سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یه وجب خاک 

یه وجب خاک

تا حالا دیدی بینایی را که  کور
باشه یا کوری را که بینا باشه ، تا حالا دیدی شنوایی را که کر باشه یا کری
را که شنوا باشه؟ یا تا حالا دیدی قلبی را که عاشق باشه یا عاشقی را که
قلب باشه ؟

به نظرت کدوم یکی از اینها که گفتم بهتره ؟

می دونی دارم به این فکر می کنم کاش با چشم دل می دیدیم با گوش دل می شنیدیم و با زبان دل حرف می زدیم،

تا
حالا دلت خواسته با چشم دلت ببینی و با گوش دلت گوش کنی ؟ تا حالا دلت
خواسته به جای همه گنجهای دنیا دلت پر از عاطفه مهربونی باشه و دستات پر
از سخاوت .

هیچ به این فکر کردی که در برابر خدا چقدر ضعیفیم یا به این فکر کردی که اگه خدا بهت کمک نکنه حتی نفس هم نمی تونی بکشی ؟

به چی مغروریم ؟ به چی می نازیم ؟ به مال ؟ ثروت ؟ توانایی ها ؟ استعدادها ؟ موقعیت ؟ شغل ؟ ...

آخه
بابا یکی نیست بگه ، همه اینها را می ذاری می روی تو یه وجب خاک ، بعد روی
قبرت حتی بنویسن جناب مهندس ، جناب سرهنگ ، سرکار خانم دکتر ، و هزار جور
لقب و عنوان هم که برات بنویسن همه رو می ذاری اینجا توی این دنیا و تک و
تنها می ری  درست مثل موقعی که به دنیا میایی بدون
هیچ لقب و عنوانی برهنه و تنها از دنیایی دیگر به این دنیا می آیی حتی
وقتی میایی گریه می کنی اما وقتی داری می ری آیا گریه می کنی یا می خندی؟
گاهی فکر می کنم ما آدمها چرا معنی خوبی و خوب بودن را نمی خواهیم بفهمیم
یا می فهمیم اما خودمون رو می زنیم به کوچه علی چپ. بابا چه فایده از تجسس
توی حال همدیگه و غیبت و دروغ و تهمت و خاله زنک بازی . اول از همه هم
دارم به خودم می گم فکر نکنید الان من دارم این حرفها رو می نویسم خودم
خیلی آدم خوبی هستم می نویسم تا یادم باشه تا فراموش نکنم که می میرم و
سعی کنم خوب زندگی کنم ، می نویسم تا یادم نره که من هم می رم تو یه وجب
خاک.

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در یکشنبه 87/1/18 و ساعت 10:47 صبح
نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ک................س
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا