کرک چه می کند؟
«کرک» ها به دسته های مختلفی تقسیم شده اند که هر کدام کار خاصی انجام می دهد؛ ولی تنها کار مشترکی که انجام می دهند از بین بردن محدودیت نرم افزار مورد نظر و یا استفاده از تمامی امکانات برنامه است. «کرک» ها به دسته های مختلفی تقسیم شده اند که هر کدام کار خاصی انجام می دهد؛ ولی تنها کار مشترکی که انجام می دهند از بین بردن محدودیت نرم افزار مورد نظر و یا استفاده از تمامی امکانات برنامه است. برای مثال، نرم افزاری که شما از آن استفاده می کنید امکان استفاده بیشتر از ?? روز را به شما نمی دهد؛ و برای استفاده همیشگی از آن باید حتما بعد از ?? روز آن نرم افزار را خریداری کنید. کرک این محدودیت را بر می دارد تا شما برای استفاده همیشگی نرم افزار خود هزینه ای پرداخت نکنید. استفاده از تمامی امکانات نرم افزار هم مانند این است که شما نرم افزاری گرافیکی را دانلود کرده اید (البته نسخه آزمایشی) و هیچ محدودیت زمانی هم ندارد؛ ولی این امکان را به شما نمی دهد که عکسی را که ویرایش کرده اید یا ساخته اید روی حافظه رایانه تان ذخیره کنید و به شما پیغام می دهد که باید نسخه اصلی نرم افزار را خریداری کنید تا بتوانید از این امکان ذخیره استفاده کنید. کرک باعث می شود که شما این نسخه آزمایشی را به نسخه کامل تغییر دهید. چگونگی کار با کرک ها: بعضی از مواقع به صورت نشان (آیکون) خود نرم افزار شماست که بعد از نصب نرم افزار مورد نظر خود باید آن را در جایی کپی کنید که نرم افزار را نصب کردید و نشان خود نرم افزارتان آنجاست تا روی نشان نرم افزارتان قرار گیرد ( Overwriteشود). بعضی از کرک ها با نام «کی ژن» ( KeyGen ) و یا «کی میکر» (KeyMaker ) معروف اند که با دادن نامی به نرم افزار و یا در بعضی از نرم افزارها مانند «ام ام بی» ( MMB ) باید نشانی پست الکترونیکی هم به آنها داد تا سریال نصب برنامه را به شما بدهد. حال این سریالی را که با این کرک مشخص شده کجا باید قرار داد تا نرم افزار به نسخه اصلی تبدیل شود؟ بیشتر نرم افزارها اشتراکی دارند که همیشه برای وارد کردن سریال و ثبت کردن آن باید به فهرست «About» بروید و در آنجا « Register » یا « Enter Code » یا «egistration » را انتخاب کنید و آن سریال و نامی را که در آن کرک درست کرده اید در آن قسمت وارد کنید. بعضی از کرکها به نامهای « Patch» و یا « Patcher » معروف اند که معمولا باید در قسمتی از کرک دکمه ای به نام « Choose » یا «Browse » یا « Patch » داشته باشد که بعد از فشردن آن باید نشان و یا فایلی از نرم افزار را که خود کرک مشخص کرده در پوشه ای گرد آورید که نرم افزار مورد نظرتان نصب شده است تا نرم افزار را به صورت کامل تبدیل کند. بعضی از کرکها هم هستند که هم «کی میکر»ند و هم «پچر». لره با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از ? سال حل کردم . دوستش میگه: ؟ می گم 2 سال زیاد نیست : نه بابا رو جعبه اش نوشته ? تا 4 سال 3 تا پیرزن تصمیم می گیرن شوهر کنن. یه آگهی می دن تو روزنامه: با یکی ازدواج کن... 2 تا جایزه بگیر! دانشمندان کشف کردند کسانی که هنگام ری...دن فکر می کنند، موقع فکر کردن هم می ری... یه مگسه جلوی آینه به موهاش ژل می زده بهش میگن خبریه؟ میگه سره کوچه ریدن یارو میره مسجد وقتی میاد بیرون می بینه کفشش نیست. می گه چهار تا حالت داره: نیومدم بدون کفش اومدم اومدم و رفتم بعدا میام اگر عاشق شدی در شهر غربت سوار خر بشو برگرد ولایت اگرمی خواهید دیگران را حرص بدهید .... 1 .قبل اگه میدونستی دستای سرد من چقدر به گرمی دستات نیازمنده اینقدر دست تو دماغت نمیکردی خداوند خبر فوری : کانون فرهنگی آموزش اعلام کرد که یانگوم از سال دوم دبیرستان در آزمون های این مؤسسه شرکت می کرده سرهنگه اگر مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج میکنند، بر اثر کمبود حوصله طلاق میدهند و بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج میکنند
oon
نمی دانم چرا این گونه هست؟
وقتی نگاه عاشق کسی به توست می بینی اما،دلت بسته به مهر دیگری است. بی اعتنا می گذری وعاشقانه به کسی می نگری... که دلش پیش تو نیست کهنه فروش داد میزنه چراغ شکسته میخریم….. کفشای پاره میخریم …. اسباب کهنه میخریم ….. بی اختیار دادزدم : کهنه فروش قلب شکسته میخری نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد. نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را سعی کن تنها باشی زیرا تنها بدنیا امدی و تنها از دنیا خواهی رفت.بگذار در زمانیکه یک
شکلات شروع شد، من یک شکلات گذاشتم توی دستش، او یک شکلات گذاشت تو دستم، من بچه بودم، او هم بچه بود، سرم را بالا کردم، سرش را بالا کرد، دید مرا می شناسد، خندیدم، گفت: "دوستیم؟"، گفتم: "دوست دوست"، گفت: "تا کجا؟"، گفتم: "دوستی که ‘تا’ ندارد"، خندید و گفت: "تا مرگ؟"، گفتم: "من که گفتم تا ندارد."، گفت: "باشد تا پس از مرگ"، گفتم: "نه، نه، نه، تا ندارد."، گفت: "قبول تا آنجا که همه دوباره زنده می شوند، یعنی زندگی پس از مرگ، باز هم با هم دوستیم، تا هر جا که باشد، تا بهشت، تا جهنم، تا هر گجا که باشد، من و تو با هم دوستیم."، خندیدم و گفتم: "تو تا هر جا که دلت می خواهد برایش یک تا بگذار، اصلا یک تا بکش از سر این دنیا، تا آن دنیا، اما من اصلا تا نمی گذارم."، نگاهم کرد، نگاهش کردم، باور نمی کرد، می دانستم، او می خواست دوستیمان حتما "تا" داشته باشد، دوستی بدون "تا" را نمی فهمید. گفت: "بیا برای دوستی مان یک نشانه بگذاریم"، گفتم: "باشد، تو بگذار"، گفت:"شکلات، هر بار که همدیگر را می بینم، یک شکلات مال تو یکی مال من.،" گفتم: "باشد". هر بار یک شکلات می گذاشتم توی دستش، او هم یک شکلات توی دست من، باز همدیگر با نگاه می کردیم، یعنی که دوستیم، دوست دوست، من تـنـدی شکلاتم را باز می کردم و می گذاشتم توی دهانم و تـنـد تـنـد آن را می مکیدم، می گفت: "شکمو، تو دوست شکمویی هستی." و شکلاتش را می گذاشت توی یک صندوق کوچولوی قشنگ، می گفتم: "بخورش"، می گفت: "تمام می شود، می خواهم تمام نشود، برای همیشه بماند."... صندوقش پر از شکلات شده بود، هیچ کدامش را نمی خورد، من همه اش را خورده بودم، گفتم: "اگر یک روز شکلات هایت را موزجه ها بخورند، یا کرم ها، آن وقت چه کار می کنی؟"، گفت: "مواظب شان هستم"، می گفت می خواهم نگه شان دارم تا موقعی که دوست هستیم، و من شکلات را می گذاشتم توی دهانم و می گفتم: "نه، نه، تا ندارد، دوستی که تا ندارد." ... یک سال، دو سال، چهار سال، هفت سال، ده سال، بیست سال شده است. او بزرگ شده است، من بزرگ شده ام، من همه شکلات هایم را خورده ام، او همه شکلات هایش را نگه داشته، او آمده امشب تا خدا حافظی کند، می خواهد برود، برود آن دور دور ها، می گوید "می روم، اما زود بر می گردم"، من می دانم، می رود و بر نمی گردد، یادش رفت شکلات را به من بدهد، من یادم نرفت، یک شکلات گذاشتم کف دستش، گفتم: "این برای خوردن"، یک شکلات هم گذاشتم آن دستش: "این هم آخرین شکلات برای صندوق کوچکت"، یادش رفته بود که صندوقی دارد برای شکلات هایش. هر دو را خورد، خندیدم، می دانستم دوستی من "تا" ندارد، دوستی او "تا" دارد، مثل همیشه، خوب شد همه شکلات هایم را خوردم، اما او هیچ کدام شان را نخورد. حالا با یک صندوق پر از شکلات چه خواهد کرد؟! دکترها به من گفتند که هیچ گاه راه نمی روم، اما مادرم گفت که من راه می روم و من حرف مادرم را باور کردم. دنیای اقتصاد- داستانی که ما قصد روایت کردنش را داریم از روزی کلید خورد که بچههای ایرانخودرو که به تازگی خودروهای تولیدیشان را به قفلهای ضدسرقت مزین کرده بودند، بر آن شدند تا برای عرض اندام هم که شده کارکشتهترین سارقان خودرو را (با هماهنگی پلیس آگاهی) فرا بخوانند و تولیدات ملی را که ما هم به آنها افتخار میکنیم در معرض آزمایش قرار دهند. اولین خودروی مورد آزمایش «سمند» بود، چرا که ایرانخودروییها بر این باور بودند که کمالات این ماشین با نصب قفل ضدسرقت تکمیل شده و حتما سربلند از آزمایش بیرون میآید. اما آن طرف ماجرا همکاران اداره آگاهی و سارقان حرفهای بودند که با پلیس همکاری میکردند. لحظات همراه بیم و امید سپری شد و دست سارق موردنظر به قفل سمند متبرک شد. ایرانخودروییها مطمئن از ابتکارشان یک سو نظارهگر بودند و در دل به سارقی که ژست حرفهای گرفته بود پوزخند میزدند، اما دزد ماشین بیتوجه به این واکنش، قفل را برانداز میکرد. یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، به هشت ثانیه نرسید که قفل باز شد، جالب اینکه در عرض یک دقیقه و 30 ثانیه سارق اتومبیل را به حرکت انداخت. این بار او پوزخند زد و ایرانخودروییها که مطمئن بودند اشتباهی رخ داده به دلیلتراشی روی آوردند. اما سارقان که برای قفلهای ضدسرقت خودروی شیک و پیک ایرانخودرو (پژو 206) انرژی را در سرانگشتانشان ذخیره کرده بودند، با پاسخ ایرانخودروهاییها خشکشان زد: «نه نمیشود 206 آبروی ماست.» از سارقان اصرار و از ایرانخودروییها انکار، از آنها الحاح و از اینها بهانه. خلاصه بعد از کلی چانه زدن سارقان متقاعد که نه، قبول کردند دست از خودروی نور چشمی ایرانخودرو بکشند و با آبروی کسی بازی نکنند ولی نوبتی هم باشد نوبت پراید است، خودرویی که به گفته سردار رویانیان رییس پلیس راهنمایی و رانندگی کشور ناامنترین خودروی تولید ایران است. ایران خودروییها که خودروهای تولیدیشان را بالاتر از این میدانند که با تولیدات کارخانهای چون سایپا مقایسه شوند، باد به غبغب انداخته و از سارق خواستند در مورد نحوه سرقت پراید جملهای بگوید. البته سارق مورد نظر چون میدانست پاسخی که میدهد به احتمال زیاد به مذاق سایپاییها خوش نمیآید، سکوت کرد ولی از ایران خودروییها اصرار و از سارق الحاح، از آنها پافشاری و از او بهانه. ولی سارق بالاخره به حرف آمد و با قطع دیالوگ و در حالی که بسیار با اطمینان صحبت میکرد، گفت: «فقط کافی است من از کنار پراید رد بشوم و یک سوت بزنم، آن وقت مثل ... دنبالم راه میافتد.» باور کنید راست میگوییم. دوباره میگویم ما نه معاندیم نه متوهم، قصد خرابکاری و جوسازی و سیاهنمایی هم نداریم، ما هم به تولیدات ملیمان واقعا افتخار میکنیم
«زندگی عشق نیست، عشقورزیدن است. پیوند نیست، پیوندیافتن است. ترانه نیست، ترانهخواندن است. رقص نیست، رقصیدن است.»
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|