سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اس ام اس نیمه شبی 

اس ام اس هایی برای کرم ریختن در نصف شب ! ( جدید . جدید )

سلام ببخشید که بد موقع مزاحم شدم !
راستش را بخواهید یه سئوال داشتم . خیلی وقت بود که ذهنم رو مشغول کرده
بود . می خواستم بپرسم ...می خواستم ... اصلا ولش کن بزار برای بعد . خوب؟

سایه ام عاشق سایه ات شده می خواستم ببینم می تونیم همسایه شویم ؟

یه بغل گل رز با یه دنیا احساس با یه سبد ستاره . می دم بهت ببر سر چها راه بفروش سودش نصف نصف !

پسر ها هیچ وقت دونبال دو چیز نمی دوند . اتوبوس و دختر چون 10 دقیقه بعد یکی کی میاد !
   

   jik   jik   jik   jik   jik   jik    jik 

یکی اضافه کن بده بفرست برای جو جوی بعدی ( ستاد سر شماری جوجه ها ی آخر پاییز )

به علت نبودن چرت و پرت برای ارسال . پیشاپیش نوروز 1386 را تبریک عرض می کنیم .

تو صحرای قلبم تو تنها شتری !

چه کار کردی مه این همه طرفدار پیدا کردی ؟ هر
جای شهر که می رم میبینم مردم تابلو هایی  دستشون گرفتن که اسم تو روش
نوشته شده:گوسفند زنده !!!

آسمان را می خواهم برای عبور . جاده باریک است !
ماه را می خواهم برای نور را تاریک است ! تو را می خواهم برای نظافت عید
نوروز نزدیک است !

این اس ام اس شما فقط برای  دویدن شما به دنبال گوشی ارسال شده و ارزش دیگری ندارد !

دوست داشتم جیگرتو بخورم. اما حیف باید تا عید قربان سال دیگه صبر کنم !

طبق آخرین مصوبه وزارت دادگستری . خل بودن جرم نیست . ازادانه به کارت برس !

می دونید که اولبن بار که ادم  حوا رو دید بهش چی گفت ؟ گفت : ایوووووو چه خانم با شخصیتی ! با من ازدواج می کندهده ؟

لرزش صدات .برق نگات . طش قلبت . نفسهای تندت و
عرقی که رو یشونیت نشسته . همه گویای یک چیزه
:................................... تیروئیدت رکاره برو دکتر !

قلب من . دل من . خون تو رگهای من . نفس من جیگر من . خلاصه .... همه وجودم درد می کنه . باید برم دکتر ببینم چرا اینطوری شدم !

اگه منو دوست داری که هیچ  چ چ چ چ  ... اما اگه نداری  ........ تو غللللط می کنی !

....

......

.......

فضول اگه چیزی می خواستم بنویسم بگم همون بالا می گفتم

جواد ترین اس ام اس لاو ???? : لاستیک دلمو را با میخ نگاهت پنچر نکن !

تو که درخت زندگی من هستی که الاغم را به آن می بندم

ورژن اول : رفتم دم گل فروشی هر چی گشتم قشنگ ترین گل رو ندیدم نگرانت شدم .

ورژن دوم : رفتم دم گل فروشی هر چی گشتم قشنگ ترین گلم رو ندیدم . آخه گوشفند ! چرا اون گل رو خوردی ؟

ملوسم ...

دلم برات تنگ شده.

قربانت گل مراد

می خوای با سه شماره هیبنوتیزمت کنم و بگم چه جور آدمی هستی ؟ خوب پس با ? شماره آروم چشمات رو ببند : .... ?...... ?.......?.......

...................................................هنوز که چشمات بازه؟.................

...................................................می گم چشماتو ببند !................

..................................................چرا زیر چشمینگاه می کنی ؟.....

.............................................. اصلا نیازی به هیپنوتیزم نیست

هر خری می فهمه چه قدر فضولی

 

+- +- +- +- +- +-

+- +- +- +- +- +-

+- +- +- +- +- +-

بشین جمع ومنها کن ببین چندمین باره سر کار رفتی ؟

--------------

-------------

--------------

به دلیل ایام سوگواری از گفتن این جک معذوریم

گل مراد داره می خنده . چرا ؟ چون ملوس داره اس ام اس می  خونه

سریع ترین دوربین جهان اختراع شد . این دوربین می تونه از خانوم ها در لحظه ای که دهانشون بسته است عکس بگیره !


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 8:18 عصر
نظرات دیگران()
پیامک ها عاشقانه 

هر چقدر که تو منو دوست داری من یه دونه بیشتر دوستت دارم...
چون این جوری اگه دوستم نداشته باشی من یه دونه دوستت دارم.
 
**************
دو تا آدم برفی دو طرف رودخونه عاشق هم میشن
از آتیش عشق همدیگه آب میشن تا بلکه وسط رودخونه به هم برسن...

**************

ستاره ها را هر شب می بینم با اینکه دورند. تو را در روز هم نمی بینم. کاش ستاره بودی...

**************
تو مرا می فهمی... من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است.
تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من خواهی ماند.
 
**************
به
من میگفت : آنقدر دوست دارم که اگر بگویی بمیر می میرم . . . . . . .
باورم نمی شد . . . . فقط برای یک امتحان ساده به او گفتم بمیر . . . !
سالهاست که در تنهایی پژمرده ام کاش امتحانش نمی کردم
 
**************
همیشه
انقدر ساده نرو و مگذر لااقل نگاهی به پشت سرت کن…! شاید کسی در پی تو می
دود و نامت را با صدای بی صدایی فریاد میزند…! و تو… هیچ وقت او را ندیده
ای
 
**************
خوشبختی به کسانی روی می آورد که برای خوشبخت کردن دیگران می کوشند

**************
لاک پشت ها هم عاشق میشن ولی تحمل درد عشق براشون راحته چون حداقل عشقشون آروم آروم ترکشون میکنه
 
**************
می دونی اگه خورشید بمیره چی می شه . اونوقت زمین دورتومی گرده . ولی من نمی زارم چون فقط من باید دورت بگردم

**************
اگر امروز خواستی و نتوانستی ، که معذوری ... ولی اگر روزی توانستی و نخواستی ، منتظر روزی باش که بخواهی و نتوانی

**************

لاک پشت ها هم عاشق میشن ولی تحمل درد عشق براشون راحته چون حداقل عشقشون آروم آروم ترکشون میکن

**************
میگن یه ماه تو آسمون یه فرشته رو زمین.عزیزم خسته نمیشی دو شیفت کار می کنی
 
**************
چه
زیباست بخاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه تلخ و غم
انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن ...
ای کاش میدانستی بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست
...
 
