مرگ پدر زیست ، پیوسته رنجور ، پژمرده و گریان بود .
هرگز رنج جدایی پدر را تحمل نمی کرد و برای همین بود که چون خبر مرگ خود
را از پدر شنید لبخند زد . او مردن را بر زیستنی جدا از پدر ، ترجیح می
داد . سرانجام ، آزردگیها و ناتوانی تا بدان جا کشید که دختر پیغمبر ( ص )
در بستر افتاد . در مدت بیماری او ، از آن مردان جان بر کف ، از آن
مسلمانان آماده در صف ، از آنان که هر چه داشتند ، از برکت پدر او بود ،
چند تن او را دلداری دادند و یا به دیدنش رفتند ؟ ظاهرا جز یکی  دو تن از
محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان کسی از این بانوی گرانقدر غم خواری 
نکرد . اما زنان مهاجر بویژه انصار ، که از آزردگی و بیماری فاطمه ( ع )
خبر یافتند ، با مهربانی نزد او گرد آمدند و از او عیادت و دلجویی نمودند
. دختر پیامبر ( ص ) در بستر بیماری  نیز ، در پاسخ کسانی که از او
احوالپرسی می کردند ، سخنانی فصیح و بلیغ بر زبان می راند . سخنانی که در
آن روز ، درد دل و گله و شکوه بانویی داغدیده و ستم رسیده می نمود ، اما
بحقیقت اعلام خطری بود ، که مسلمانان را از تفرقه افکنی و فتنه انگیزی در
آینده بیم می داد . باری ، دخت پیامبر ( ص ) گفتنیها را گفت و بر اثر
مصائب جانکاه و دوری از پدر مهربان گرانقدرش رسول مکرم ( ص ) به " گلشن
رضوان " شتافت .
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:38 عصر
نظرات دیگران()
زندگینامه حضرت امام علی نقی ع 

