ای روشنی چشم در پرده چرایی آسودگی از غیر چون رخ ننمایی رفت از دل و جان دست وز حنجره نایی پیدا نشدی حیف تا سینه گشایی مرگ است فرا پیش آشفته سرایی شرم و گله بر دوش ره توشه ی راهی پنهان شده تا چند برخیز صدایی لب ها همه خاموش از ناله و آهی دل ها همه در بند گه گاه نگاهی نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در جمعه 87/1/16 و ساعت 6:23 صبح
نظرات دیگران() لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|