اس ام اس هایی برای کرم ریختن در نصف شب ! ( جدید . جدید )
سلام ببخشید که بد موقع مزاحم شدم !
راستش را بخواهید یه سئوال داشتم . خیلی وقت بود که ذهنم رو مشغول کرده
بود . می خواستم بپرسم ...می خواستم ... اصلا ولش کن بزار برای بعد . خوب؟
سایه ام عاشق سایه ات شده می خواستم ببینم می تونیم همسایه شویم ؟
یه بغل گل رز با یه دنیا احساس با یه سبد ستاره . می دم بهت ببر سر چها راه بفروش سودش نصف نصف !
پسر ها هیچ وقت دونبال دو چیز نمی دوند . اتوبوس و دختر چون 10 دقیقه بعد یکی کی میاد !
jik jik jik jik jik jik jik
یکی اضافه کن بده بفرست برای جو جوی بعدی ( ستاد سر شماری جوجه ها ی آخر پاییز )
به علت نبودن چرت و پرت برای ارسال . پیشاپیش نوروز 1386 را تبریک عرض می کنیم .
تو صحرای قلبم تو تنها شتری !
چه کار کردی مه این همه طرفدار پیدا کردی ؟ هر
جای شهر که می رم میبینم مردم تابلو هایی دستشون گرفتن که اسم تو روش
نوشته شده:گوسفند زنده !!!
آسمان را می خواهم برای عبور . جاده باریک است !
ماه را می خواهم برای نور را تاریک است ! تو را می خواهم برای نظافت عید
نوروز نزدیک است !
این اس ام اس شما فقط برای دویدن شما به دنبال گوشی ارسال شده و ارزش دیگری ندارد !
دوست داشتم جیگرتو بخورم. اما حیف باید تا عید قربان سال دیگه صبر کنم !
طبق آخرین مصوبه وزارت دادگستری . خل بودن جرم نیست . ازادانه به کارت برس !
می دونید که اولبن بار که ادم حوا رو دید بهش چی گفت ؟ گفت : ایوووووو چه خانم با شخصیتی ! با من ازدواج می کندهده ؟
لرزش صدات .برق نگات . طش قلبت . نفسهای تندت و
عرقی که رو یشونیت نشسته . همه گویای یک چیزه
:................................... تیروئیدت رکاره برو دکتر !
قلب من . دل من . خون تو رگهای من . نفس من جیگر من . خلاصه .... همه وجودم درد می کنه . باید برم دکتر ببینم چرا اینطوری شدم !
اگه منو دوست داری که هیچ چ چ چ چ ... اما اگه نداری ........ تو غللللط می کنی !
....
......
.......
فضول اگه چیزی می خواستم بنویسم بگم همون بالا می گفتم
جواد ترین اس ام اس لاو ???? : لاستیک دلمو را با میخ نگاهت پنچر نکن !
تو که درخت زندگی من هستی که الاغم را به آن می بندم
ورژن اول : رفتم دم گل فروشی هر چی گشتم قشنگ ترین گل رو ندیدم نگرانت شدم .
ورژن دوم : رفتم دم گل فروشی هر چی گشتم قشنگ ترین گلم رو ندیدم . آخه گوشفند ! چرا اون گل رو خوردی ؟
ملوسم ...
دلم برات تنگ شده.
قربانت گل مراد
می خوای با سه شماره هیبنوتیزمت کنم و بگم چه جور آدمی هستی ؟ خوب پس با ? شماره آروم چشمات رو ببند : .... ?...... ?.......?.......
...................................................هنوز که چشمات بازه؟.................
...................................................می گم چشماتو ببند !................
..................................................چرا زیر چشمینگاه می کنی ؟.....
.............................................. اصلا نیازی به هیپنوتیزم نیست
هر خری می فهمه چه قدر فضولی
+- +- +- +- +- +-
+- +- +- +- +- +-
+- +- +- +- +- +-
بشین جمع ومنها کن ببین چندمین باره سر کار رفتی ؟
--------------
-------------
--------------
به دلیل ایام سوگواری از گفتن این جک معذوریم
گل مراد داره می خنده . چرا ؟ چون ملوس داره اس ام اس می خونه
سریع ترین دوربین جهان اختراع شد . این دوربین می تونه از خانوم ها در لحظه ای که دهانشون بسته است عکس بگیره !

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 8:18 عصر
نظرات دیگران()
ضرب المثلهای چینی
مثل چینی : آنکس که جرأت مبارزه در زندگی را ندارد ، بالاجبار طناب دار را به گردن می اندازد .
مثل چینی : آنکس که در هر جا دوستانی دارد ، همه جا را دوست داشتنی می یابد .
مثل چینی : راستی یگانه سکه ایست که همه جا قیمت دارد .
مثل چینی : موقعیکه دهانت می خورد بگذار با شکمت مشورت کند .
مثل چینی : مردان در اوقات خوشبختی نسبت به سایر افراد همدردی نشان می دهند و زنان در اوقات بدبختی .
مثل چینی : هیچ وقت بیش از زمانیکه سر و کارمان با احمق است احتیاج به هوش زیاد نداریم .
مثل چینی : بدبختی آن نیست که می توان از آن بر حذر بود ، بلکه آن است که گریزی از آن نیست .
مثل چینی : هنگامیکه خشم حرف می زند عقل چهر? خود را می پوشاند .
مثل چینی : همیشه دزدی وجود دارد که دزد دیگر را غارت کند .
مثل چینی : مردیکه کوه را از میان برداشت ، کسی بود که شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد .
مثل چینی : آنکه دربار? همه چیز می اندیشد ، دربار? هیچ چیز تصمیم نمی گیرد .