**************
عشق با غرور زیباست ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی... آن وقت است که دیگر عشق نیست...

**************
دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی
هایم با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا
بیش از امروز دوستت خواهم داشت

**************
گویند غروب جایی است که آسمان زمین را می بوسد امشب برایت غروب میکنم اسمان من کجایی؟

**************
خنده از لبهایم گریزد" اگر اشک از چشمهایم گریزد"
اگر از گریه دریایی بسازم" اگر از خنده رویایی بسازم" لحظه ای از یاد تو
دور نخواهم ماند

************** 
نقاشی تو را می کشم ولی به جای رنگ قرمز به قلب فلزی ات ضد زنگ می زنم ! تا از آسیب اشک هایم در امان باشد!!!

**************
اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری زیاد جدی
نگیرش، چون ارزشی نداره، چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار چشم که دیدنه،
اما اگه یه روز با عقلت کسی رو دوست داشتی، اگه عقلت عاشق شد، بدون که
داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشق واقعی
یه روز مادرم منو نفرین کرد و گفت: الهی درد بی درمون بگیری. نفرینش گرفت و عاشق شدم!

**************

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی / شاید امشب سوزش این زخم ها را کم
کنی آه باران من سراپای وجودم آتش است / پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم
کنی

**************
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند ، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند

**************
می رسد روزی که بی من روزها رو سر کنی
می رسد روزی که مرگ رو باور کنی
می رسد که تنها در کنار قبر من شعر های کهنه ام رامو به مو از بر کنی
 
**************
زیبا
ترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد . با وفا ترین دوست به مرور زمان بی
وفا شد . این پرپر شد ن از گل نیست از طبیعت است و این بی وفایی از دوست
نیست از روزگار است...
 
**************
آنکه می‌خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می‌باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی‌کنند
 
**************
دریا باش که اگر کسی سنگ به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی

**************
 
چه ساده با گریستن خویش زاده می شویم و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا می رویم و میان این دو سادگی معمایی میسازیم به نام زندگی
 
**************
هوس بازان کسی را که زیبا میبینند دوست دارند اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می ببنند

**************

دنیا مث بازی گل یا پوچ میمونه .......**.......با تو گل بی تو پوچ

**************
برنارد شاو : مراقب باشید چیزهایی که دوست دارید به دست آورید وگرنه مجبور خواهید شد چیزهایی را که بدست آورده اید دوست بدارید

**************
 
کاش در دنیا سه چیز وجود نداشت : غرور ، عشق ، دروغ اونوقت کسی از روی غرور برای عشق دروغ نمی گفت

**************
 
گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست ردپای اشک هایم را بگیر تابدانی خانه عاشق کجاست

**************
 
روز اول شوخی شوخی جدی شد شوخی ترین جدی عمرم دوست داشتن تو بود و جدی ترین شوخی عمرم از دست دادن تو

**************
 
خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی اما
وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت
بشینه بعد اون بگه که هرگز نمیخواد تو رو ببینه

**************
 
مردن آن نیست که در سینه ی خاک دفن شوم مردن آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 8:8 عصر
نظرات دیگران()
ضرب المثل چینی 
ضرب المثلهای چینی


مثل چینی : آنکس که جرأت مبارزه در زندگی را ندارد ، بالاجبار طناب دار را به گردن می اندازد .
مثل چینی : آنکس که در هر جا دوستانی دارد ، همه جا را دوست داشتنی می یابد .
مثل چینی : راستی یگانه سکه ایست که همه جا قیمت دارد .
مثل چینی : موقعیکه دهانت می خورد بگذار با شکمت مشورت کند .
مثل چینی : مردان در اوقات خوشبختی نسبت به سایر افراد همدردی نشان می دهند و زنان در اوقات بدبختی .
مثل چینی : هیچ وقت بیش از زمانیکه سر و کارمان با احمق است احتیاج به هوش زیاد نداریم .
مثل چینی : بدبختی آن نیست که می توان از آن بر حذر بود ، بلکه آن است که گریزی از آن نیست .
مثل چینی : هنگامیکه خشم حرف می زند عقل چهر? خود را می پوشاند .
مثل چینی : همیشه دزدی وجود دارد که دزد دیگر را غارت کند .
مثل چینی : مردیکه کوه را از میان برداشت ، کسی بود که شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد .
مثل چینی : آنکه دربار? همه چیز می اندیشد ، دربار? هیچ چیز تصمیم نمی گیرد .
مثل چینی : عمارت بزرگ را از سایه اش و مردان بزرگ را از سخنانشان می توان شناخت.
مثل چینی : انسان موفق لاقید نیست و انسان لاقید موفق نیست .
مثل چینی : اگر به خاموش کردن آتش می روی ، لباس غلفی بر تن مکن .
مثل چینی : با ثروت می توان بر شیاطین فرمانروایی کرد . بدون ثروت حتی نمی توان بره ای را احضار کرد .
مثل چینی : مردم به سخنان مرد پولدار همیشه گوش می کنند.
مثل چینی : «عجله» کاری را که «احتیاط» قدغن کرده انجام می دهد.
مثل چینی : یک مرد بزرگ عیوب مرد کوچک را نمی بیند.
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:43 عصر
نظرات دیگران()
ضرب المثل هندی 
مثل هندی : گذشته گذشت و آنچه می آید بر تو پوشیده است،آنچه را که در دست داری مغتنم شمر.
مثل هندی : پول باید متعلق به انسان باشد نه آدم متعلق به پول .
مثل هندی : بت تراشها کمتر اطاعت بت را می نمایند و کمتر با آنها هستند ، زیرا می دانند که چه ساخته اند .
مثل هندی : اگر سنگی پرتاب کنی دست خودت درد می گیرد .
مثل هندی : ریش? تمام نزاعها سه چیزند : زر ، زن ، زمین .
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:42 عصر
نظرات دیگران()
زندگینامه اما حسین ع 
زندگانی امام حسین (ع )
دومین فرزند برومند حضرت علی و(1) در روز سوم
ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه
وحی و ولایت چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام
(ص ) رسید، به خانه حضرت علی (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بیاورد.
اسما او را در پارچه ای سپید (2) (س ) آمد و اسما
پیچید و خدمت رسول
اکرم (ص ) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه
گفت . به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش ، امین وحی الهی ،
جبرئیل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد
را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) چون علی برای تو بسان هارون (5) که به
عربی (حسین ) خوانده می شود نام بگذار. (4)برای  موسی بن عمران است ، جز
آن که تو خاتم پیغمبران هستی . و به این ترتیب نام پرعظمت "حسین " از جانب
پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه
(س ) انتخاب شد. به روز هفتم
ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای  کشت ، و
سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او (6)فرزندش به عنوان عقیقه (7) نقره صدقه داد.


