![]() وقتی که پلک خوابهایم..... به صبحی افتابی گشوده شد ............ تو را دیدم که با لبخندی از جنس ارامش مرا گرم کردی ........و من که تشنه سوختن بودم در سپیده ای لبریز از عطر و نور عشق بیدار شدم حالا در خواب و بیداری.... و درخلوت دلم فقط به تو فکر می کنم به تویی که هر روز که می گذرد های های گریه هایت باران عشق می شود و بر سر و روی تنهایی من می بارد (به زیباترین گل زندگیم ) لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|