مثل چینی : عمارت بزرگ را از سایه اش و مردان بزرگ را از سخنانشان می توان شناخت.
مثل چینی : انسان موفق لاقید نیست و انسان لاقید موفق نیست .
مثل چینی : اگر به خاموش کردن آتش می روی ، لباس غلفی بر تن مکن .
مثل چینی : با ثروت می توان بر شیاطین فرمانروایی کرد . بدون ثروت حتی نمی توان بره ای را احضار کرد .
مثل چینی : مردم به سخنان مرد پولدار همیشه گوش می کنند.
مثل چینی : «عجله» کاری را که «احتیاط» قدغن کرده انجام می دهد.
مثل چینی : یک مرد بزرگ عیوب مرد کوچک را نمی بیند.

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:43 عصر
نظرات دیگران()
زندگانی امام حسین (ع )
دومین فرزند برومند حضرت علی و(1) در روز سوم
ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه
وحی و ولایت چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام
(ص ) رسید، به خانه حضرت علی (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بیاورد.
اسما او را در پارچه ای سپید (2) (س ) آمد و اسما
پیچید و خدمت رسول
اکرم (ص ) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه
گفت . به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش ، امین وحی الهی ،
جبرئیل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد
را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) چون علی برای تو بسان هارون (5) که به
عربی (حسین ) خوانده می شود نام بگذار. (4)برای موسی بن عمران است ، جز
آن که تو خاتم پیغمبران هستی . و به این ترتیب نام پرعظمت "حسین " از جانب
پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه
(س ) انتخاب شد. به روز هفتم
ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای کشت ، و
سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او (6)فرزندش به عنوان عقیقه
(7) نقره صدقه داد.
حسین (ع ) و پیامبر (ص )
از ولادت حسین بن علی (ع ) که در سال
چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق
افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین
اسلام (ص )
درباره حسین (ع ) ابراز می داشت ، به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم
آگاه شدند. سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر
زانوی خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و
پدر بزرگوارانی ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی ، تو حجت خدا و
پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان ، (8) قائم
ایشان (امام زمان "عج ") می باشد. انس بن مالک روایت می کند: وقتی از
پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری ، فرمود:
بارها
رسول گرامی حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد و (9) حسن و حسین
را، (??) آنان را می بویید و می بوسید. ابوهریره که از مزدوران معاویه و
از دشمنان خاندان امامت است ، در عین حال اعتراف می کند که : "رسول اکرم
را دیدم که حسن و حسین را بر شانه های خویش نشانده بود و به سوی ما می
آمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (??)
داشته ، و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است ". عالی ترین ،
صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان
در این جمله رسول گرامی اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسین از من و من از (??) حسینم ".
حسین (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپری شد، و
آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقای پروردگار شتافت ،
مدت سی سال با پدر زیست . پدری که جز
به انصاف حکم نکرد، و جز به
طهارت و بندگی نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت .
پدری که در زمان حکومتش لحظه ای او را آرام نگذاشتند،
همچنان که به
هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام این مدت ، با دل و جان
از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالی که حضرت علی (ع ) متصدی خلافت
ظاهری شد،
حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامی ، مانند یک سرباز فداکار همچون
برادر بزرگوارش می کوشید، و در جنگهای "جمل "، "صفین " و "نهروان " شرکت
و به این ترتیب ، از پدرش امیرالمؤمنین (ع ) و دین خدا حمایت کرد و (??) داشت . حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد.
در
زمان حکومت عمر، امام حسین (ع ) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول
الله (ص ) مشاهده کرد که سخن می گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد
زد: "از منبر
(?? پدرم فرود آی ...".
امام حسین (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علی (ع )، به فرموده
رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )مامت و رهبری شیعیان به حسن بن
علی (ع )، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )، منتقل
گشت و بر همه مردم
واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام
حسین (ع ) که دست پرورد وحی محمدی و ولایت علوی بود، همراه و
همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتی بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام
حسن
(ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید،
امام حسین (ع ) شریک رنجهای برادر بود و چون می دانست که این صلح به صلاح
اسلام و
مسلمین معاویه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان
آلوده اش را به بدگویی نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان
امیرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسین (ع )
به دفاع برخاست تا سخن در
گلوی معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولی امام حسن (ع
) او را به سکوت و خاموشی فراخواند، امام حسین (ع )
پذیرا شد و به جایش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه (15) برآمد، و با بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت .
امام حسین (ع ) در زمان معاویه
چون امام حسن (سلام خدا و
فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و
امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن علی (ع ) امامت و رهبری شیعیان
به
امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید. امام حسین
(ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اریکه حکومت اسلام به
ناحق
تکیه زده ، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی و قوانین خداوند است ، و
از این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج می برد، ولی نمی توانست دستی فراز
آورد و
قدرتی فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامی پایین بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعی مشابه او داشت .
امام
حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگی قدرت بپردازد،
پیش از هر جنبش و حرکت مفیدی به قتلش می رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و
صبر
را پیشه ساخت که اگر برمی خاست ، پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد، و از این کشته شدن هیچ نتیجه ای گرفته نمی شد.
بنابراین
تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت ، جز آن
که گاهی محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم را
به
آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثری خواهد نمود. و در تمام طول
مدتی که معاویه از مردم برای ولایت عهدی یزید، بیعت می گرفت ، حسین به
شدت با او
مخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولی عهدی او را نپذیرفت و حتی گاهی (16) سخنانی تند به معاویه گفت و یا نامه ای کوبنده برای او نوشت .