حسین (ع ) و پیامبر (ص )
از ولادت حسین بن علی (ع ) که در سال
چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق
افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین
اسلام (ص )
درباره حسین (ع ) ابراز می داشت ، به بزرگواری  و مقام شامخ پیشوای سوم
آگاه شدند. سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر
زانوی  خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و
پدر بزرگوارانی ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی ، تو حجت خدا و
پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان ، (8) قائم
ایشان (امام زمان "عج ") می باشد. انس بن مالک روایت می کند: وقتی از
پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری ، فرمود:
بارها
رسول گرامی حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد و (9) حسن و حسین
را، (??) آنان را می بویید و می بوسید. ابوهریره که از مزدوران معاویه و
از دشمنان خاندان امامت است ، در عین حال اعتراف می کند که : "رسول اکرم
را دیدم که حسن و حسین را بر شانه های  خویش نشانده بود و به سوی ما می
آمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (??)
داشته ، و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است ". عالی ترین ،
صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان
در این جمله رسول گرامی  اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسین از من و من از (??) حسینم ".


حسین (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپری شد، و
آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقای پروردگار شتافت ،
مدت سی سال با پدر زیست . پدری که جز
به انصاف حکم نکرد، و جز به
طهارت و بندگی  نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت .
پدری که در زمان حکومتش لحظه ای او را آرام نگذاشتند،
همچنان که به
هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام این مدت ، با دل و جان
از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالی که حضرت علی (ع ) متصدی خلافت
ظاهری شد،
حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامی ، مانند یک سرباز فداکار همچون
برادر بزرگوارش می کوشید، و در جنگهای  "جمل "، "صفین " و "نهروان " شرکت
و به این ترتیب ، از پدرش امیرالمؤمنین (ع ) و دین خدا حمایت کرد و (??) داشت . حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد.
در
زمان حکومت عمر، امام حسین (ع ) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول
الله (ص ) مشاهده کرد که سخن می گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد
زد: "از منبر
(?? پدرم فرود آی ...".


امام حسین (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علی (ع )، به فرموده
رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )مامت و رهبری شیعیان به حسن بن
علی (ع )، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )، منتقل
گشت و بر همه مردم
واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام
حسین (ع ) که دست پرورد وحی محمدی و ولایت علوی بود، همراه و
همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتی بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام
حسن
(ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید،
امام حسین (ع ) شریک رنجهای برادر بود و چون می دانست که این صلح به صلاح
اسلام و
مسلمین معاویه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان
آلوده اش را به بدگویی  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان
امیرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسین (ع )
به دفاع برخاست تا سخن در
گلوی  معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولی امام حسن (ع
) او را به سکوت و خاموشی فراخواند، امام حسین (ع )
پذیرا شد و به جایش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه (15) برآمد، و با بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت .


امام حسین (ع ) در زمان معاویه
چون امام حسن (سلام خدا و
فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و
امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن علی (ع ) امامت و رهبری شیعیان
به
امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید. امام حسین
(ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اریکه حکومت اسلام به
ناحق
تکیه زده ، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی  و قوانین خداوند است ، و
از این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج می برد، ولی نمی توانست دستی فراز
آورد و
قدرتی فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامی پایین بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعی مشابه او داشت .
امام
حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگی قدرت بپردازد،
پیش از هر جنبش و حرکت مفیدی به قتلش می رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و
صبر
را پیشه ساخت که اگر برمی خاست ، پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد، و از این کشته شدن هیچ نتیجه ای گرفته نمی شد.
بنابراین
تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت ، جز آن
که گاهی محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم را
به
آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثری خواهد نمود. و در تمام طول
مدتی  که معاویه از مردم برای ولایت عهدی یزید، بیعت می گرفت ، حسین به
شدت با او
مخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولی عهدی او را نپذیرفت و حتی گاهی  (16) سخنانی  تند به معاویه گفت و یا نامه ای کوبنده برای او نوشت .
معاویه هم در بیعت گرفتن برای یزید، به او اصراری نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...


قیام حسینی
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامی تکیه زد و
خود را امیرالمؤمنین خواند،و برای این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را
تثبیت کند، مصمم شد برای نامداران
و شخصیتهای اسلامی پیامی بفرستد و
آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور، نامه ای به حاکم مدینه
نوشت و در آن یادآور شد که برای من از حسین (ع )
بیعت بگیر و اگر
مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم این خبر را به امام حسین (ع ) رسانید و
جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود:
"انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل(??) یزید".
آن
گاه که افرادی چون یزید، (شراب خوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتی 
ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامی بنشیند، باید
فاتحه اسلام
را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروی اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بین می برند.)
امام
حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است ، اگر در
مدینه بماند به قتلش می رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفی از
مدینه به
سوی مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز
زدن او از بیعت یزید، در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت ، و این خبر تا
به کوفه هم رسید. کوفیان از
امام حسین (ع ) که در مکه بسر می برد
دعوت کردند تا به سوی آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن
عقیل ، پسر عموی خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت
و واکنش اجتماع
کوفی را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال
گرم و بی سابقه ای روبرو شد، هزاران نفر به عنوان
نایب امام (ع ) با او بیعت کردند، و مسلم هم نامه ای  به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فوری امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر
چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبی می شناخت ، و بی وفایی  و بی دینی
شان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و
بیعتشان با مسلم
نمی توان اعتماد کرد، و لیکن برای اتمام حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوی کوفه حرکت کند.
با
این حال تا هشتم ذی حجه ، یعنی روزی  که همه مردم مکه عازم رفتن به "منی "
بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به
مکه (??)
برساند،
آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزی با اهل بیت و یاران خود، از مکه به
طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان
جهان فهماند که پسر پیغمبر امت ، یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ، بلکه علیه او قیام کرده است .
یزید
که حرکت مسلم را به سوی کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده
بود، ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران
حکومت
بنی امیه بود) به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویی و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید
ارعاب
، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهایی با عمال ابن
زیاد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگی دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهید شد.
(سلام
خدا بر او باد). و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را
علیه امام حسین (ع ) برانگیخت ، و کار به جایی رسید که عده ای از همان
کسانی که برای 
امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام
حسین (ع ) از همان شبی که از مدینه بیرون آمد، و در تمام مدتی که در مکه
اقامت گزید، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهی به اشاره ،
گاهی به
اعلان می داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد
اسلامی یزید و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهی از منکر و
ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری 
است و جز حمایت قرآن و زنده داشتن
دین محمدی هدفی ندارم ". و این مأموریتی بود که خداوند به او واگذار نموده
بود، حتی اگر به کشته شدن خود
و اصحاب و فرزندان و اسیری خانواده اش
اتمام پذیرد. رسول گرامی (ص ) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن علی (ع )
پیشوایان پیشین اسلام ، شهادت
امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتی در هنگام ولادت امام حسین (ع )، و خود امام حسین (ع ) به (19) رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم
امامت می دانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد، ولی او کسی نبود که
در برابر دستور آسمانی  و فرمان خدا برای جان خود ارزشی قائل باشد، یا از
اسارت
خانواده اش واهمه ای  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدی خدا بر او باد) .
خبر
"شهادت حسین (ع ) در کربلا" به قدری در اجتماع اسلامی مورد گفتگو واقع شده
بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته ، از
رسول الله (ص )
و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن علی (ع ) و دیگر
بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدینسان حرکت امام حسین (ع ) با آن
درگیریها و ناراحتیها احتمال کشته شدنش را در
اذهان عامه تشدید کرد. بویژه که خود در طول راه می فرمود: "من کان باذلا فینا مهجته(??) و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بیاید".
و لذا در بعضی از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند.
غافل
از این که فرزند علی  بن ابی طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر، و از دیگران
به وظیفه خویش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد
کشید.
باری امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را
گرفته بود به راه خویش ادامه داد، و کوچکترین خللی در تصمیمش راه نیافت .
سرانجام
، رفت ، و شهادت را دریافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر
یک ستاره ای درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهایشان
شنهای 
گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد
یزید (باقی مانده بسترهای  گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست
، و اساسا اسلام از بنی امیه و بنی 
امیه از اسلام جداست . راستی هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع
نمی
پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند، و آن گاه اخبار دربار
یزید و شهوترانیهای او و عمالش را می شنیدند، چقدر از اسلام متنفر می
شدند، زیرا
اسلامی که خلیفه پیغمبرش یزید باشد، به راستی نیز تنفرآور
است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت
این شهادت را
به گوش مردم برسانند. و شنیدیم و خواندیم که در شهرها،
در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید،
هماره و همه جا دهان گشودند و
فریاد زدند، و پرده زیبای  فریب را از
چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنی امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید
سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لیاقت خلافت ندارد
و این اریکه ای که او
بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینی را تکمیل
کرد، طوفانی  در جانها برانگیختند، چنان که نام یزید تا همیشه
مترادف
با هر پستی و رذالت و دناءت گردید و همه آرزوهای طلایی و شیطانیش چون نقش
بر آب گشت . نگرشی  ژرف می خواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و
پرنتیجه دست یافت .
از
همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شیعیانش ، و همه آنان که به شرافت و
عظمت انسان ارج می گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را، سالروز
قیام و
شهادتش را با سیاه پوشی  و عزاداری محترم می شمارند، و خلوص
خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز می دارند. پیشوایان مآل اندیش
و معصوم ما، هماره به واقعه
کربلا و به زنده داشتن آن عنایتی خاص
داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می
داشتند، در فضیلت عزاداری و محزون بودن برای آن
بزرگوار، گفتارهای متعددی ایراد فرموده اند. ابوعماره گوید: "روزی به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم ، فرمود اشعاری در
سوگواری حسین
برای ما بخوان . وقتی شروع به خواندن نمودم صدای گریه حضرت برخاست ، من می
خواندم و آن عزیز می گریست ، چندان که صدای گریه از خانه برخاست . بعد از
آن
که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام (21) حسین (ع ) مطالبی بیان فرمود".
و نیز از آن جناب است که فرمود: "گریستن و بی تابی کردن در هیچ مصیبتی شایسته (22) نیست مگر در مصیبت حسین بن علی ، که ثواب و جزایی گرانمایه دارد".
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکی از اصحاب بزرگ او است
فرمود: "به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند، زیرا بر هر شخص
باایمانی که
(23) به امامت ما معترف است ،
زیارت قبر اباعبدالله لازم می باشد". امام صادق (ع ) می فرماید: "ان زیارة
الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال ??) همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده ای ارزش و فضیلتش بیشتر است ".
زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس
ایمان و عمل صالح می دهد و گویی  روح را به سوی ملکوت خوبیها و پاکدامنیها
و فداکاریها پرواز می دهد. هر چند عزاداری و گریه بر مصایب حسین بن علی (ع
)، و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز
کربلایش ارزش و معیاری والا دارد، لکن باید دانست که نباید تنها به این
زیارتها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد، بلکه همه این تظاهرات ، فلسفه
دین داری ، فداکاری و حمایت از قوانین آسمانی را به ما گوشزد می نماید، و
هدف هم جز این نیست ، و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینی آموختن انسانیت و
خالی بودن دل از هر چه غیر از خداست می باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر
قضیه بپردازیم ، هدف مقدس حسینی به فراموشی می گراید.


اخلاق و رفتار امام حسین (ع )
با نگاهی  اجمالی به 56سال
زندگی سراسر خداخواهی و خداجویی  حسین (ع )، درمی یابیم که هماره وقت او
به پاکدامنی  و بندگی و نشر رسالت احمدی و مفاهیم عمیقی والاتر
از درک و دید ما گذشته است . اکنون مروری  کوتاه به زوایای زندگانی آن عزیز، که پیش روی ما است :
جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیاری  و حتی در آخرین شب (25) داشت . گاهی در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت .
زندگی دست
از نیاز و دعا برنداشت ، و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند
با خدای خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: "خدا می داند که من نماز و تلاوت
(26) قرآن و دعای زیاد و استغفار را دوست دارم ".??) حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثیر در کتاب "اسد الغابة " می نویسد: "کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال
(2) الخیر جمیعها. حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز می گزارد و به حج می رفت و صدقه می داد و همه
کارهای پسندیده را انجام می داد". شخصیت حسین بن علی  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتی با
برادرش امام مجتبی (ع ) پیاده به کعبه می رفتند، همه بزرگان و شخصیتهای اسلامی به (29) احترامشان از مرکب پیاده شده ، همراه آنان راه می پیمودند.
احترامی که
جامعه برای  حسین (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگی  می
کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود،
چونان
دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از
همه ایمان بی تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و یاور مردم ساخته بود.
و
گرنه ، او نه کاخهای مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل
جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند، و حرم رسول الله (ص )
را برای او
خلوت نمی کردند... این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعی اوست ، بخوانیم :
روزی از
محلی عبور می فرمود، عده ای از فقرا بر عباهای پهن شده شان نشسته بودند و
نان پاره های خشکی  می خوردند، امام حسین (ع ) می گذشت که تعارفش کردند و
او هم
پذیرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : "ان الله لا یحب المتکبرین "، خداوند متکبران را دوست نمی دارد. (??)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنید". آنها
هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدین ترتیب پذیرایی گرمی ??) هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند،
از آنان به عمل آمد، و نیز درس تواضع و انسان دوستی را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب
بن عبدالرحمن خزاعی  می گوید: "چون حسین بن علی (ع ) به شهادت رسید، بر
پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند، علتش را از امام زین العابدین (ع )
پرسیدند،
فرمود این پینه ها اثر کیسه های  غذایی است که پدرم شبها به دوش می کشید و به خانه (32) زنهای  شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید".
شدت
علاقه امام حسین (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستم دیدگان می توان
در داستان "ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام " دریافت ، که اجمال و فشرده اش
را در این
جا متذکر می شویم : یزید به زمان ولایت عهدی ، با این که همه نوع وسایل شهوترانی و کام جویی و کامروایی 
از قبیل پول ، مقام ، کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوی شوهردار عفیفی دوخته بود.
پدرش
معاویه به جای این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده
ای  نشان دهد، با حیله گری  و دروغ پردازی و فریبکاری ، مقدماتی فراهم
ساخت تا زن
پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه
آلوده پسرش یزید بکشاند. حسین بن علی (ع ) از قضیه باخبر شد، در برابر این
تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم
معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده
از یکی از قوانین اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست
تعدی و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه ای قطع نمود و با این
کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندی خود
را به حفظ نوامیس
جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و این رفتار داستانی شد که در مفاخر آل
علی (ع ) و دناءت و ستمگری بنی امیه ، برای همیشه در تاریخ به یادگار (??) ماند. علائلی در کتاب "سمو المعنی " می نویسد:
"ما
در تاریخ انسان به مردان بزرگی برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتی 
عظمت و بزرگی خویش را جهان گیر ساخته اند، یکی در شجاعت ، دیگری در زهد،
آن دیگری 
در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگی امام حسین (ع ) حجم
عظیمی است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است ،
گویا او جامع همه
(34) والاییها و فرازمندیها است ". آری ، مردی که وارث بی کرانگی  نبوت محمدی است ، مردی که وارث عظمت عدل و مروت
پدری چون
حضرت علی  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگی فضیلت مادری چون حضرت فاطمه (س
) است ، چگونه نمونه برتر و والای عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلتهای 
خدایی نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .
امام
حسین (ع ) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها
نمونه یک بزرگ مرد تاریخ را برای ما مجسم می سازد، بلکه او با همه خویشتن
، آیینه
تمام نمای فضیلتها، بزرگ منشیها، فداکاریها، جان بازیها،
خداخواهیها وخداجوییها می باشد، او به تنهایی  می تواند جان را به لاهوت
راهبر باشد و سعادت بشریت را
ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنویت و فضیلتهای انسان را ارجمند نمود.
-----------------


پی نوشتها:
در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگری هم گفته شده است ، ولی  (1)
ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم . ر. به . ک . اعلام الوری طبرسی ، ص .213
احتمال دارد منظور از اسما، دختر یزید بن سکن انصاری باشد. ر. به . ک . اعیان (2)
الشیعه ، جزء ,11 ص .167
امالی شیخ طوسی ، ج 1، ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ، و شبیر بر وزن حسین ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (?)
بوده است و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام
نامیده است - تاج العروس ، ج 3، ص ,389 این سه کلمه در زبان عبری همان معنی را
دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد - لسان العرب ، ج ,66 ص .60
معانی الاخبار، ص .57 (?)
در منابع اسلامی درباره عقیقه سفارش فراوان شده و برای سلامتی فرزند بسیار (6)
مؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشیعه ، ج ,15 ص 143به بعد.
کافی ، ج 6، ص .33 (7)
مقتل خوارزمی ، ج 1، ص 146- کمال الدین صدوق ، ص .152 (8)
سنن ترمذی ، ج 5، ص .323 (9)
ذخائر العقبی ، ص .122 (10)
الاصابه ، ج ,11 ص .30 (11)
سنن ترمذی ، ج 5، ص 324- در این قسمت روایاتی که در کتابهای اهل تسنن آمده (12)
است نقل شد تا برای آنها هم سندیت داشته باشد.
الاصابه ، ج 1، ص .333 (13)
تذکرة الخواص ابن جوزی ، ص 34- الاصابه ، ج 1، ص ,333 آن طور که بعضی از (14)
مورخین گفته اند این موضوع تقریبا در سن ده سالگی امام حسین (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفید، ص .173 (15)
رجال کشی ، ص 94- کشف الغمة ، ج 2، ص .206 (16)
مقتل خوارزمی ، ج 1، ص 184- لهوف ، ص .20 (17)
روز هشتم ماه ذیحجه مستحب است که حاجیها به "منی " بروند، و در آن زمان به (18)
این حکم استحبابی عمل می کردند، ولی در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم
یکسره به عرفات می روند.
کامل الزیارات ، ص 68به بعد - مشیر الاحزان ، ص 9. (19)
لهوف ، ص .53 (20)
کامل الزیارات ، ص .105 (21)
کامل الزیارات ، ص .101 (22)
کامل الزیارات ، ص .121 (23)
کامل الزیارات ، ص .147 (24)
عقد الفرید، ج 3، ص .143 (25)
ارشاد مفید، ص .214 (26)
مناقب ابن شهرآشوب ، ج 3، ص 224- اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (27)
اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (28)
ذکری  الحسین ، ج 1، ص ,152 به نقل از ریاض الجنان ، چاپ بمبک ی ، ص 241- (29)
انساب الاشراف .
سوره نحل ، آیه .22 (30)
تفسیر عیاشی ، ج 2، ص .257 (31)
مناقب ، ج 2، ص .222 (32)
الامامة والسیاسة ، ج 1، ص 253به بعد. (33)
از کتاب سمو المعنی ، ص 104به بعد، نقل به معنی شده است . (34)
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:39 عصر
نظرات دیگران()
زندگینامه حضرت زهرا 
مقدمه
بدون تردید در میان زنان و بانوان اسلامی  ، فاطمه زهرا ( ع )
محبوبترین چهره دینی ، علمی ، ادبی ، تقوایی و اخلاقی در میان مسلمانان و
دیگر مردم جهان به شمار می رود . شخصیت فاطمه زهرا ( ع ) سیده نساء
العالمین ( سرور زنان جهان ) اسوه و الگویی تام و تمام برای تمام زنان
عاشق عفت و فضیلت است . در دامن پاک فاطمه زهرا ( ع ) بود که دو امام
بزرگوار و دو شخصیت ممتاز عالم بشری ، حضرت امام حسن ( ع ) مظهر حلم و
وقار و حضرت امام حسین ( ع ) سرور شهیدان تربیت یافتند ، و نیز زینب
کبری ( ع ) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه یکتا در سخنوری و حق طلبی که
پیام حسینی و حماسه عاشورا را در جهان اعلام کرد و نقاب شرک و ریا و
پستی و دنیاپرستی را از چهره یزید و یزیدیان به یک سو زد . کیست که نداند
که مادر در تربیت فرزندان بویژه دختران ، سهم بسیار زیادی  دارد ، و فاطمه
زهرا ( ع ) بود که روح آموزش و پرورش اسلامی را در مهد عفت و کانون
تقوای خانوادگی  به پسران و دختران خود آموخت . پدر و مادر : فاطمه یگانه
دختر بازمانده پیغمبر ( ص ) از خدیجه کبری  می باشد . چه بگویم درباره
پدری که پیغمبر خاتم و حبیب خدا و نجات دهنده بشر از گمراهی و سیه
کاری بود ؟ چه بگویم درباره پدری که قلم را توان وصف کمالات اخلاقی  او
نیست ؟ و فصیحان و بلیغان جهان در توصیف سجایای او عاجز مانده اند ؟ و اما
مادرش خدیجه دختر خویلد از نیکوترین و عفیفترین زنان عرب قبل از اسلام و
در دوره اسلامی نخستین زنی که به پیامبر اکرم ( ص ) ، شوهرش ، ایمان آورد
و آن چه از مال دنیا در اختیار داشت - در راه پیشرفت اسلام - کریمانه بذل
کرد . درجه وفاداری خدیجه ( ع ) نسبت به پیامبر ( ص ) را در بذل مال و جان
و هستی اش ، تاریخ اسلام هرگز فراموش نخواهد کرد . همچنان که پیامبر اکرم
نیز تا خدیجه زنده بود زنی دیگر نگرفت و پیوسته از فداکاریهای او یاد می
کرد . از عایشه ، زوجه پیامبر ( ص ) ، نقل شده است که گفت : " احترام هیچ
یک از زنان به پایه حرمت و عزت خدیجه نمی رسید . رسول الله ( ص ) پیوسته
از او به نیکی یاد می کرد و به حدی او را محترم می شمرد که گویا زنی مانند
خدیجه نبوده است " . عایشه سپس نقل می کند : روزی به پیغمبر ( ص ) گفتم :
او بیوه زنی بیش نبوده است ، پیغمبر سخت برآشفت به طوری  که رگ پیشانی اش
برآمد . سپس فرمود : به خدا سوگند بهتر از خدیجه کسی برای من نبود .
روزی که همه مردم کافر و بت پرست بودند ، او به من ایمان آورد . روزی که
همه مرا به جادوگری و دروغگویی  نسبت می دادند ، او مرا تصدیق کرد ،
روزی که همه از من روی می گردانیدند ، خدیجه تمام اموال خود را در اختیار
من گذاشت و آنها را در راه من بی دریغ خرج کرد . خداوند از او دختری به من
بخشید که مظهر پاکی  و عفت و تقوا بود . عایشه سپس می گوید : به پیغمبر
عرض کردم از این سخن نظر بدی  نداشتم و از گفته خود پشیمان شدم . باری ،
فاطمه زهرا ( ع ) چنین مادری داشت و چنان پدری . گفته اند : خدیجه از
پیغمبر ( ص ) هفت فرزند آورد : قاسم که کنیه ابو القاسم برای پیغمبر از
همین فرزند پیدا شد . وی قبل از بعثت در دو سالگی درگذشت . عبد الله یا
طیب که او هم قبل از بعثت فوت شد . طاهر ، که در آغاز بعثت متولد شد و بعد
از بعثت درگذشت . زینب که به ازدواج ابو العاص درآمد . رقیه که ابتدا با
عتبه و پس از آن با عثمان بن عفان ازدواج کرد و در سال دوم هجرت درگذشت .
ام کلثوم که او نیز به ازدواج عثمان - پس از رقیه - درآمد و در سال چهارم
هجرت درگذشت . هفتم فاطمه زهرا ( س ) که به ازدواج حضرت علی ( ع ) درآمد و
سلاله پاک امامان بزرگوار ما ثمره این ازدواج پر شوکت و برکت است . ولادت
فاطمه زهرا ( ع ) را روز بیستم جمادی  الثانی سال پنجم بعثت می دانند که
در مکه اتفاق افتاد . بنابراین در هنگام هجرت ، سن آن بانوی یگانه نزدیک
نه سال بوده است . نامها و لقبهایی که فاطمه ( ع ) دارد ، همه بازگوینده
صفات و سجایای  ملکوتی اوست ، مانند : صدیقه طاهره ، زکیه ، زهرا ، سیدة
النساء العالمین و خیر النساء و بتول ... . کنیه های آن حضرت : ام الحسن ،
ام الحسنین ، ام الائمة ... . و شگفت تر از همه " ام ابیها " یعنی " مادر
پدرش " می باشد که نشان دهنده علاقه بسیار زیاد فاطمه ( ع ) است به پدر
بزرگوارش و این که با همه کمی سن از آغاز کودکی پناهگاه معنوی و تکیه گاه
روحی - بعد از خداوند متعال - مانند خدیجه برای پدر بزرگوارش بوده است .
لقب ام ابیها را پیغمبر ( ص ) به دختر عزیزش عنایت کرد . چون کلمه " ام "
علاوه بر مادر ، به معنی اصل و منشأ هم به کار می رود و مانند " ام
الخبائث " که به شراب ( سرچشمه همه زیانها و بدیها ) می گویند و " ام
القری " که به مکه معظمه گفته می شد ، بنابراین ام ابیها به معنی  منشأ و
اصل و مظهر نبوت و ولایت است ، و براستی زهرا ( س ) درخت سایه گستری بود
که میوه های شیرین امامت و ولایت را به بار آورد .