حضرت امام علی انقی الهادی (ع)
تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی 
النقی  (ع ) را نیمه ذیحجه سال 212
هجری قمری  نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش
سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت
مقام ولایت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام
رسانید و بدین مأموریت خدایی قیام کرد . نام آن حضرت - علی - کنیه آن امام
همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادی " و " نقی " بود . حضرت
امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و
دوران امامتش 33 سال بود . در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام
اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و
اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت .
نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدینه
عهده دار بود ، و لحظه ای  از آگاهانیدن مردم و آشنا کردن آنها به حقایق مذهبی 
نمی آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با
خلیفه ستمگر وقت - یعنی  متوکل عباسی - آنی آسایش نداشت . به همین جهت بود
که عبدالله بن عمر والی مدینه بنا بر دشمنی دیرینه و بدخواهی درونی ، به متوکل
خلیفه زمان خود نامه ای  خصومت آمیز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و
نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگیزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و
در حقیقت آنچه در شأن خودش و خلیفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب
نمود ، و این همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولایت و علم و فضیلتش
مردم را از اطراف جهان اسلام به مدینه می کشانید و این کوته نظران دون همت که
طالب ریاست ظاهری و حکومت مادی دنیای فریبنده بودند ، نمی توانستند فروغ
معنویت امام را ببینند . و نیز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت
حرمین ( = مکه و مدینه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر
تو را به مکه و مدینه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از این دیار بیرون
بر ، که بیشتر این ناحیه را مظیع و منقاد خود گردانیده است " .
این نامه و نامه حاکم مدینه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در
سنگر مبارزه علیه دستگاه جبار عباسی است .
از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار
هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند که هر یک
مشعلدار فقه جعفری و دانشهای  زمان بودند ، و بدین سان پایه های دانشگاه جعفری و
موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه ، از دوره حضرت رضا
(ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر این فرصت
مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پیش نیامده بود ، معلوم نبود سرنوشت این
معارف مذهبی به کجا می رسید ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن
جعفر (ع ) به بعد دیگر چنین فرصتهای وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان
بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاکمان
ستمکار - چنان که باید و شاید پیش نیامد .
با این همه ، دوستداران این مکتب و یاوران و هواخواهان ائمه طاهرین - در
این سالها به هر وسیله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دینی خود ، و گرفتن
دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پیشرفت مقصود و در هم
شکستن قدرت ظاهری  خلافت به حضور امامان والاقدر می رسیدند و از سرچشمه دانش
و بینش آنها ، بهره مند می شدند و این دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند
که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پیوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدینه و
مانند آن ، نشان دهنده این هراس همیشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه
شده بود که حرمین ( مکه و مدینه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآیند
و سر از اطاعت خلیفه وقت درآورند . بدین جهت پیک در پیک و نامه در پی 
نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدینه به سامرا
- که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی 
حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر
سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد .
برخی  از بزرگان مدت این زندانی و تحت نظر بودن را - بیست سال -
نوشته اند . پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه یحیی بن
هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدینه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد
اسحاق بن ابراهیم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به یحیی بن
هرثمه گفت : ای مرد ، این امام هادی فرزند پیغمبر خدا (ص ) می باشد و می دانی 
متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پیغمبر (ص ) در روز قیامت
از تو بازخواست می کند . یحیی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او
ندارد . نیز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصیف ترکی . او نیز
به یحیی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همین وصیف خبر ورود حضرت
هادی را به متوکل داد . از شنیدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزید و هراسی 
ناشناخته بر دلش چنگ زد . از این مطالب که از قول یحیی بن هرثمه مأمور جلب
امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان
درباری به خوبی آشکار می گردد ، و نیز این مطالب دلیل است بر هراسی که دستگاه
ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت امام و موضع خاص او در بین هواخواهان و شیعیان
آن حضرت داشته است . باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده
بود ، متوکل از یحیی پرسید : علی بن محمد چگونه در مدینه می زیست ؟ یحیی گفت :
جز حسن سیرت و سلامت نفس و طریقه ورع و پرهیزگاری و بی اعتنایی به دنیا و
مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چیزی ندیدم ، و چون خانه اش را - چنانکه
دستور داده بودی - بازرسی  کردم ، جز قرآن مجید و کتابهای علمی چیزی نیافتم .
متوکل از شنیدن این خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد .
با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر
قبر منور حضرت سیدالشهداء (ع ) آب بستند و زیارت کنندگان آن مرقد مطهر را
از زیارت مانع شدند ، و دشمنی یزید و یزیدیان را نسبت به خاندان رسول اکرم
(ص ) تازه گردانیدند ، با این همه در برابر شکوه و هیبت حضرت هادی (ع )
همیشه بیمناک و خاشع بود .
مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی 
به سزا داشت . روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش
درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت
هادی (ع ) هدیه فرستد . در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود
گفت : یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد .
وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او
بگذارید به اذن خدا بهبودی  حاصل می شود . چنین کردند ، آن جراحت بهبودی یافت .
مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع )
فرستاد . اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به
متوکل خبر داد دینار فراوانی  در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است . متوکل
سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به
خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا
آسیبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گوید : دیدم حضرت هادی به نماز
شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختیار توست .
آن مرد خانه را تفتیش کرد . چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به خانه امام
فرستاده بود و کیسه دیگری  سر به مهر در خانه وی نیافت ، که مهر مادر خلیفه بر
آن بود . امام فرمود : زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به
نزد متوکل بر . این کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد .
امام که به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و کلاه
پشمی روی حصیری که زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی می کرد و
آنچه داشت در راه خدا انفاق می فرمود .
با این همه ، متوکل همیشه از اینکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند
و خلافت و ریاست ظاهری  بر وی به سر آید بیمناک بود . بدخواهان و سخن چینان
نیز در این امر نقشی  داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن
محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیاد است که شیعیان
او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " .
متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور
داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد . این قبیل مراقبتها
پیوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت .
و نیز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از
اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل
سرخ پر کنند ، و در میان بیابان وسیعی ، در موضعی روی هم بریزند . ایشان چنین
کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالی " نهادند
آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( علیه السلام ) را نیز
به آنجا طلبید و گفت : شما را اینجا خواستم تا مشاهده کنید سپاهیان من را . و
از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر
شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند ، تا مبادا آن
حضرت یا یکی از اهل بیت او اراده خروج بر او نمایند " .
در این مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف
کارگزاران حکومت عباسی  ، مستقیم و غیر مستقیم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی 
امام و رفت و آمدهایی  که در اقامتگاه امام (ع ) می شد ، داشتند از جمله :
" حضور جماعتی از بنی  عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سید محمد
- که حرم مطهر وی  در نزدیکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - یاد شده است .
این نکته نیز می رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل
امام سر می زده اند . "


اصحاب و یاران امام دهم(ع)

در میان اصحاب امام دهم ، برمی خوریم به چهره هایی  چون " علی بن جعفر
میناوی " که متوکل او را به زندان انداخت و می خواست بکشد . دیگر ادیب
معروف ، ابن سکیت که متوکل او را شهید کرد . و علت آن را چنین نوشته اند
که دو فرزند متوکل خلیفه عباسی در نزد ابن سکیت درس می خواندند . متوکل از
طریق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکیت از هواخواهان علی (ع ) و آل
علی (ع ) است . متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکیت
را به حضور خود خواست و از وی پرسید :
آیا فرزندان من شرف و فضیلت بیشتر دارند یا حسن و حسین فرزندان علی 
(ع ) ؟
ابن سکیت که از شیعیان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس
و ملاحظه جواب داد :
فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) که دو نوگل باغ
بهشت و دو سید جنت ابدی الهی اند قابل قیاس و نسبت نیستند . فرزندان تو کجا
و آن دو نور چشم دیده مصطفی کجا ؟
آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمی توان سنجید .
متوکل از این پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان
ابن سکیت را از پشت سر درآوردند و بدین صورت آن شیعی خالص و یار راستین
امام دهم (ع ) را شهید کرد .
دیگر از یاران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظیم حسنی است . بنا بر آنچه
محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شریفش به چهار واسطه به حضرت
امام حسن مجتبی علیه السلام منتهی می شود ... " از اکابر محدثین و اعاظم علماء و
زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و یاران حضرت جواد (ع ) و
حضرت امام هادی  (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب
نوشته .
نوشته اند : " حضرت عبدالعظیم از خلیفه زمان خویش هراسید و در شهرها به
عنوان قاصد و پیک گردش می کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شیعیان مخفی 
شد ... " .
" حضرت عبدالعظیم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنین استنباط
می شود که ترس این عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حدیث
گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سیاسی او بوده است . او نیز مانند
دیگر داعیان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سیاسی صحیح و تصحیح
اصول رهبری در اجتماع اسلامی  می کوشیده است ، و چه بسا از ناحیه امام ، به نوعی 
برای این کار مأموریت داشته است . زیرا که نمی شود کسی با این قدر و منزلت
و دیانت و تقوا ، کسی که حتی عقاید خود را بر امام عرضه می کند تا از درست
بودن آن عقاید ، اطمینان حاصل کند - به طوری که حدیث آن معروف است - اعمال
او ، به ویژه اعمال اجتماعی  و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال
چه به این رضایت تصریح شده باشد ، یا خود حضرت عبدالعظیم با فرهنگ دینی و
فقه سیاسی بدان رسیده باشد " .

صورت و سیرت حضرت امام هادی (ع)
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هایش
اندکی برآمده و سرخ و سفید بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام
هادی (ع ) بذل و بخشش بسیار می کرد . امام آن چنان شکوه و هیبتی داشت که
وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد می شد او و درباریانش بی درنگ به پاس
خاطر وی و احترامش برمی خاستند .
خلفایی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ،
مستعین ، معتز ، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با
خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی 
خود را ظاهر می کردند ولی همه ، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام
اقرار داشتند ، و این فضیلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و
اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و
احتجاج ، وسعت دانش وی را دیده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پیوسته به
نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود می گذشت . لباس وی جبه ای 
بود خشن که بر تن می پوشید و زیر پای خود حصیری پهن می کرد . هر غمگینی که بر
وی نظر می کرد شاد می شد . همه او را دوست داشتند . همیشه بر لبانش تبسم بود ،
با این حال هیبتش در دلهای مردم بسیار بود .


شهادت اما هادی (ع)
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری  به وسیله زهر به شهادت
رسید . در سامرا در خانه ای  که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او
بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از این سال امام حسن عسکری پیشوای 
حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بیست
سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .


زن و فرزندان امام هادی (ع)
حضرت هادی (ع ) یک زن به نام سوسن یا سلیل و پنج فرزند داشته است .
1 - ابومحمد حسن علیه السلام ( امام عسکری (ع ) یازدهمین اختر تابناک
ولایت و امامت است ) .
2 - حسین .
3 - سید محمد که یک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود
آراسته و پرهیزگار که بسیاری  گمان می کردند مقام ولایت به وی منتقل خواهد شد .
قبر مطهرش که مزار شیعیان است در نزدیکی سامرا می باشد .
4 - جعفر .
5 - عایشه ، یا به نقل شادروان شیخ عباس قمی " علیه " .


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:37 عصر
نظرات دیگران()
فوائد امام غایب امام زمان 

در ابتدا لازم است به چند نکته اشاره کنیم:

مفهوم غایب بودن امام به این معنا نیست که وجود ناپیدا و رؤیایی دارد!
بلکه آن حضرت مانند سایر انسآنها از یک زندگی طبیعی، عینی و خارجی
برخوردار است، به طوری که آن حضرت در میان مردم و در دل جامعه رفت و آمد
دارد و گفتار مردم را میشنود و بر اجتماعات آنها وارد میشود و سلام میکند.
او مردم را میبیند، ولی این مردمند که نمیتوانند جمال مبارک آن حضرت را
ببینند. به عبارتی دیگر هر چند امام مهدی ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ
ظهور ندارند ولی حضور دارند. به یک معنا این مردمند که از امام خویش
غایبند.
چنانکه مولای متقیان امام علی (ع) در این باره میفرماید:
هنگامیکه
امام غایب از نسل من، از دیده‌ها پنهان شود و مردم با غیبت او از حدود
شروع بیرون روند، و توده مردم خیال کنند که حجت خدا از بین رفته و امامت
باطل شده است! سوگند به خدای علی (ع) د رچنین روزی حجت خدا در میان
آنهاست، در کوچه و بازار آنها گام بر میدارد، و در خانه‌های آنها وارد
میشود، و در شرق و غرب جهان به سیاحت می‌پردازد و گفتار مردم را میشنود، و
بر اجتماعات آنها وارد میشود، و سلام میکند، او مردم را میبیند، ولی مردم
تا روز معین و وقت معین او را نمی‌بینند، تا جبرئیل میان آسمان و زمین
بانگ برآورده و ظهور را اعلام کند[1].
آیا می‍توان سندی گویاتر از
امیر المؤمنین (ع) پیدا کرد؟ ما با در دست داشتن این گونه اسناد محکم که
همه آن را قبول دارند می‌گوییم: امام (ع) در میان مردم و با مردم است و بر
امورات آنها نظارت دارد.
2ـ از آنجا که بشر دارای علم محدودی است لذا
نمیتواند به اسرار خداوند پی ببرد و عجولانه در مورد قضایای الهی قضاوت
نماید. چنانکه میفرماید: (... وما اوتیتم من العلم الاّ قلیلا)[2] از دانش
جز اندکی به شما داده نشده است.
این آیه نشان میدهد که مجهولات بشر
به مراتب بیشتر از معلومات او میباشد. بنابراین اگر علم هزارها بلکه
میلیونها سال دیگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسیار
مختصر و ناچیز است و تنها خداوند است که به همه چیز علم دارد و علم او
ذاتی بوده و بینهایت است. لذا کسی نمیتواند نسبت به وجود امری (مانند:
غیبت امام زمان (عج) به علت عدم کشف سرّ این امر به آن اعتراض کند و آن را
بیفایده و بیمصلحت بداند.
3ـ غیبت امام زمان (عج) یک امر اتفاقی و بی
سابقه نیست بلکه غیبت حجتهای الهی در مقطعی از زمان در سنت الهی یک امر
معمولی بوده است چنانکه گروهی از اولیای الهی (مانند حضرت خضر، موسی،
یونس، غُزیر، ابراهیم، صالح، ذوالقرنین و...) از دیدگان پنهان بوده اند
ولی هرگز از حوادث و اوضاع زمان غفلت نداشتند به جهت ولایت و اختیاراتی که
از جانب خدا به آنها داده شده بود پیوسته در اموال و نفوس تصرف میکرد و
اوضاع را طبق مصالحی رهبری مینمودند. اگرچه تصرفات آنها نیز از دیدگان
مردم عادی پنهان بود.
4ـ و در ضمن این سؤال تازگی نداشته و تنها در
عصر ما مطرح نشده است، بلکه از روایات اسلامی برمیآید که حتی پیش از تولد
حضرت مهدی (عج) نیز این سؤال مطرح بوده و هنگامی که پیامبر اسلام و ائمه
پیشین (ع) از مهدی و غیبت طولانی آن حضرت سخن به میان میآوردند، با چنین
سؤالی روبرو میشدند و به آن پاسخ میگفتند. به عنوان نمونه:
الف)
پیامبر اسلام در پاسخ این پرسش که آیا شیعه در زمان غیبت، از وجود قائم
فائدهای میبرد؟ فرمود: بلی، سوگند به پروردگاری که مرا به پیامبری
برانگیخت، در زمان غیبتش از او نفع میبرند و از نور ولایتش بهره میگیرند،
همانگونه که از خورشید به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده
میکنند.[3]
ب) امام صادق (ع) فرمود: از روزی که خداوند حضرت آدم را
آفریده تا روز رستاخیز، زمین هیچگاه خالی از حجت نبوده و نخواهد بود، یا
حجت ظاهر و آشکار و یا غایب و پنهان، و اگر حجت خدا نباشد، خدا ستایش
نمیشود.
روای پرسید: مردم چگونه از امام غایب و پنهان استفاده میکنند؟ حضرت فرمود: آن چنان که از خورشید پشت ابر استفاده می‌کنند[4].
ج)
خود حضرت مهدی (عج) نیز روی این معنا تکیه کرده است. در توقیعی که آن حضرت
در پاسخ به سؤالات (اسحاق بن یعقوب) صادر فرمود و توسط محمد بن عثمان
تحویل اسحاق گردید، چنین نوشت: اما چگونگی استفاده مردم از من همچون
استفاده آنهاست از خورشید، هنگامی که در پشت ابرها پنهان می‌شود[5].
با توجه به مقدمه فوق اینک برخی از فواید وجود امام (ع) در عصر غیبت را به اختصار مورد بررسی قرار می‌دهیم:
1ـ امام قلب عالم امکان و واسطه فیض الهی
طبق
احادیث فراوانی که در موضوع امامت وارد شده، و بر اساس دلائلی که
دانشمندان ارائه کرده اند، در بینش اسلامی امام، جان جهان است و جهان به
وجود او وابستگی دارد. امام قلب عالم وجود، هسته مرکزی جهان هستی و (واسطه
فیض) بین عالم و آفریدگار عالم است و از این جهت حضور و غیبت او تفاوتی
ندارد. و اگر او ـ ولو به صورت ناشناس ـ در جهان نباشد، جهان هستی در هم
فرو می‍ریزد. چنانکه امام صادق (ع) فرمود: اگر زمین بدون وجود امام بماند،
ساکنان خود را در کام خود فرو می‌برد[6].
امام چهارم فرمود: در پرتو
وجود ماست که خداوند آسمان را از فروپاشی ـ جز به اذن او ـ نگه میدارد. در
پرتو وجود ماست که خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساکنانش، نگه
میدارد، به واسطه ماست که خداوند باران نازل میکند و رحمت خود را
میگستراند و برکات و نعمتهای زمین را بیرون میآورد. و اگر آن کس از ما که
در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو می‌برد[7].
2ـ پاسداری از آیین خدا
امیر مؤمنان (ع) در یکی از سخنان خود در مورد لزوم وجود رهبران الهی در هر عصر و زمان می‌گوید:
خدایا
چنین است، هرگز روی زمین از قیام کنندهای با حجت و دلیل، خالی نمیماند،
خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه بیمناک و پنهان، تا دلائل و اسناد روشن
الهی از بین نرود و به فراموشی نگراید...[8]
با گذشت زمان و آمیزش
سلیقه‌ها و افکار شخصی به مسائل مذهبی و دراز شدن دست مفسده جویان به سوی
تعالیم آسمانی، اصالت پارهای از قوانین الهی از دست میرود و دین دستخوش
تغییرات زیانبخش میگردد.
برای آنکه اصالت آیین الهی حفظ گردد و جلوی
تحریفات و تغییرها و خرافات گرفته شود، باید این رشته به وسیله یک پیشوای
معصوم ادامه یابد خواه آشکار و مشهود و خواه پنهان و ناشناس. در هر مؤسسه
مهم، (صندوق آسیب ناپذیری) وجود دارد که اسناد مهم آن مؤسسه را در آن
نگهداری می‌کنند تا از دستبرد دزدان یا خطر آتش سوزی و امثال اینها محفوظ
بماند.
سینه امام و روح بلندش نیز صندوق آسیب ناپذیر حفظ اسناد آیین
الهی است تا همه اصالتهای نخستین و ویژگیهای آسمانی این تعالیم را در خود
نگهداری کند[9].
ابن حجر عسقلانی پس از نقل احادیثی حاکی از نزول حضرت عیسی (ع) به زمین هنگامی ظهور حضرت مهدی (عج) و اقتدای او به آن حضرت مینویسد:
اینکه
عیسی (ع) در آخر الزمان و نزدیک قیامت، به مردی از این امت اقتدا میکند و
پشت سر او نماز میخواند، دلیل بر نظریه صحیح در میان دانشمندان اسلامی است
که: زمین هرگز از وجود حجت که با دلائل و براهین آشکار، برای خدا قیام
میکند، خالی نمیماند.[10]
3ـ امید بخشی
در میدآنهای نبرد، تمام
کوشش سربازان زبده و فداکار معطوف این امر است که پرچم سپاه، در برابر
حملات دشمن همچنان در اهتزاز باشد، و متقابلاً سربازان دشمن دائماً
میکوشند پرچم آنها را سرنگون سازند، چرا که برقرار بودن پرچم، مایه دلگرمی
سربازان و تلاش و کوشش مستمر آنها است.
همچنین وجود فرمانده لشکر در
مقرّ فرماندهی ـ هرچند ظاهراً خاموش و ساکت باشد ـ خونگرمی و پر حرارتی در
عروق سربازان به گردش در میآورد و آنها را به تلاش بیشتر وا میدارد که
فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز!
اما هرگاه خبر قتل فرمانده
در میان سپاه پخش شود، یک لشکر عظیم با کارآیی فوق العاده، یک مرتبه روحیه
خود را میبازد و متلاشی میگردد.
رئیس یک جمعیت یا یک لشکر، مادام که
زنده است. هر چند مثلاً در سفر یا فرضاً در بستر بیماری باشد، مایه حیات و
حرکت و نظم و آرامش آنهاست، ولی شنیدن خبر از دست رفتن او گرد و غبار یأس
و نومیدی را بر سر همه می‌پاشد.
جمعیت شیعه طبق عقیده ای که به وجود
امام زنده دارد، هر چند او را در میان خود نمیبیند، اما خود را تنها
نمیداند، و اثر روانی این عقیده در روشن نگهداشتن چراغ امید در دلها و
وادار ساختن افراد به خودسازی و آمادگی برای آن قیام بزرگ جهانی، کاملاً
قابل درک است[11].
پرفسور(هانری کربن) استاد فلسفه در دانشگاه سوربن (فرانسه) و مستشرق نامدار فرانسوی می گوید:
به
عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را میان خدا و خلق
برای همیشه نگه داشته است و به طور مستمر و پیوسته، ولایت را زنده و پا
برجا می‌دارد.
مذهب یهود، نبوت را که رابطه‌ای است واقعی میان خدا و
عالم انسانی، در حضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت
محمد (ص) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع می‌کند. همچنین مسیحیان در
حضرت مسیح متوقف شده‌اند. اهل سنت از مسلمانان نیز در حضرت محمد توقف کرده
و با ختم نبوت در ایشان، دیگر رابطهای میان خالق و مخلوق، موجود
نمی‌دانند. تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد (ص) ختم شده
می‌داند، ولی ولایت را که همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد، بعد از آن
حضرت و برای همیشه زنده می‌داند[12].

--------------------------------------------------------------------------------
[1]
. «حتی اذا غاب المتغیّب من ولدی عن عیون الناس، و باح النّاس بفقده و
اجمعوا علی انّ حتّی الحجّه ذاهبه و الامامه باطله... فوربّ علیٍّ انّ
حجتها علیها قائمه، ماشیه فی طرقاتها، داخله فی دورها و قصورها، جوّاله فی
شرق الأرض و غربها، تسمع الکلام و تسلّم علی الجماعه تری ولا تری الی
الوقت والوعد و نداء المنادی من السّماء" یوم الخلاص، ط4، ص139.
[2] . اسراء/85.
[3]
. عن جابر الأنصاری أنّه سأل النبی (ص) هل ینتفع الشیعه بالقائم (عج) فی
غیبته؟ فقال (ص): إی والّذی بعثنی بالنبوّه إنهم لیفتنعون له و یستفیدون
بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و إنّ جلّلها بالسّحاب ـ
مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص92.
[4] . بحار الانوار، ص92، ح6.
[5] . طوسی، الغیبه، ص177 - بحار الانوار، همان کتاب، ص92 ـ إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه ،ج3، ص322.
[6]
. لو بقیت الأرض بغیر إمام ساعه لساخت صدوق، کمال الدین (قم، مؤسسه النشر
الإسلامی (التابعه) لجماعه المدرسین بقم المشرفه، 1405 هـ ق) ج201ـ210،
باب 21.
[7] . صدوق، أمالی، ص112، مجلس 35 ـ صدوق، کمال الدین ،ص207، باب 21، ح22 ـ جوینی خراسانی، فرائد السمطین، ط1، ص45ـ46.
[8]
. اللهم بلی لا تخلوا الأرض من قائم لله بحجه إما ظاهراً مشهوراً مغموراً
لئلاّ تبطل حجج الله و بیّناته" شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید ، ج18،
ص147.
[9] . آیهالله ناصر مکارم شیرازی، مهدی ا نقلابی دیگر ، ص258ـ259.
[10]
. و فی صلاه عیسی خلف رجل من هذه الأمه مع کونه فی آخر الزمان و قرب قیامه
الساعه، دلاله للصحیح من الاقوال أن الأرض لا تخلو عن قائم لله بحجته.
احمد بن علی بن حجر العسقلانی فتح الباری، شرح صحیح البخاری ، ج6، ص494.
[11] . آیهالله مکارم، ص255ـ256.
[12] . سـالـنـامه مکتب تشیع،ش2، مصاحبات استاد علامه طباطبایی با پروفسور هانری کربن درباره شیعه (1339 هـ ش) ص20.
مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:34 عصر
نظرات دیگران()
بمب جنسی سلاح جدید امریکا 

بمب جنسی،‌ سلاح جدید ارتش امریکا

 



نویسنده در این مقاله
با اشاره به سرمایه‌گذاری‌های ارتش امریکا برای ساخت این سلاح‌های شیمیایی
جدید معتقد است که استفاده از این سلاح‌ علیه نیروهای امریکایی می‌تواند
به بروز یک فاجعه منجر گردد و جهنم کنونی در عراق را با وضعیتی بدتر رو به
رو نماید.

در چند دهه اخیر و به دنبال انجام مطالعات و آزمایش‌های مختلف در جهت
توسعه زرادخانه‌سلاح‌های میکروبی و شیمیایی ارتش امریکا، ساخت چند سلاح
جدید نظیر بمب‌های حاوی مواد حساسیت‌زای پوستی، بمب‌های ایجاد کننده بوی
بد دهان،‌ بمب‌های نفخ‌آور و در نهایت بمب جنسی، در دستور کار پنتاگون
قرار گر فته است. اما در این میان، ساخت بمب جنسی به دلیل توانایی‌های آن
دربر هم زدن ساختار نیروهای دشمن با سرمایه‌گذاری بیشتری همراه شده است.
منتقدان در برابر کارایی استفاده از چنین سلاح‌هایی علیه نیروهای دشمن در
عراق سوالات زیادی را مطرح می‌کنند چرا که نیروهای جنگجوی مسلمان، احتمالا
کشته شدن در یک عملیات انتحاری را بر یک زندگی توام با همجنس‌بازی ترجیح
خواهند داد. نویسنده در این مقاله با اشاره به سرمایه‌گذاری‌های ارتش
امریکا برای ساخت این سلاح‌های شیمیایی جدید معتقد است که استفاده از این
سلاح‌ علیه نیروهای امریکایی می‌تواند به بروز یک فاجعه منجر گردد و جهنم
کنونی در عراق را با وضعیتی بدتر رو به رو نماید.

امروزه دیگر
دکتر استرانگلاو در پژوهشکده (برادران) رایت نیروی هوایی ایالات متحده در
دایتون اوهایو،‌سمتی ندارد. اما سیزده سال پیش این پژوهشکده از پنتاگون
خواست که که بودجه‌ای 5/7 میلیون دلاری را جهت انجام پژوهش بر روی پروژه
ساخت بمبی که قادر به تبدیل سربازان دشمن به افرادی همجنس‌باز باشد تصویب
نماید.
بر اساس اسنادی که اخیرا توسط یک گروه بررسی‌کننده اسناد
مربوط به توسعه سلاح‌های زیستی و مخارج آنها به دست آمده است، مدیران این
آزمایشگاه به دنبال تحقق ساخت سلاحی غیرکشنده هستند که دشمن را به گونه‌ای
غیرقابل تصور نابود نماید.
ادوارد هاموند در گفت‌وگو با شبکه CBS در
این مورد می‌گوید: پژوهشکده اوهایوی نیروی هوایی، پیشنهاد ساخت بمبی را
ارایه نموده که حاوی مواد شیمیایی تحریک‌کننده نیروی جنسی سربازان دشمن
می‌‌باشد. آنان معتقدند که در سایه استفاده از این بمب‌ها، واحدهای دشمن
از هم گسیخته شده و سربازان به صورتی غیرقابل تصور ، برای یکدیگر جذاب به
نظر می‌رسند.
باید دانست که در سال 2005 میلادی، شبکه بی‌بی‌سی، برای
اولین بار خبر از طراحی‌ و ساخت این بمب‌ داد. بر اساس گزارش بی‌بی‌سی،
اگر چه در بررسی‌های به عمل آمده تعدادی از سلاح‌های غیرکشنده پیشنهاد شده
نظیر مواد حساسیت‌زای پوستی، مواد ایجاد کننده بوی بد دهان، موادنفخ‌آور و
در نهایت،مواد شیمیایی جذب‌کننده زنبورها به دور سربازان دشمن، مورد پذیرش
قرار نگرفتند، اما رهبران پنتاگون، نظر مثبت خود را در مورد پروژه بمب
جنسی اعلام نمودند. البته پافشاری پنتاگون بر انجام چنین پروژه‌هایی،‌
یادآور رسوایی خرید چکش‌های معمولی اما 98 دلاری آنان برای ارتش ایالات
متحده است.
در دوره‌ای که رئیس‌جمهور کلینتون در برابر همجنس‌بازان
شعار "چیزی نپرس، چیزی نگو" را در پیش گرفت تا راه برای استخدام
همجنس‌بازان در ارتش امریکا باز شود، ایده ساخت بمب جنسی نیز به عنوان یک
طرح جذاب مطرح شد. هر چند چنین برنامه‌هایی، سابقه‌ای دیرپا در میان
مقامات نظامی ایالات متحده دارد.
بر اساس گزارش تعدادی از مورخان،
بمب "الکساندر کبیر" در اصل یک بمب جنسی بوده است که قرن‌ها پیش مورد
استفاده قرار گرفت. یک قرن پیش از آن نیز در نبرد "ترموپیل"‌که حوادث آن
اخیرا در فیلم سینمایی 300 به تصویر کشیده شده است و به نبرد تاریخی گروهی
اندک از سپاه یونان با ارتش ایران می‌پردازد، استفاده از بمب‌های جنسی
گزارش گردیده است.
اما در مورد کارایی بمب‌های جنسی علیه جنگجویان
عراقی، تردید‌های زیادی وجود دارد؛ چرا که احتمالا استفاده از چنین
بمب‌هایی علیه آنان، آثار معکوس برای ما خواهد داشت.
بسیاری معتقدند
که رزمندگان مسلمان ترجیح می‌دهد که خود را در یک عملیات انتحاری علیه
پست‌های بازرسی منفجر نمایند. اما ذلت یک زندگی توام با همجنس‌بازی را
نپذیرند. لذا به کارگیری این سلاح از سوی ارتش امریکا می‌تواند به افزایش
کشته‌های ما بیانجامد. اما باید دانست که سرمایه‌گذاری 5/7 میلیون دلاری
ارتش امریکا به روی ساخت چنین بمب‌هایی، می‌تواند حتی به پایان یافتن
سریع‌تر جنگ عراق نیز بیانجامد.
من معتقدم که با فرض استفاده دشمنان
ما از چنین سلاحی علیه خود ما، کاربرد چنین سلاح‌های شیمایی نوینی که با
محدودیت‌های اخلاقی زیادی روبروست. مثلا فرض کنید که یکی از این بمب‌ها در
پایگاه نظامیان امریکایی در بغداد منفجر شود. آیا می‌توان وضعیت این
نیروها را به دنبال چنین حمله‌ای تصور نمود؟
البته هم اینک نیز
مخالفان زیادی در برابر حضور همجنس‌بازان در واحدهای ارتش امریکا وجود
دارند. هر چند که در سایه تغییرات کنونی، ممکن است تعداد این افراد، بیشتر
نیز گردد.
به یاد آورید که هم اینک نیز ما در یک جهنم واقعی حضور
پیدا کرده‌ایم. چرا که هیچ یک از ما در گذشته حتی تصور حضور نیروهایمان را
در چنین جهنمی نمی‌کردیم و البته به کارگیری چنین سلاح‌هایی، تنها به بدتر
شدن وضعیت این جنگ خواهید انجامید.
...........................................................................
منبع: ماهنامه سیاحت غرب، شماره 53

تونی نورمن


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:32 عصر
نظرات دیگران()
ایا استخاره قران صحیح است 

آیا استخاره با قرآن صحیح است؟

رجوع
به قرآن در مواردى جهت تفأل یا راه‏یابى استخاره درست است. لیکن این نباید
به صورت یک عادت و روش دائمى و جایگزین فکر اندیشه تحقیق و مشورت گردد. از
سوى دیگر برداشت و الهام گیرى از آیات قرآن در بسیارى از موارد کار آسانى
نیست و نیازمند نورانیت دل و یک‏سرى آگاهى‏ها و دانش‏هاى تخصصى و علوم
دینى مانند: تفسیر، ادبیات و. مى‏باشد.

استخاره
در لغت به معناى طلب خیرنمودن از خداوند است یعنى، آن که آدمى در هر کارى
از خداوند طلب خیر کند (دعا). معناى دیگر استخاره، نوعى قرعه زدن براى رفع
تحیر است که البته همراه با دعا و خواست از خداوند است. این کار ممکن است
به وسیله تسبیح و یا قرآن انجام گیرد.

استخاره
در موردى است که انسان دچار تردید شده باشد. قبل از استخاره باید همه
مقدمات و شرائط لازم را بر هر کارى فراهم ساخت از قبیل مطالعه و فکر،
مشورت با اهل فن و افراد مجرب، اگر اقدامات فکرى و فیزیکى دیگرى از قبیل
بررسى و تحقیق لازم باشد باید به انجام رسانید بعد از همه اینها چنانچه
باز دچار تردید است نوبت به استخاره مى‏رسد. مورد مهمى که دیده مى‏شود
بسیارى از خانواده‏ها به استخاره روى مى‏آورند مسئله ازدواج است. ما
باتجربه‏اى که داریم توصیه اکید داریم که در این راستا به صرف یک استخاره
اقدام نکنید وادى حساس و سرنوشت‏سازى است. قبل از هر چیز اصول یاد شده را
رعایت فرمائید و اگر شواهد و دلائل کافى براى صلاحیت فرد پیدا کردید و با
فرزانگى و حکمت و به دور از هیجان و احساسات طرف را شایسته همسرى دیدید در
اینجا استخاره ضرورت ندارند. ولى اگر پس از طى همه مقدمات و اصول لازم باز
هم مردّد ماندید آنگاه نزد فرد شایسته‏اى اقدام به استخاره کنید.

ناگفته نماند، عمل به مقتضاى استخاره واجب نیست، ولى بهتر است با آن مخالفت نشود.
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:31 عصر
نظرات دیگران()
<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ک................س
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا