سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داستان راز خوشبختی 

تاجری
پسرش را برای آموختن «راز خوشبختی» نزد خردمندی فرستاد. پسر جوان چهل روز
تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله کوهی
رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی می‌کرد.

به
جای اینکه با یک مرد مقدس روبه رو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری
در آن به چشم می‌خورد، فروشندگان وارد و خارج می‌شدند، مردم در گوشه‌ای
گفتگو می‌کردند، ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می‌نواخت و روی یک میز انواع و
اقسام خوراکی‌ها لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و آن در گفتگو بود و
جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد.

خردمند
با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می‌داد گوش کرد اما به
او گفت که فعلأ وقت ندارد که «راز خوشبختی» را برایش فاش کند. پس به او
پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد.

مرد
خردمند اضافه کرد: اما از شما خواهشی دارم. آنگاه یک قاشق کوچک به دست پسر
جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت: در تمام مدت گردش این قشق را
در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد.

مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پله‌ها، در حالیکه چشم از قاشق بر نمی‌داشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.

مرد
خردمند از او پرسید:«آیا فرش‌های ایرانی اتاق نهارخوری را دیدید؟ آیا باغی
که استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن کرده است دیدید؟ آیا اسناد و مدارک
ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده دیدید؟»

جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند.

خردمند
گفت: «خب، پس برگرد و شگفتی‌های دنیای من را بشناس. آدم نمی‌تواند به کسی
اعتماد کند، مگر اینکه خانه‌ای را که در آن سکونت دارد بشناسد.»

مرد
جوان این‌بار به گردش در کاخ پرداخت، در حالیکه همچنان قاشق را به دست
داشت، با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقف‌ها بود
می‌نگریست. او باغ‌ها را دید و کوهستان‌های اطراف را، ظرافت گل‌ها و دقتی
را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود تحسین کرد. وقتی به
نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزئیات برای او توصیف کرد.

خردمند پرسید: «پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپردم کجاست؟»

مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است.

آن وقت مرد خردمند به او گفت:

«راز خوشبختی این است که همه شگفتی‌های جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی»
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 8:25 عصر
نظرات دیگران()
اس ام اس نیمه شبی 

اس ام اس هایی برای کرم ریختن در نصف شب ! ( جدید . جدید )

سلام ببخشید که بد موقع مزاحم شدم !
راستش را بخواهید یه سئوال داشتم . خیلی وقت بود که ذهنم رو مشغول کرده
بود . می خواستم بپرسم ...می خواستم ... اصلا ولش کن بزار برای بعد . خوب؟

سایه ام عاشق سایه ات شده می خواستم ببینم می تونیم همسایه شویم ؟

یه بغل گل رز با یه دنیا احساس با یه سبد ستاره . می دم بهت ببر سر چها راه بفروش سودش نصف نصف !

پسر ها هیچ وقت دونبال دو چیز نمی دوند . اتوبوس و دختر چون 10 دقیقه بعد یکی کی میاد !
   

   jik   jik   jik   jik   jik   jik    jik 

یکی اضافه کن بده بفرست برای جو جوی بعدی ( ستاد سر شماری جوجه ها ی آخر پاییز )

به علت نبودن چرت و پرت برای ارسال . پیشاپیش نوروز 1386 را تبریک عرض می کنیم .

تو صحرای قلبم تو تنها شتری !

چه کار کردی مه این همه طرفدار پیدا کردی ؟ هر
جای شهر که می رم میبینم مردم تابلو هایی  دستشون گرفتن که اسم تو روش
نوشته شده:گوسفند زنده !!!

آسمان را می خواهم برای عبور . جاده باریک است !
ماه را می خواهم برای نور را تاریک است ! تو را می خواهم برای نظافت عید
نوروز نزدیک است !

این اس ام اس شما فقط برای  دویدن شما به دنبال گوشی ارسال شده و ارزش دیگری ندارد !

دوست داشتم جیگرتو بخورم. اما حیف باید تا عید قربان سال دیگه صبر کنم !

طبق آخرین مصوبه وزارت دادگستری . خل بودن جرم نیست . ازادانه به کارت برس !

می دونید که اولبن بار که ادم  حوا رو دید بهش چی گفت ؟ گفت : ایوووووو چه خانم با شخصیتی ! با من ازدواج می کندهده ؟

لرزش صدات .برق نگات . طش قلبت . نفسهای تندت و
عرقی که رو یشونیت نشسته . همه گویای یک چیزه
:................................... تیروئیدت رکاره برو دکتر !

قلب من . دل من . خون تو رگهای من . نفس من جیگر من . خلاصه .... همه وجودم درد می کنه . باید برم دکتر ببینم چرا اینطوری شدم !

اگه منو دوست داری که هیچ  چ چ چ چ  ... اما اگه نداری  ........ تو غللللط می کنی !

....

......

.......

فضول اگه چیزی می خواستم بنویسم بگم همون بالا می گفتم

جواد ترین اس ام اس لاو ???? : لاستیک دلمو را با میخ نگاهت پنچر نکن !

تو که درخت زندگی من هستی که الاغم را به آن می بندم

ورژن اول : رفتم دم گل فروشی هر چی گشتم قشنگ ترین گل رو ندیدم نگرانت شدم .

ورژن دوم : رفتم دم گل فروشی هر چی گشتم قشنگ ترین گلم رو ندیدم . آخه گوشفند ! چرا اون گل رو خوردی ؟

ملوسم ...

دلم برات تنگ شده.

قربانت گل مراد

می خوای با سه شماره هیبنوتیزمت کنم و بگم چه جور آدمی هستی ؟ خوب پس با ? شماره آروم چشمات رو ببند : .... ?...... ?.......?.......

...................................................هنوز که چشمات بازه؟.................

...................................................می گم چشماتو ببند !................

..................................................چرا زیر چشمینگاه می کنی ؟.....

.............................................. اصلا نیازی به هیپنوتیزم نیست

هر خری می فهمه چه قدر فضولی

 

+- +- +- +- +- +-

+- +- +- +- +- +-

+- +- +- +- +- +-

بشین جمع ومنها کن ببین چندمین باره سر کار رفتی ؟

--------------

-------------

--------------

به دلیل ایام سوگواری از گفتن این جک معذوریم

گل مراد داره می خنده . چرا ؟ چون ملوس داره اس ام اس می  خونه

سریع ترین دوربین جهان اختراع شد . این دوربین می تونه از خانوم ها در لحظه ای که دهانشون بسته است عکس بگیره !


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 8:18 عصر
نظرات دیگران()
پیامک ها عاشقانه 

هر چقدر که تو منو دوست داری من یه دونه بیشتر دوستت دارم...
چون این جوری اگه دوستم نداشته باشی من یه دونه دوستت دارم.
 
**************
دو تا آدم برفی دو طرف رودخونه عاشق هم میشن
از آتیش عشق همدیگه آب میشن تا بلکه وسط رودخونه به هم برسن...

**************

ستاره ها را هر شب می بینم با اینکه دورند. تو را در روز هم نمی بینم. کاش ستاره بودی...

**************
تو مرا می فهمی... من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است.
تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من خواهی ماند.
 
**************
به
من میگفت : آنقدر دوست دارم که اگر بگویی بمیر می میرم . . . . . . .
باورم نمی شد . . . . فقط برای یک امتحان ساده به او گفتم بمیر . . . !
سالهاست که در تنهایی پژمرده ام کاش امتحانش نمی کردم
 
**************
همیشه
انقدر ساده نرو و مگذر لااقل نگاهی به پشت سرت کن…! شاید کسی در پی تو می
دود و نامت را با صدای بی صدایی فریاد میزند…! و تو… هیچ وقت او را ندیده
ای
 
**************
خوشبختی به کسانی روی می آورد که برای خوشبخت کردن دیگران می کوشند

**************
لاک پشت ها هم عاشق میشن ولی تحمل درد عشق براشون راحته چون حداقل عشقشون آروم آروم ترکشون میکنه
 
**************
می دونی اگه خورشید بمیره چی می شه . اونوقت زمین دورتومی گرده . ولی من نمی زارم چون فقط من باید دورت بگردم

**************
اگر امروز خواستی و نتوانستی ، که معذوری ... ولی اگر روزی توانستی و نخواستی ، منتظر روزی باش که بخواهی و نتوانی

**************

لاک پشت ها هم عاشق میشن ولی تحمل درد عشق براشون راحته چون حداقل عشقشون آروم آروم ترکشون میکن

**************
میگن یه ماه تو آسمون یه فرشته رو زمین.عزیزم خسته نمیشی دو شیفت کار می کنی
 
**************
چه
زیباست بخاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه تلخ و غم
انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن ...
ای کاش میدانستی بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست
...
 
**************
عشق با غرور زیباست ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی... آن وقت است که دیگر عشق نیست...

**************
دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی
هایم با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا
بیش از امروز دوستت خواهم داشت

**************
گویند غروب جایی است که آسمان زمین را می بوسد امشب برایت غروب میکنم اسمان من کجایی؟

**************
خنده از لبهایم گریزد" اگر اشک از چشمهایم گریزد"
اگر از گریه دریایی بسازم" اگر از خنده رویایی بسازم" لحظه ای از یاد تو
دور نخواهم ماند

************** 
نقاشی تو را می کشم ولی به جای رنگ قرمز به قلب فلزی ات ضد زنگ می زنم ! تا از آسیب اشک هایم در امان باشد!!!

**************
اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری زیاد جدی
نگیرش، چون ارزشی نداره، چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار چشم که دیدنه،
اما اگه یه روز با عقلت کسی رو دوست داشتی، اگه عقلت عاشق شد، بدون که
داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشق واقعی
یه روز مادرم منو نفرین کرد و گفت: الهی درد بی درمون بگیری. نفرینش گرفت و عاشق شدم!

**************

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی / شاید امشب سوزش این زخم ها را کم
کنی آه باران من سراپای وجودم آتش است / پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم
کنی

**************
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند ، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند

**************
می رسد روزی که بی من روزها رو سر کنی
می رسد روزی که مرگ رو باور کنی
می رسد که تنها در کنار قبر من شعر های کهنه ام رامو به مو از بر کنی
 
**************
زیبا
ترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد . با وفا ترین دوست به مرور زمان بی
وفا شد . این پرپر شد ن از گل نیست از طبیعت است و این بی وفایی از دوست
نیست از روزگار است...
 
**************
آنکه می‌خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می‌باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی‌کنند
 
**************
دریا باش که اگر کسی سنگ به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی

**************
 
چه ساده با گریستن خویش زاده می شویم و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا می رویم و میان این دو سادگی معمایی میسازیم به نام زندگی
 
**************
هوس بازان کسی را که زیبا میبینند دوست دارند اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می ببنند

**************

دنیا مث بازی گل یا پوچ میمونه .......**.......با تو گل بی تو پوچ

**************
برنارد شاو : مراقب باشید چیزهایی که دوست دارید به دست آورید وگرنه مجبور خواهید شد چیزهایی را که بدست آورده اید دوست بدارید

**************
 
کاش در دنیا سه چیز وجود نداشت : غرور ، عشق ، دروغ اونوقت کسی از روی غرور برای عشق دروغ نمی گفت

**************
 
گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست ردپای اشک هایم را بگیر تابدانی خانه عاشق کجاست

**************
 
روز اول شوخی شوخی جدی شد شوخی ترین جدی عمرم دوست داشتن تو بود و جدی ترین شوخی عمرم از دست دادن تو

**************
 
خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی اما
وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت
بشینه بعد اون بگه که هرگز نمیخواد تو رو ببینه

**************
 
مردن آن نیست که در سینه ی خاک دفن شوم مردن آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 8:8 عصر
نظرات دیگران()
ضرب المثل چینی 
ضرب المثلهای چینی


مثل چینی : آنکس که جرأت مبارزه در زندگی را ندارد ، بالاجبار طناب دار را به گردن می اندازد .
مثل چینی : آنکس که در هر جا دوستانی دارد ، همه جا را دوست داشتنی می یابد .
مثل چینی : راستی یگانه سکه ایست که همه جا قیمت دارد .
مثل چینی : موقعیکه دهانت می خورد بگذار با شکمت مشورت کند .
مثل چینی : مردان در اوقات خوشبختی نسبت به سایر افراد همدردی نشان می دهند و زنان در اوقات بدبختی .
مثل چینی : هیچ وقت بیش از زمانیکه سر و کارمان با احمق است احتیاج به هوش زیاد نداریم .
مثل چینی : بدبختی آن نیست که می توان از آن بر حذر بود ، بلکه آن است که گریزی از آن نیست .
مثل چینی : هنگامیکه خشم حرف می زند عقل چهر? خود را می پوشاند .
مثل چینی : همیشه دزدی وجود دارد که دزد دیگر را غارت کند .
مثل چینی : مردیکه کوه را از میان برداشت ، کسی بود که شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد .
مثل چینی : آنکه دربار? همه چیز می اندیشد ، دربار? هیچ چیز تصمیم نمی گیرد .
مثل چینی : عمارت بزرگ را از سایه اش و مردان بزرگ را از سخنانشان می توان شناخت.
مثل چینی : انسان موفق لاقید نیست و انسان لاقید موفق نیست .
مثل چینی : اگر به خاموش کردن آتش می روی ، لباس غلفی بر تن مکن .
مثل چینی : با ثروت می توان بر شیاطین فرمانروایی کرد . بدون ثروت حتی نمی توان بره ای را احضار کرد .
مثل چینی : مردم به سخنان مرد پولدار همیشه گوش می کنند.
مثل چینی : «عجله» کاری را که «احتیاط» قدغن کرده انجام می دهد.
مثل چینی : یک مرد بزرگ عیوب مرد کوچک را نمی بیند.
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:43 عصر
نظرات دیگران()
ضرب المثل هندی 
مثل هندی : گذشته گذشت و آنچه می آید بر تو پوشیده است،آنچه را که در دست داری مغتنم شمر.
مثل هندی : پول باید متعلق به انسان باشد نه آدم متعلق به پول .
مثل هندی : بت تراشها کمتر اطاعت بت را می نمایند و کمتر با آنها هستند ، زیرا می دانند که چه ساخته اند .
مثل هندی : اگر سنگی پرتاب کنی دست خودت درد می گیرد .
مثل هندی : ریش? تمام نزاعها سه چیزند : زر ، زن ، زمین .
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:42 عصر
نظرات دیگران()
اس ام اس جدید 
از خدا نخواه که توی دنیا کسی رو داشته باشی...از خدا بخواه که همه ی دنیای کسی باشی :-X

*********************************************************

فرق تو با اشک میدونی چیه؟؟؟
اشک از چشم میوفته ولی تو نه!!

********************************************************

هر
وقت تنها شدی ستاره هارو بشمار..اگر کم اومد قطره های بارون رو
بشمار...اگه بند اومد رو رفاقت من حساب کن چون نه کم میاد نه بند میاد

********************************************************

قلبم واسه تو..ولی موظب باش که نیوفته بشکنه..نه به خاطر اینکه قلب منه، به خاطر اینکه تو توشی

*******************************************************

عاشقی 1 شبه و پشیمانی هزار شب...حالا هزار شب پشیمونم که چرا یک شب عاشق نشدم..

******************************************************

زندگی عشق است..عشق افسانه نیست...آنکه عاشق آفرید دیوانه نیست...عشق آن نیست که کنارش باشی..عشق آنست که به یادش باشی...

*****************************************************
تو را چون خواب و رویان دوست دارم...تو را چون عطر گلها دوست دارم....اگر از درد تنهایی بمیرم...تو را تنهای تنها دوست دارم..

*****************************************************
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:24 عصر
نظرات دیگران()
عظمت از دست رفته 
باز هم سلام دوستان.
یکی از مسائلی که بسیار در سطح جامعه حتی بین
مسلمانان از آن سخن میرود اینست که با آمدن اسلام ایران عظمت خود را از
دست داد. خب بیایید با چشمی بازتر به مسئله بنگریم:

اول اینکه
ایران پیش از این هم در عصر سلطه یونانیها برای مدتی دراز استقلال خود را
از دست دادند چنانکه زبانشان هم تغییراتی کرد. هر چند شورش پارتیها خیلی
زودهنگام صورت گرفت ولی خیلی طول کشید تا سراسر ایران را فراگیرد . پس این
امر پیش از این نیز صورت گرفت ولی سوال اینست که چرا تا اولین شورش
ایرانیان پس از اسلام سالها طول کشید(اولین شورش رسمی در زمان مأمون عباسی
صورت گرفت)؟ چرا ایرانیان حتی با عربها در تغییر حکومت از اموی به عباسی
همکاری کردند؟ساسانیان با مردم چه کرده بودند؟ خوشبختانه تاریخ گویای جواب
است. در واقع مردم ایران به جایی رسیده بودند که دیگر امیدی به اشراف
زادگان و زورمندان خود نداشتند.
دوم آنکه هر قومی عصر اوجی دارد و قومی
پس از قوم دیگر ابرقدرت میشود:روزی سومر تا آشور ، روزی ایران هخامنشی ،
روزی روم ، روزی قوم عرب ، روزی قوم ترک و بعد مغول در اوج قدرت قرار
گرفتند و امروز میبینیم ابرقدرتها غربیند و از قاره هایی دیگر(به غیر از
چین)چرا از بین اینهمه ابرقدرت که بر شما مسلط شدند فقط با اعراب مشکل
دارید؟ (البته با انگلیس هم مشکل دارند و اسلامگرایان را به انگلیسی بودن
هم محکوم میکنند ولی خودشان برای ویزای انگلیس جان میدهند!)

سوم
اینکه ایران پیش از اسلام کشوری بود طبقاتی که مرفهان بیدرد در آن حق
تحصیل داشتند پس مسلم است که در علم به هیچ جای خاصی نرسیدند برعکس آنچه
تحریفگران تاریخ میگویند در عصر ساسانی ایرانیان در علم در سطح بالایی
قرار نداشتند و از مهندسین رومی استفاده میشد(ر.ک ایران در زمان ساسانیان
آرتور کریستینسن) ایران ساسانی در طول چهارصد سال به غیر از نوابغ نظامی و
سیاسی (که اگر نداشت زودتر سقوط میکرد) فقط نام درخشان بزرگمهر را در
تاریخ به نام یک دانشمند بزرگ ثبت کرده است ولی در ایران پس اسلام آن هم
در شرایطی که کشوری به نام ایران وجود نداشت ما در هر زمینه ای دانشمند
بزرگی داریم : در نجوم خواجه نصیرالدین طوسی و عمرخیام در ریاضی ابن هیثم
،خوارزمی بوعلی و ابو ریحان و ... در شیمی باز هم ابوریحان و دیگران در
پزشکی از همه مشهورتر ابوعلی سینا و سایرین و در زمینه ادب و هنر که لیست
بزرگی را باید ردیف کرد... بد نیست بدانید که ژان ایرانیها برای اینکه
حرفشان در برابر این استدلال ضایع نشوند ادعا میکنند که در کتابخانه های
پارس پر بود از کتب علمی پس چرا هیچیک از کتب حتی اسمشان هم در جهان
پراکنده نشد؟ حال آنکه در همان عصر سقوط ایران علمای غرب با شنیدن آوازه
علم اسلامیان به شرق میامدند.

چهارم اینکه باید پرسید مگر ایران
قبل اسلام چه عظمتی داشت آیا عیب نیست که حکومت ساسانی با دو جنگ آنهم فقط
در جنوب غرب و مرکز ایران ساقط میشود؟ مسلم است که در ان عصر دیگر ایران
تابع ساسانیان نبود و خیلی از ایالات خودسر یا حتی ملوک الطوایف شده بودند
لذا سپاه اسلام فقط با دو جنگ کار ساسانیان را تمام کرد و اگر کوههای
البرز نبودند همان موقع سراسر ایران را تسخیر مینمود حتی خود یزدگرد سوم
نیز توسط یاغیان بر حکومتش تحت تعقیب قرار گرفت و در غربت کشته شد ... در
عین حال باید توجه داشت که ایران در عصر صفویه به مقام عصر ساسانی خود
بازگشت و توانست خود را در برابر ابرقدرتی چون عثمانی که بالهای گسترده
خود را بر بخشهایی پهناور آسیا ،اروپا و آفریقا گسترده بود، حفظ کند و با
صلابت از پیشروی عثمانیها از غرب و روسها از شمال و پرتغالیها و بعد
انگلیسیها از جنوب و ازبکها از شمال شرق جلوگیری نمود انچه باعث ضعف ایران
شده است درست مثل عصر ساسانی حکومتها کوتاهی بود که پس از صفویه به سرعت
میامدند و میرفتند:افشاریه ، زندیه ، قاجاریه ، پهلوی همه در طول چند سال
آمدند و رفتند؟ این تغییر حکومتها در زمانی بود که استعمار چنگالش را بر
رخسار جهان میکشید. پس علت ضعف امروز ما اسلام نیست بلکه به خواب رفتن
ایرانیان و شرقیان در زمان استعمار غرب بود.

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در جمعه 87/1/16 و ساعت 6:47 صبح
نظرات دیگران()
یه نکته خنده دار 

یک نکته

kkkk.jpg
این تصویر تبلیغ بانمک یک خودکار در امریکاست...:

"هرکسی اشتباه می کند".
یکی از نویسنده ها با خوش ذوقی این عکس را انتخاب کرده بود.اینجا هم که
قربانش بروم قانون کپی رایت یک چیزی توی مایه های کشک است.من هم کپی زدم.
شرکت های تبلیغاتی سعی می کنند موج سوارهای خوبی باشند و هماهنگ با افکار عمومی پیش بروند.
اوضاع جرج در امریکا خوب نیست.این را هم روباه نقره ای می داند ،هم شرکتی
که می بیند مردم از این تبلیغ استقبال وسیعی کرده اند و حالا خودکارهایش
سه سوت آب می شوند.

زیر عکس را دوباره بخوان:
"هرکسی اشتباه می کند"...


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در جمعه 87/1/16 و ساعت 6:37 صبح
نظرات دیگران()
دیوانه 
دیوانه

 

یکی دیوانه ای آتش برافروخت

در آن هنگامه جان خویش را سوخت

همه خاکسترش را باد می برد

وجودش را جهان از یاد می برد

تو همچون آتشی ای عشق جانسوز

من آن دیوانه مرد آتش افروز

من آن دیوانه ی آتش پرستم

در این آتش خوشم تا زنده هستم

بزن آتش به عود استخوانم

که بوی عشق برخیزد ز جانم

خوشم با این چنین دیوانگی ها

که می خندم به آن فرزانگی ها

به غیر از مردن و از یاد رفتن

غباری گشتن و بر باد رفتن

در این عالم سرانجامی نداریم

چه فرجامی؟ که فرجامی نداریم

لهیبی همچو آه تیره روزان

بساز ای عشق و جانم را بسوزان

بیا آتش بزن، خاکسترم کن

مسم، در بوته ی هستی زرم کن!

 


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در جمعه 87/1/16 و ساعت 6:29 صبح
نظرات دیگران()
لطفا آدم باش نه گوسفند 
?? سالگی سن خیلی خطرناکی.چون  ?? ساله شدن شما به
این معنیست که دوستانتان یک چند ماه  قبل تر یا بعد ترتان هم ?? ساله
میشوند.این گوسفندان عزیز (استعاره از دوستان)برای گرفتن گواهی نامه اقدام
میکنند. یک سری گوسفند عزیز دیگر(استعاره از افسر های راهنمایی رانندگی)به
این گوسفندان گواهینامه میدهند. درنتیجه این گوسفندان میروند پشت فرمان و
خدا نکند که شمارا کنار خیابان ببینند.چون دیدن شما  همانا و  انجام شوخی
که اجدادشان هنگامی که سوار الاغ بودند انجام میدادند همان.عین یک
گاو خشمگین با ماشین به سمت شما می آیند انگار که شما یک پارچه قرمز باشید
.شما هم که یک سر خوش تمام عیارید و حواستان هیچ به اطراف نیست.دیگه آخرشو
نمیگم خیلی دلخراشه  و خشونت وبلاگم میره بالا.علاوه بر  این ،نکته دیگریم
هست که کمی تا اندکی خود آدم توش مقصر .یعنی شما به علت سرخوشی بشینید تو
ماشین اینا.وای حالا  دوستانی که هنوز مهر گواهینامشون خشک نشده شروع
میکنند به گرفتن انواع اقسام سبقت و دیوانه بازی های دیگر.

یک پیام بازرگانی

من:این کیلومتر شمار سالمه؟/بیش فعال(اسم مستعار دیگه):آره/من:یعنی
الان داری ??? تا میری؟/بیش فعال:آره/من:خوبه تا حالا تو ماشینی نشسته
بودم که با این سرعت بره.

پ.ن:البته  خیلی از گوسفندان قبل ?? سالگی پشت ماشین میشینند.اما خب 
از مرز ?? که گذشتیم  دوستان راننده به مراتب بیشتر میشند و خطرات جانی آن
هم بیشتر میشود.


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در جمعه 87/1/16 و ساعت 6:29 صبح
نظرات دیگران()
<   <<   11   12      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ک................س
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا