روزی مظفرالدین شاه وارد مجلسی می شد ، جلوی در ورودی دو نفر مأمور
ایستاده بودند ، شاه روی به یکی از آن ها کرده و پرسید : اسم تو چیست ؟ مأمور گفت : قربانعلی . پرسید : این چیه که در دست داری ؟ گفت : اسلحه است . شاه گفت : باید از آن به خوبی مواظبت کنی ، این تفنگ مثل مادر توست . بعد شاه از دیگری پرسید : نام این چیه ؟ مأمور دوم گفت : قربان این مادر قربانعلی است . شخصی نزد طبیبی رفت و گفت : دردی دارم آن راعلاج کن صاحت منصبی از جنگ بر گشته بود ، از او پرسیدند : در این جنگ شما چه کردید ؟ لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|