سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حالا که آمدی... 

می گفت عا شقم , دوستش دارم و بدون او هیچم و برای او

زنده هستم

او رفت, تنها ماند ..زندگی کرد و معشوق را فراموش کرد

از او پرسیدم از عشق چه می دانی ؟ برایم از عشق بگو

گفت:عشق اتفاق است باید بنشینی تا بیفتد

گفت:عشق آسودگیست?خیال است...خیالی خوش

گفت:ماندن است . فرو رفتن در خود است

گفت:خواستن و تملک است?گرفتن است

گفت: عشق سادست?همین جاست دم دست و دنیا پر شده از

عشقهای زود?عشقهای ساده اینجایی و عشقهای نزدیک و لحظه ای

گفتم: تو عاشق نبودی و نیستی

گفتم:عشق یک ماجراست?ماجرایی که باید آن را بسازی

گفتم:عشق درد است دردتولدی نو. عشق تولد است به دست

خویشتن

گفتم:عشق رفتن است عبور است?نبودن است

گفتم:عشق جستجوست?نرسیدن است?نداشتن و بخشیدن است

گفتم:عشق درد است?دیر است و سخت است

گفتم:عشق زیستن است از نوعی دیگر

به فکر فرو رفت و گفت عاشق نبوده ام

گفتم عشق راز است

راز بین من و توست ? بر ملا نمی شود و پایان نمی یابد

مگر به مرگ


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در یکشنبه 87/1/25 و ساعت 9:45 صبح
نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ک................س
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا