بنفشه های تازه 
بنفشه های تازه
کجای این خیال را نوشته ای که سر به مهر روزگار

برای هر عبور ساده ای؛برای هر تبسم و بهانه ای

هزار باره می پراکند خیال؛هزارباره می شکوفد آفتاب

دمی که ساده تر میان روزگار؛برای هر نهال تازه می زند بهار

شکایت و گلایه ای اگر رسد به مردمان پر سکوت آن دیار

کجای این خیال را نوشته ای که سر به سر ترانه است و آشتی

میان هر غم و سیاهی زمان؛میان هر تنفس سیاهی و خیال

میان فقر و ماتم و هزار حادثه؛طنین کودکانه ای اگر بود ز دوستی

هزار باره مشق های شاعرانه عاشقی رود به آسمان و بی بهانه بگذرد زمان

میان صحنه می رود کسی که بر نگاه مبهم اش؛که بر شمیم سایه وار نغمه اش

سپیدی خیال روزهای دور و لحظه های پر امید و آرزو زند پگاه

کجای این خیال را نوشته ای که هر بهار تازه اش میان صد هزار فاصله

بهانه ای شود برای شاعری که در میان شب

برای هر ورق ورق کتاب زندگی ستاره ای کشد میان آسمان کاغذی نشان

کجای این سکوت تو به روزهای مردمان؛

به گوشه ی خیال کودکی بنفشه های تازه ای گره زدست هر زمان!


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در جمعه 87/1/16 و ساعت 6:27 صبح
نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ک................س
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا