سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمها 
آدمها

آی‌ آدم‌ها که‌ بر ساحل‌ نشسته‌ شاد و خندانید!
یک‌ نفر در آب‌ دارد می‌سپارد جان.
یک‌ نفر دارد که‌ دست‌ و پای‌ دائم‌ می‌زند
روی‌ این‌ دریای‌ تند و تیره‌ و سنگین‌ که‌ می‌دانید.
آن‌ زمان‌ که‌ مست‌ هستید از خیال‌ دست‌ یابیدن‌ به‌ دشمن،
آن‌ زمان‌ که‌ پیش‌ خود بیهوده‌ پندارید
که‌ گرفتستید دست‌ ناتوانی‌ را
تا تواناییٍّ بهتر را پدید آرید،
آن‌ زمان‌ که‌ تنگ‌ می‌بندید
بر کمرهاتان‌ کمربند،
در چه‌ هنگامی‌ بگویم‌ من؟
یک‌ نفر در آب‌ دارد می‌کند بیهوده‌ جان‌ قربان!
آی‌ آدم‌ها که‌ بر ساحل‌ بساط‌ دلگشا دارید!
نان‌ به‌ سفره، جامه‌تان‌ بر تن؛
یک‌ نفر در آب‌ می‌خواند شما را.
موج‌ سنگین‌ را به‌ دست‌ خسته‌ می‌کوبد
بازمی‌دارد دهان‌ با چشم‌ از وحشت‌ دریده‌
سایه‌هاتان‌ را ز راه‌ دور دیده‌
آب‌ را بلعیده‌ در گود کبود و هر زمان‌ بی‌تابیش‌ افزون‌
می‌کند زین‌ آب‌ها بیرون‌
گاه‌ سر، گه‌ پا.
آی‌ آدم‌ها!
او ز راه‌ دور این‌ کهنه‌ جهان‌ را باز می‌پاید،
می‌زند فریاد و امّید کمک‌ دارد
آی‌ آدمها که‌ روی‌ ساحل‌ آرام‌ در کار تماشائید!
موج‌ می‌کوبد به‌ روی‌ ساحل‌ خاموش‌
پخش‌ می‌گردد چنان‌ مستی‌ به‌ جای‌ افتاده‌ بس‌ مدهوش‌
می‌رود نعره‌زنان، وین‌ بانگ‌ باز از دور می‌آید:
-- <آی‌ آدم‌ها>...
و صدای‌ باد هر دم‌ دلگزاتر،
در صدای‌ باد بانگ‌ او رهاتر
از میان‌ آب‌های‌ دور و نزدیک‌
باز در گوش‌ این‌ نداها:
-- <آی‌ آدم‌ها>…

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در سه شنبه 87/1/20 و ساعت 1:51 عصر
نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ک................س
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا