وقتی دل کلام عشقو با چشای تو شروع کرد
همه واژه ها تو بودی با تو از تو گفتگو کرد منه من پیش تو گم شد پر شدم سر به سر از تو دلخوشی دل همین بود که بگیره خبر از تو عادت همیشگی شد لحضه لحضه با تو بودن یاد تو هم دل دل شد تو شب بی کسی من تو خدا بودی و عشقت از همیشه تا ابد بود حرف تو حجت آخر اگه خوب و اگه بد بود اسم تو تو دفتر عشق اولین و آخرین شد خود دل همینو میخواست دست آخرم همین شد حالا دیگه همه روزا پر از حضور نابت همه ی شبای مهتاب پر از خیال و خوابت تو چه باشی چه نباشی من همیشه تو رو دارم هر جا دیدم تک و تنهام تو رو یاد دل میارم لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|