معاویه هم در بیعت گرفتن برای یزید، به او اصراری نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...
قیام حسینی
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامی تکیه زد و
خود را امیرالمؤمنین خواند،و برای این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را
تثبیت کند، مصمم شد برای نامداران
و شخصیتهای اسلامی پیامی بفرستد و
آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور، نامه ای به حاکم مدینه
نوشت و در آن یادآور شد که برای من از حسین (ع )
بیعت بگیر و اگر
مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم این خبر را به امام حسین (ع ) رسانید و
جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود:
"انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل(??) یزید".
آن
گاه که افرادی چون یزید، (شراب خوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتی
ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامی بنشیند، باید
فاتحه اسلام
را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروی اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بین می برند.)
امام
حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است ، اگر در
مدینه بماند به قتلش می رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفی از
مدینه به
سوی مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز
زدن او از بیعت یزید، در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت ، و این خبر تا
به کوفه هم رسید. کوفیان از
امام حسین (ع ) که در مکه بسر می برد
دعوت کردند تا به سوی آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن
عقیل ، پسر عموی خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت
و واکنش اجتماع
کوفی را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال
گرم و بی سابقه ای روبرو شد، هزاران نفر به عنوان
نایب امام (ع ) با او بیعت کردند، و مسلم هم نامه ای به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فوری امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر
چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبی می شناخت ، و بی وفایی و بی دینی
شان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و
بیعتشان با مسلم
نمی توان اعتماد کرد، و لیکن برای اتمام حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوی کوفه حرکت کند.
با
این حال تا هشتم ذی حجه ، یعنی روزی که همه مردم مکه عازم رفتن به "منی "
بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به
مکه (??)
برساند،
آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزی با اهل بیت و یاران خود، از مکه به
طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان
جهان فهماند که پسر پیغمبر امت ، یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ، بلکه علیه او قیام کرده است .
یزید
که حرکت مسلم را به سوی کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده
بود، ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران
حکومت
بنی امیه بود) به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویی و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید
ارعاب
، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهایی با عمال ابن
زیاد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگی دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهید شد.
(سلام
خدا بر او باد). و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را
علیه امام حسین (ع ) برانگیخت ، و کار به جایی رسید که عده ای از همان
کسانی که برای
امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام
حسین (ع ) از همان شبی که از مدینه بیرون آمد، و در تمام مدتی که در مکه
اقامت گزید، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهی به اشاره ،
گاهی به
اعلان می داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد
اسلامی یزید و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهی از منکر و
ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری
است و جز حمایت قرآن و زنده داشتن
دین محمدی هدفی ندارم ". و این مأموریتی بود که خداوند به او واگذار نموده
بود، حتی اگر به کشته شدن خود
و اصحاب و فرزندان و اسیری خانواده اش
اتمام پذیرد. رسول گرامی (ص ) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن علی (ع )
پیشوایان پیشین اسلام ، شهادت
امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتی در هنگام ولادت امام حسین (ع )، و خود امام حسین (ع ) به (19) رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم
امامت می دانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد، ولی او کسی نبود که
در برابر دستور آسمانی و فرمان خدا برای جان خود ارزشی قائل باشد، یا از
اسارت
خانواده اش واهمه ای به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدی خدا بر او باد) .
خبر
"شهادت حسین (ع ) در کربلا" به قدری در اجتماع اسلامی مورد گفتگو واقع شده
بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته ، از
رسول الله (ص )
و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن علی (ع ) و دیگر
بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدینسان حرکت امام حسین (ع ) با آن
درگیریها و ناراحتیها احتمال کشته شدنش را در
اذهان عامه تشدید کرد. بویژه که خود در طول راه می فرمود: "من کان باذلا فینا مهجته(??) و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بیاید".
و لذا در بعضی از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند.
غافل
از این که فرزند علی بن ابی طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر، و از دیگران
به وظیفه خویش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد
کشید.
باری امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را
گرفته بود به راه خویش ادامه داد، و کوچکترین خللی در تصمیمش راه نیافت .
سرانجام
، رفت ، و شهادت را دریافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر
یک ستاره ای درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهایشان
شنهای
گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد
یزید (باقی مانده بسترهای گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست
، و اساسا اسلام از بنی امیه و بنی
امیه از اسلام جداست . راستی هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع
نمی
پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند، و آن گاه اخبار دربار
یزید و شهوترانیهای او و عمالش را می شنیدند، چقدر از اسلام متنفر می
شدند، زیرا
اسلامی که خلیفه پیغمبرش یزید باشد، به راستی نیز تنفرآور
است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت
این شهادت را
به گوش مردم برسانند. و شنیدیم و خواندیم که در شهرها،
در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید،
هماره و همه جا دهان گشودند و
فریاد زدند، و پرده زیبای فریب را از
چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنی امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید
سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لیاقت خلافت ندارد
و این اریکه ای که او
بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینی را تکمیل
کرد، طوفانی در جانها برانگیختند، چنان که نام یزید تا همیشه
مترادف
با هر پستی و رذالت و دناءت گردید و همه آرزوهای طلایی و شیطانیش چون نقش
بر آب گشت . نگرشی ژرف می خواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و
پرنتیجه دست یافت .
از
همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شیعیانش ، و همه آنان که به شرافت و
عظمت انسان ارج می گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را، سالروز
قیام و
شهادتش را با سیاه پوشی و عزاداری محترم می شمارند، و خلوص
خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز می دارند. پیشوایان مآل اندیش
و معصوم ما، هماره به واقعه
کربلا و به زنده داشتن آن عنایتی خاص
داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می
داشتند، در فضیلت عزاداری و محزون بودن برای آن
بزرگوار، گفتارهای متعددی ایراد فرموده اند. ابوعماره گوید: "روزی به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم ، فرمود اشعاری در
سوگواری حسین
برای ما بخوان . وقتی شروع به خواندن نمودم صدای گریه حضرت برخاست ، من می
خواندم و آن عزیز می گریست ، چندان که صدای گریه از خانه برخاست . بعد از
آن
که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام (21) حسین (ع ) مطالبی بیان فرمود".
و نیز از آن جناب است که فرمود: "گریستن و بی تابی کردن در هیچ مصیبتی شایسته (22)
نیست مگر در مصیبت حسین بن علی ، که ثواب و جزایی گرانمایه دارد".
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکی از اصحاب بزرگ او است
فرمود: "به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند، زیرا بر هر شخص
باایمانی که
(23) به امامت ما معترف است ،
زیارت قبر اباعبدالله لازم می باشد". امام صادق (ع ) می فرماید: "ان زیارة
الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال ??)
همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده ای ارزش و فضیلتش بیشتر است ".
زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس
ایمان و عمل صالح می دهد و گویی روح را به سوی ملکوت خوبیها و پاکدامنیها
و فداکاریها پرواز می دهد. هر چند عزاداری و گریه بر مصایب حسین بن علی (ع
)، و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز
کربلایش ارزش و معیاری والا دارد، لکن باید دانست که نباید تنها به این
زیارتها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد، بلکه همه این تظاهرات ، فلسفه
دین داری ، فداکاری و حمایت از قوانین آسمانی را به ما گوشزد می نماید، و
هدف هم جز این نیست ، و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینی آموختن انسانیت و
خالی بودن دل از هر چه غیر از خداست می باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر
قضیه بپردازیم ، هدف مقدس حسینی به فراموشی می گراید.
اخلاق و رفتار امام حسین (ع )
با نگاهی اجمالی به 56سال
زندگی سراسر خداخواهی و خداجویی حسین (ع )، درمی یابیم که هماره وقت او
به پاکدامنی و بندگی و نشر رسالت احمدی و مفاهیم عمیقی والاتر
از درک و دید ما گذشته است . اکنون مروری کوتاه به زوایای زندگانی آن عزیز، که پیش روی ما است :
جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیاری و حتی در آخرین شب (25) داشت . گاهی در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت .
زندگی دست
از نیاز و دعا برنداشت ، و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند
با خدای خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: "خدا می داند که من نماز و تلاوت
(26) قرآن و دعای زیاد و استغفار را دوست دارم ".??) حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثیر در کتاب "اسد الغابة " می نویسد: "کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال
(2) الخیر جمیعها. حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز می گزارد و به حج می رفت و صدقه می داد و همه
کارهای پسندیده را انجام می داد". شخصیت حسین بن علی (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتی با
برادرش امام مجتبی (ع ) پیاده به کعبه می رفتند، همه بزرگان و شخصیتهای اسلامی به (29) احترامشان از مرکب پیاده شده ، همراه آنان راه می پیمودند.
احترامی که
جامعه برای حسین (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگی می
کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود،
چونان
دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از
همه ایمان بی تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و یاور مردم ساخته بود.
و
گرنه ، او نه کاخهای مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل
جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند، و حرم رسول الله (ص )
را برای او
خلوت نمی کردند... این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعی اوست ، بخوانیم :
روزی از
محلی عبور می فرمود، عده ای از فقرا بر عباهای پهن شده شان نشسته بودند و
نان پاره های خشکی می خوردند، امام حسین (ع ) می گذشت که تعارفش کردند و
او هم
پذیرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : "ان الله لا یحب المتکبرین "، خداوند متکبران را دوست نمی دارد. (??)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنید". آنها
هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدین ترتیب پذیرایی گرمی ??) هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند،
از آنان به عمل آمد، و نیز درس تواضع و انسان دوستی را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب
بن عبدالرحمن خزاعی می گوید: "چون حسین بن علی (ع ) به شهادت رسید، بر
پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند، علتش را از امام زین العابدین (ع )
پرسیدند،
فرمود این پینه ها اثر کیسه های غذایی است که پدرم شبها به دوش می کشید و به خانه (32) زنهای شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید".
شدت
علاقه امام حسین (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستم دیدگان می توان
در داستان "ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام " دریافت ، که اجمال و فشرده اش
را در این
جا متذکر می شویم : یزید به زمان ولایت عهدی ، با این که همه نوع وسایل شهوترانی و کام جویی و کامروایی
از قبیل پول ، مقام ، کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوی شوهردار عفیفی دوخته بود.
پدرش
معاویه به جای این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده
ای نشان دهد، با حیله گری و دروغ پردازی و فریبکاری ، مقدماتی فراهم
ساخت تا زن
پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه
آلوده پسرش یزید بکشاند. حسین بن علی (ع ) از قضیه باخبر شد، در برابر این
تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم
معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده
از یکی از قوانین اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست
تعدی و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه ای قطع نمود و با این
کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندی خود
را به حفظ نوامیس
جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و این رفتار داستانی شد که در مفاخر آل
علی (ع ) و دناءت و ستمگری بنی امیه ، برای همیشه در تاریخ به یادگار (??) ماند. علائلی در کتاب "سمو المعنی " می نویسد:
"ما
در تاریخ انسان به مردان بزرگی برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتی
عظمت و بزرگی خویش را جهان گیر ساخته اند، یکی در شجاعت ، دیگری در زهد،
آن دیگری
در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگی امام حسین (ع ) حجم
عظیمی است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است ،
گویا او جامع همه
(34) والاییها و فرازمندیها است ". آری ، مردی که وارث بی کرانگی نبوت محمدی است ، مردی که وارث عظمت عدل و مروت
پدری چون
حضرت علی (ع ) است و وارث جلال و درخشندگی فضیلت مادری چون حضرت فاطمه (س
) است ، چگونه نمونه برتر و والای عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلتهای
خدایی نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .
امام
حسین (ع ) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها
نمونه یک بزرگ مرد تاریخ را برای ما مجسم می سازد، بلکه او با همه خویشتن
، آیینه
تمام نمای فضیلتها، بزرگ منشیها، فداکاریها، جان بازیها،
خداخواهیها وخداجوییها می باشد، او به تنهایی می تواند جان را به لاهوت
راهبر باشد و سعادت بشریت را
ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنویت و فضیلتهای انسان را ارجمند نمود.
-----------------
پی نوشتها:
در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگری هم گفته شده است ، ولی (1)
ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم . ر. به . ک . اعلام الوری طبرسی ، ص .213
احتمال دارد منظور از اسما، دختر یزید بن سکن انصاری باشد. ر. به . ک . اعیان (2)
الشیعه ، جزء ,11 ص .167
امالی شیخ طوسی ، ج 1، ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ، و شبیر بر وزن حسین ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (?)
بوده است و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام
نامیده است - تاج العروس ، ج 3، ص ,389 این سه کلمه در زبان عبری همان معنی را
دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد - لسان العرب ، ج ,66 ص .60
معانی الاخبار، ص .57 (?)
در منابع اسلامی درباره عقیقه سفارش فراوان شده و برای سلامتی فرزند بسیار (6)
مؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشیعه ، ج ,15 ص 143به بعد.
کافی ، ج 6، ص .33 (7)
مقتل خوارزمی ، ج 1، ص 146- کمال الدین صدوق ، ص .152 (8)
سنن ترمذی ، ج 5، ص .323 (9)
ذخائر العقبی ، ص .122 (10
) الاصابه ، ج ,11 ص .30 (11
) سنن ترمذی ، ج 5، ص 324- در این قسمت روایاتی که در کتابهای اهل تسنن آمده (12
) است نقل شد تا برای آنها هم سندیت داشته باشد.
الاصابه ، ج 1، ص .333 (13
) تذکرة الخواص ابن جوزی ، ص 34- الاصابه ، ج 1، ص ,333 آن طور که بعضی از (14)
مورخین گفته اند این موضوع تقریبا در سن ده سالگی امام حسین (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفید، ص .173 (15
) رجال کشی ، ص 94- کشف الغمة ، ج 2، ص .206 (16
) مقتل خوارزمی ، ج 1، ص 184- لهوف ، ص .20 (17
) روز هشتم ماه ذیحجه مستحب است که حاجیها به "منی " بروند، و در آن زمان به (18
) این حکم استحبابی عمل می کردند، ولی در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم
یکسره به عرفات می روند.
کامل الزیارات ، ص 68به بعد - مشیر الاحزان ، ص 9. (19
) لهوف ، ص .53 (20
) کامل الزیارات ، ص .105 (21
) کامل الزیارات ، ص .101 (22
) کامل الزیارات ، ص .121 (23
) کامل الزیارات ، ص .147 (24
) عقد الفرید، ج 3، ص .143 (25
) ارشاد مفید، ص .214 (26
) مناقب ابن شهرآشوب ، ج 3، ص 224- اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (27
) اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (28
) ذکری الحسین ، ج 1، ص ,152 به نقل از ریاض الجنان ، چاپ بمبک ی ، ص 241- (29
) انساب الاشراف .
سوره نحل ، آیه .22 (30
) تفسیر عیاشی ، ج 2، ص .257 (31
) مناقب ، ج 2، ص .222 (32
) الامامة والسیاسة ، ج 1، ص 253به بعد. (33
) از کتاب سمو المعنی ، ص 104به بعد، نقل به معنی شده است . (34
)

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:39 عصر
نظرات دیگران()
مقدمه
بدون تردید در میان زنان و بانوان اسلامی ، فاطمه زهرا ( ع )
محبوبترین چهره دینی ، علمی ، ادبی ، تقوایی و اخلاقی در میان مسلمانان و
دیگر مردم جهان به شمار می رود . شخصیت فاطمه زهرا ( ع ) سیده نساء
العالمین ( سرور زنان جهان ) اسوه و الگویی تام و تمام برای تمام زنان
عاشق عفت و فضیلت است . در دامن پاک فاطمه زهرا ( ع ) بود که دو امام
بزرگوار و دو شخصیت ممتاز عالم بشری ، حضرت امام حسن ( ع ) مظهر حلم و
وقار و حضرت امام حسین ( ع ) سرور شهیدان تربیت یافتند ، و نیز زینب
کبری ( ع ) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه یکتا در سخنوری و حق طلبی که
پیام حسینی و حماسه عاشورا را در جهان اعلام کرد و نقاب شرک و ریا و
پستی و دنیاپرستی را از چهره یزید و یزیدیان به یک سو زد . کیست که نداند
که مادر در تربیت فرزندان بویژه دختران ، سهم بسیار زیادی دارد ، و فاطمه
زهرا ( ع ) بود که روح آموزش و پرورش اسلامی را در مهد عفت و کانون
تقوای خانوادگی به پسران و دختران خود آموخت . پدر و مادر : فاطمه یگانه
دختر بازمانده پیغمبر ( ص ) از خدیجه کبری می باشد . چه بگویم درباره
پدری که پیغمبر خاتم و حبیب خدا و نجات دهنده بشر از گمراهی و سیه
کاری بود ؟ چه بگویم درباره پدری که قلم را توان وصف کمالات اخلاقی او
نیست ؟ و فصیحان و بلیغان جهان در توصیف سجایای او عاجز مانده اند ؟ و اما
مادرش خدیجه دختر خویلد از نیکوترین و عفیفترین زنان عرب قبل از اسلام و
در دوره اسلامی نخستین زنی که به پیامبر اکرم ( ص ) ، شوهرش ، ایمان آورد
و آن چه از مال دنیا در اختیار داشت - در راه پیشرفت اسلام - کریمانه بذل
کرد . درجه وفاداری خدیجه ( ع ) نسبت به پیامبر ( ص ) را در بذل مال و جان
و هستی اش ، تاریخ اسلام هرگز فراموش نخواهد کرد . همچنان که پیامبر اکرم
نیز تا خدیجه زنده بود زنی دیگر نگرفت و پیوسته از فداکاریهای او یاد می
کرد . از عایشه ، زوجه پیامبر ( ص ) ، نقل شده است که گفت : " احترام هیچ
یک از زنان به پایه حرمت و عزت خدیجه نمی رسید . رسول الله ( ص ) پیوسته
از او به نیکی یاد می کرد و به حدی او را محترم می شمرد که گویا زنی مانند
خدیجه نبوده است " . عایشه سپس نقل می کند : روزی به پیغمبر ( ص ) گفتم :
او بیوه زنی بیش نبوده است ، پیغمبر سخت برآشفت به طوری که رگ پیشانی اش
برآمد . سپس فرمود : به خدا سوگند بهتر از خدیجه کسی برای من نبود .
روزی که همه مردم کافر و بت پرست بودند ، او به من ایمان آورد . روزی که
همه مرا به جادوگری و دروغگویی نسبت می دادند ، او مرا تصدیق کرد ،
روزی که همه از من روی می گردانیدند ، خدیجه تمام اموال خود را در اختیار
من گذاشت و آنها را در راه من بی دریغ خرج کرد . خداوند از او دختری به من
بخشید که مظهر پاکی و عفت و تقوا بود . عایشه سپس می گوید : به پیغمبر
عرض کردم از این سخن نظر بدی نداشتم و از گفته خود پشیمان شدم . باری ،
فاطمه زهرا ( ع ) چنین مادری داشت و چنان پدری . گفته اند : خدیجه از
پیغمبر ( ص ) هفت فرزند آورد : قاسم که کنیه ابو القاسم برای پیغمبر از
همین فرزند پیدا شد . وی قبل از بعثت در دو سالگی درگذشت . عبد الله یا
طیب که او هم قبل از بعثت فوت شد . طاهر ، که در آغاز بعثت متولد شد و بعد
از بعثت درگذشت . زینب که به ازدواج ابو العاص درآمد . رقیه که ابتدا با
عتبه و پس از آن با عثمان بن عفان ازدواج کرد و در سال دوم هجرت درگذشت .
ام کلثوم که او نیز به ازدواج عثمان - پس از رقیه - درآمد و در سال چهارم
هجرت درگذشت . هفتم فاطمه زهرا ( س ) که به ازدواج حضرت علی ( ع ) درآمد و
سلاله پاک امامان بزرگوار ما ثمره این ازدواج پر شوکت و برکت است . ولادت
فاطمه زهرا ( ع ) را روز بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت می دانند که
در مکه اتفاق افتاد . بنابراین در هنگام هجرت ، سن آن بانوی یگانه نزدیک
نه سال بوده است . نامها و لقبهایی که فاطمه ( ع ) دارد ، همه بازگوینده
صفات و سجایای ملکوتی اوست ، مانند : صدیقه طاهره ، زکیه ، زهرا ، سیدة
النساء العالمین و خیر النساء و بتول ... . کنیه های آن حضرت : ام الحسن ،
ام الحسنین ، ام الائمة ... . و شگفت تر از همه " ام ابیها " یعنی " مادر
پدرش " می باشد که نشان دهنده علاقه بسیار زیاد فاطمه ( ع ) است به پدر
بزرگوارش و این که با همه کمی سن از آغاز کودکی پناهگاه معنوی و تکیه گاه
روحی - بعد از خداوند متعال - مانند خدیجه برای پدر بزرگوارش بوده است .
لقب ام ابیها را پیغمبر ( ص ) به دختر عزیزش عنایت کرد . چون کلمه " ام "
علاوه بر مادر ، به معنی اصل و منشأ هم به کار می رود و مانند " ام
الخبائث " که به شراب ( سرچشمه همه زیانها و بدیها ) می گویند و " ام
القری " که به مکه معظمه گفته می شد ، بنابراین ام ابیها به معنی منشأ و
اصل و مظهر نبوت و ولایت است ، و براستی زهرا ( س ) درخت سایه گستری بود
که میوه های شیرین امامت و ولایت را به بار آورد .
دوران زندگی فاطمه زهرا ( ع )
فاطمه زهرا ( س ) وارث صفات بارز
مادر بزرگوارش خدیجه بود - در جود و بخشش و بلندی نظر و حسن تربیت وارث
مادر و در سجایای ملکوتی وارث پدر و همسری دلسوز و مهربان و فداکار
برای شوهرش علی ( ع ) بود . در لوح دلش جز خداپرستی و عبادت خالق متعال و
دوستداری پیامبر ( ص ) نقشی نبسته و از ناپاکی دوران جاهلیت و بت
پرستی به دور بود . نه سال در خانه پر صفای مادر و در کنار پدر و نه سال
دیگر را در کنار شوهر گرانقدرش علی مرتضی ( ع ) دوش به دوش وی در نشر
تعلیمات اسلام و خدمات اجتماعی و کار طاقت فرسای خانه ، زندگی کرد .
اوقاتش به تربیت فرزند و کار و نظافت خانه و ذکر و عبادت پروردگار می گذشت
. فاطمه ( ع ) دختری است که در مکتب تربیتی اسلام پرورش یافته و ایمان و
تقوا در ذرات وجودش جایگزین شده بود. فاطمه در کنار مادر و آغوش پر مهر
پدر تربیت شد و علوم و معارف الهی را از سرچشمه نبوت فراگرفت و آنچه را به
سالها آموخته ، در خانه شوهر به مرحله عمل گذاشت و همچون مادری سالخورده و
کدبانویی آزموده که تمام دوره های زندگی را گذرانده باشد - به اهل خانه و
آسایش شوهر و تربیت فرزندان - توجه می کرد و نیز آنچه را در بیرون خانه می
گذشت ، مورد توجه قرار می داد و از حق خود و شوهرش دفاع می کرد .
چگونگی ازدواج فاطمه ( ع ) و علی ( ع )
از آغاز معلوم بود و همه
می دانستند که جز علی ( ع ) کسی همسر ( کفو ) فاطمه دختر پیامبر عالیقدر
اسلام نیست . با وجود این ، بسیاری از یاران و کسانی که خود را به پیغمبر
( ص ) نزدیک احساس می کردند ، به این وصلت چشم داشتند و این آرزو را در دل
می پروردند . نوشته اند : پس از این آزمونها عده ای از اصحاب به حضرت
علی ( ع ) می گفتند : چرا برای ازدواج با یگانه دختر پیغمبر ( ص ) اقدام
نمی کنی ؟ حضرت علی ( ع ) می فرمود : چیزی ندارم که برای این منظور قدم
پیش نهم . آنان می گفتند : پیغمبر ( ص ) از تو چیزی نمی خواهد . سرانجام
حضرت علی ( ع ) زمینه را برای طرح این درخواست آماده دید . روزی به خانه
رسول اکرم ( ص ) رفت . اما شدت حیا مانع ابراز مقصود شد . نوشته اند دو سه
بار این عمل تکرار گردید . سومین بار پیغمبر اکرم ( ص ) از علی ( ع )
پرسید : آیا حاجتی داری ؟ علی ( ع ) گفت : آری . پیغمبر فرمود : شاید
برای خواستگاری زهرا آمده ای ؟ علی عرض کرد : آری . چون مشیت و امر
الهی بر این کار قرار گرفته بود و پیامبر از طریق وحی بر انجام دادن این
مهم آگاه شده بود ، می بایست این پیشنهاد را با دخت گرامیش نیز در میان
بگذارد و از نظر او آگاه گردد . پیامبر ( ص ) به دخترش فاطمه گفت : تو
علی را خوب می شناسی ، علی نزدیکترین افراد به من می باشد . در اسلام ،
سابقه فضیلت و خدمت دارد . من از خدا خواستم برای تو بهترین شوهر را
برگزیند . خداوند مرا به ازدواج تو با علی امر فرموده است . بگو چه نظر
داری ؟ فاطمه ساکت ماند . پیغمبر سکوت او را موجب رضا دانست و مسرور شد و
صدای تکبیرش بلند شد . آن گاه پیامبر ( ص ) بشارت این ازدواج را به علی (
ع ) فرمود و مهر فاطمه را 400مثقال نقره قرار داد و در جلسه ای که عده
ای از اصحاب بودند ، خطبه عقد را قراءت کرد و این ازدواج فرخنده انجام شد
. گفتنی است که علی ( ع ) جز یک شمشیر و یک زره و شتری برای آب
کشی چیزی در اختیار نداشت . پیغمبر ( ص ) به علی فرمود : شمشیر را برای
جهاد نگه دار ، شترت را هم برای آب کشی و سفر حفظ کن ، اما زره خود را
بفروش تا وسایل ازدواج فراهم شود . پیغمبر ( ص ) به سلمان فرمود : این زره
را بفروش . سلمان زره را به پانصد درهم فروخت . سپس گوسفندی را کشتند و
ولیمه عقد ازدواج دادند . این جشن در ماه رجب سال دوم هجرت انجام شد .
تمام وسایلی که به عنوان جهیزیه به خانه فاطمه زهرا ( ع ) دخت
گرامی پیامبر ( ص ) آورده شده است ، از 14قلم تجاوز نمی کند : چارقد
سرانداز - دو عدد لنگ - یک قطیفه - یک طاقه چادر پشمی - 4 بالش - یک تخته
حصیر - قدح چوبی - کوزه گلی - مشک آب - تنگ آبخوری - تختخواب چوبی - یک
طشت لباسشویی - یک آفتابه - یک زوج دستاس و مقداری عطر و بخور . این است
جهیزیه و تمام اثاث خانه فاطمه زهرا زوجه علی ( ع ) سرور زنان عالم . در
شب زفاف - به جای خدیجه که به جهان باقی شتافته بود ، سلمی دختر عمیس
مواظبت از فاطمه زهرا را بر عهده داشت - و رسول اکرم ( ص ) خود شخصا با
عده ای از مهاجر و انصار و یاران باوفا در مراسم عروسی شرکت فرمود - از
بانک تکبیر و تهلیل فضای کوچه های مدینه روحانیتی خاص یافته بود و موج
شادی و سرور بر قلبها می نشست . پیامبر گرامی دست دخترش را در دست
علی گذاشت و در حق آن زوج سعادتمند دعای خیر کرد و آنها را به خداوند بزرگ
سپرد . و بدین سان و با همین سادگی عروسی بهترین مردان و بهترین زنان جهان
برگزار شد .
از شادی تا اندوه
در سال یازدهم هجری در آخر ماه
صفر رحلت جانگداز پیامبر ( ص ) پیش آمد و چه دردآور بود جدایی این پدر و
دختر - پدری چون پیامبر گرامی که همیشه هنگام سفر با آخرین کسی که وداع می
کرد و او را می بویید و می بوسید ، دخت گرامیش بود و چون از سفر بازمی گشت
، اولین دیدار را با دخترش داشت . پیوسته از حالش جویا می شد و رازی از
رازها را در گوش جانش می گفت و دختری که پیوسته از کودکی در کنار پدر بود
و از او پرستاری می کرد ، گاهی با زنان هاشمی به میدان جنگ می شتافت تا
حال پدر را جویا شود . چنانکه در جنگ احد که به دروغ آوازه درافتاد که
پیامبر ( ص ) در جنگ کشته شده ، به دامنه کوه احد شتافت و سر و صورت خونین
پدر را شستشو داد و از خاکستر حصیری که سوخته بود بر جراحات پدر پاشید و
از زخمهای آن حضرت مواظبت کرد تا بهبود یافت - دختری که لحظه به لحظه که
از کارهای خانه داری و بچه داری فراغت می یافت ، به خدمت پدر می رسید و
از دیدارش بهره مند می شد ... آری لحظه جدایی این چنین پدر و دختری
فرارسید و چه زود فرارسید . پیامبر ( ص ) در بستر بیماری افتاد و رنگ
رخسارش نمایانگر واپسین لحظات عمرش بود . عایشه روایت می کند که پیغمبر (
ص ) در حالت جان دادن و آخرین رمقهای حیات ، دختر عزیزش فاطمه ( ع ) را
خواست و نزدیکش نشانید و در گوش او رازی گفت که فاطمه سخت به گریه افتاد
. پس از آن سخن دیگری گفت که ناگهان چهره فاطمه شکفته شد . همگان از دیدن
این دو منظره متضاد متعجب شدند . راز این رازگویی را از حضرت فاطمه زهرا
خواستند ، فرمود : نخست پدرم خبر مرگ خود را به من گفت ، بسیار محزون شدم
و عنان شکیبایی از دستم بشد ، گریه کردند ، او نیز متأثر شد ، دیگر بار در
گوشم گفت : دخترم ! بدان تو نخستین کسی از خانواده هستی که به زودی به من
ملحق خواهی شد . به شنیدن این بشارت خوشحال شدم . پدرم فرمود راضی
هستی که " سیده نساء العالمین و سیده نساء هذه الامة " باشی ؟ فاطمه گفت :
به آنچه خدا و تو بپسندید راضی ام . باری ، فاطمه سرور زنان عالم و سرور
زنان این امت - این نو گل خندان باغ رسالت بر اثر تندبادهای حوادث ، زود
پر پر شد و چندی بعد از پدر بزرگوارش به وی پیوست . وه که چه کوته بود عمر
آن ملکه اسلام . آری ، مرگ پدری مهربان و دگرگونیهایی که پس از رسول خدا
( ص ) روی نمود ، روح و جسم دختر پیغمبر ( ص ) را آزرده ساخت . وی در
روزهایی که پس از مرگ پدر زیست ، پیوسته رنجور ، پژمرده و گریان بود .
هرگز رنج جدایی پدر را تحمل نمی کرد و برای همین بود که چون خبر مرگ خود
را از پدر شنید لبخند زد . او مردن را بر زیستنی جدا از پدر ، ترجیح می
داد . سرانجام ، آزردگیها و ناتوانی تا بدان جا کشید که دختر پیغمبر ( ص )
در بستر افتاد . در مدت بیماری او ، از آن مردان جان بر کف ، از آن
مسلمانان آماده در صف ، از آنان که هر چه داشتند ، از برکت پدر او بود ،
چند تن او را دلداری دادند و یا به دیدنش رفتند ؟ ظاهرا جز یکی دو تن از
محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان کسی از این بانوی گرانقدر غم خواری
نکرد . اما زنان مهاجر بویژه انصار ، که از آزردگی و بیماری فاطمه ( ع )
خبر یافتند ، با مهربانی نزد او گرد آمدند و از او عیادت و دلجویی نمودند
. دختر پیامبر ( ص ) در بستر بیماری نیز ، در پاسخ کسانی که از او
احوالپرسی می کردند ، سخنانی فصیح و بلیغ بر زبان می راند . سخنانی که در
آن روز ، درد دل و گله و شکوه بانویی داغدیده و ستم رسیده می نمود ، اما
بحقیقت اعلام خطری بود ، که مسلمانان را از تفرقه افکنی و فتنه انگیزی در
آینده بیم می داد . باری ، دخت پیامبر ( ص ) گفتنیها را گفت و بر اثر
مصائب جانکاه و دوری از پدر مهربان گرانقدرش رسول مکرم ( ص ) به " گلشن
رضوان " شتافت .

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:38 عصر
نظرات دیگران()