دوران زندگی فاطمه زهرا ( ع )
فاطمه زهرا ( س ) وارث صفات بارز
مادر بزرگوارش خدیجه بود - در جود و بخشش و بلندی نظر و حسن تربیت وارث
مادر و در سجایای ملکوتی وارث پدر و همسری دلسوز و مهربان و فداکار
برای شوهرش علی ( ع ) بود . در لوح دلش جز خداپرستی و عبادت خالق متعال و
دوستداری پیامبر ( ص ) نقشی نبسته و از ناپاکی  دوران جاهلیت و بت
پرستی به دور بود . نه سال در خانه پر صفای مادر و در کنار پدر و نه سال
دیگر را در کنار شوهر گرانقدرش علی مرتضی ( ع ) دوش به دوش وی  در نشر
تعلیمات اسلام و خدمات اجتماعی و کار طاقت فرسای خانه ، زندگی کرد .
اوقاتش به تربیت فرزند و کار و نظافت خانه و ذکر و عبادت پروردگار می گذشت
. فاطمه ( ع ) دختری است که در مکتب تربیتی اسلام پرورش یافته و ایمان و
تقوا در ذرات وجودش جایگزین شده بود. فاطمه در کنار مادر و آغوش پر مهر
پدر تربیت شد و علوم و معارف الهی را از سرچشمه نبوت فراگرفت و آنچه را به
سالها آموخته ، در خانه شوهر به مرحله عمل گذاشت و همچون مادری سالخورده و
کدبانویی آزموده که تمام دوره های زندگی را گذرانده باشد - به اهل خانه و
آسایش شوهر و تربیت فرزندان - توجه می کرد و نیز آنچه را در بیرون خانه می
گذشت ، مورد توجه قرار می داد و از حق خود و شوهرش دفاع می کرد .

چگونگی ازدواج فاطمه ( ع ) و علی  ( ع )
از آغاز معلوم بود و همه
می دانستند که جز علی ( ع ) کسی همسر ( کفو ) فاطمه دختر پیامبر عالیقدر
اسلام نیست . با وجود این ، بسیاری از یاران و کسانی که خود را به پیغمبر
( ص ) نزدیک احساس می کردند ، به این وصلت چشم داشتند و این آرزو را در دل
می پروردند . نوشته اند : پس از این آزمونها عده ای از اصحاب به حضرت
علی ( ع ) می گفتند : چرا برای ازدواج با یگانه دختر پیغمبر ( ص ) اقدام
نمی کنی ؟ حضرت علی ( ع ) می فرمود : چیزی ندارم که برای  این منظور قدم
پیش نهم . آنان می گفتند : پیغمبر ( ص ) از تو چیزی نمی خواهد . سرانجام
حضرت علی ( ع ) زمینه را برای  طرح این درخواست آماده دید . روزی به خانه
رسول اکرم ( ص ) رفت . اما شدت حیا مانع ابراز مقصود شد . نوشته اند دو سه
بار این عمل تکرار گردید . سومین بار پیغمبر اکرم ( ص ) از علی  ( ع )
پرسید : آیا حاجتی داری ؟ علی ( ع ) گفت : آری . پیغمبر فرمود : شاید
برای خواستگاری زهرا آمده ای ؟ علی عرض کرد : آری . چون مشیت و امر
الهی بر این کار قرار گرفته بود و پیامبر از طریق وحی بر انجام دادن این
مهم آگاه شده بود ، می بایست این پیشنهاد را با دخت گرامیش نیز در میان
بگذارد و از نظر او آگاه گردد . پیامبر ( ص ) به دخترش فاطمه گفت : تو
علی را خوب می شناسی ، علی  نزدیکترین افراد به من می باشد . در اسلام ،
سابقه فضیلت و خدمت دارد . من از خدا خواستم برای  تو بهترین شوهر را
برگزیند . خداوند مرا به ازدواج تو با علی امر فرموده است . بگو چه نظر
داری ؟ فاطمه ساکت ماند . پیغمبر سکوت او را موجب رضا دانست و مسرور شد و
صدای  تکبیرش بلند شد . آن گاه پیامبر ( ص ) بشارت این ازدواج را به علی (
ع ) فرمود و مهر فاطمه را 400مثقال نقره قرار داد و در جلسه ای که عده
ای از اصحاب بودند ، خطبه عقد را قراءت کرد و این ازدواج فرخنده انجام شد
. گفتنی است که علی ( ع ) جز یک شمشیر و یک زره و شتری برای  آب
کشی چیزی در اختیار نداشت . پیغمبر ( ص ) به علی فرمود : شمشیر را برای 
جهاد نگه دار ، شترت را هم برای  آب کشی و سفر حفظ کن ، اما زره خود را
بفروش تا وسایل ازدواج فراهم شود . پیغمبر ( ص ) به سلمان فرمود : این زره
را بفروش . سلمان زره را به پانصد درهم فروخت . سپس گوسفندی را کشتند و
ولیمه عقد ازدواج دادند . این جشن در ماه رجب سال دوم هجرت انجام شد .
تمام وسایلی که به عنوان جهیزیه به خانه فاطمه زهرا ( ع ) دخت
گرامی پیامبر ( ص ) آورده شده است ، از 14قلم تجاوز نمی کند : چارقد
سرانداز - دو عدد لنگ - یک قطیفه - یک طاقه چادر پشمی - 4 بالش - یک تخته
حصیر - قدح چوبی - کوزه گلی - مشک آب - تنگ آبخوری - تختخواب چوبی  - یک
طشت لباسشویی - یک آفتابه - یک زوج دستاس و مقداری عطر و بخور . این است
جهیزیه و تمام اثاث خانه فاطمه زهرا زوجه علی ( ع ) سرور زنان عالم . در
شب زفاف - به جای خدیجه که به جهان باقی شتافته بود ، سلمی دختر عمیس
مواظبت از فاطمه زهرا را بر عهده داشت - و رسول اکرم ( ص ) خود شخصا با
عده ای از مهاجر و انصار و یاران باوفا در مراسم عروسی  شرکت فرمود - از
بانک تکبیر و تهلیل فضای کوچه های مدینه روحانیتی خاص یافته بود و موج
شادی و سرور بر قلبها می نشست . پیامبر گرامی دست دخترش را در دست
علی گذاشت و در حق آن زوج سعادتمند دعای خیر کرد و آنها را به خداوند بزرگ
سپرد . و بدین سان و با همین سادگی عروسی بهترین مردان و بهترین زنان جهان
برگزار شد .

از شادی  تا اندوه
در سال یازدهم هجری در آخر ماه
صفر رحلت جانگداز پیامبر ( ص ) پیش آمد و چه دردآور بود جدایی این پدر و
دختر - پدری چون پیامبر گرامی که همیشه هنگام سفر با آخرین کسی که وداع می
کرد و او را می بویید و می بوسید ، دخت گرامیش بود و چون از سفر بازمی گشت
، اولین دیدار را با دخترش داشت . پیوسته از حالش جویا می شد و رازی از
رازها را در گوش جانش می گفت و دختری  که پیوسته از کودکی در کنار پدر بود
و از او پرستاری می کرد ، گاهی با زنان هاشمی به میدان جنگ می شتافت تا
حال پدر را جویا شود . چنانکه در جنگ احد که به دروغ آوازه درافتاد که
پیامبر ( ص ) در جنگ کشته شده ، به دامنه کوه احد شتافت و سر و صورت خونین
پدر را شستشو داد و از خاکستر حصیری که سوخته بود بر جراحات پدر پاشید و
از زخمهای آن حضرت مواظبت کرد تا بهبود یافت - دختری که لحظه به لحظه که
از کارهای  خانه داری و بچه داری فراغت می یافت ، به خدمت پدر می رسید و
از دیدارش بهره مند می شد ... آری لحظه جدایی این چنین پدر و دختری 
فرارسید و چه زود فرارسید . پیامبر ( ص ) در بستر بیماری افتاد و رنگ
رخسارش نمایانگر واپسین لحظات عمرش بود . عایشه روایت می کند که پیغمبر (
ص ) در حالت جان دادن و آخرین رمقهای  حیات ، دختر عزیزش فاطمه ( ع ) را
خواست و نزدیکش نشانید و در گوش او رازی  گفت که فاطمه سخت به گریه افتاد
. پس از آن سخن دیگری گفت که ناگهان چهره فاطمه شکفته شد . همگان از دیدن
این دو منظره متضاد متعجب شدند . راز این رازگویی را از حضرت فاطمه زهرا
خواستند ، فرمود : نخست پدرم خبر مرگ خود را به من گفت ، بسیار محزون شدم
و عنان شکیبایی از دستم بشد ، گریه کردند ، او نیز متأثر شد ، دیگر بار در
گوشم گفت : دخترم ! بدان تو نخستین کسی از خانواده هستی  که به زودی به من
ملحق خواهی شد . به شنیدن این بشارت خوشحال شدم . پدرم فرمود راضی 
هستی که " سیده نساء العالمین و سیده نساء هذه الامة " باشی ؟ فاطمه گفت :
به آنچه خدا و تو بپسندید راضی ام . باری ، فاطمه سرور زنان عالم و سرور
زنان این امت - این نو گل خندان باغ رسالت بر اثر تندبادهای حوادث ، زود
پر پر شد و چندی بعد از پدر بزرگوارش به وی پیوست . وه که چه کوته بود عمر
آن ملکه اسلام . آری ، مرگ پدری مهربان و دگرگونیهایی  که پس از رسول خدا
( ص ) روی  نمود ، روح و جسم دختر پیغمبر ( ص ) را آزرده ساخت . وی در
روزهایی که پس از مرگ پدر زیست ، پیوسته رنجور ، پژمرده و گریان بود .
هرگز رنج جدایی پدر را تحمل نمی کرد و برای همین بود که چون خبر مرگ خود
را از پدر شنید لبخند زد . او مردن را بر زیستنی جدا از پدر ، ترجیح می
داد . سرانجام ، آزردگیها و ناتوانی تا بدان جا کشید که دختر پیغمبر ( ص )
در بستر افتاد . در مدت بیماری او ، از آن مردان جان بر کف ، از آن
مسلمانان آماده در صف ، از آنان که هر چه داشتند ، از برکت پدر او بود ،
چند تن او را دلداری دادند و یا به دیدنش رفتند ؟ ظاهرا جز یکی  دو تن از
محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان کسی از این بانوی گرانقدر غم خواری 
نکرد . اما زنان مهاجر بویژه انصار ، که از آزردگی و بیماری فاطمه ( ع )
خبر یافتند ، با مهربانی نزد او گرد آمدند و از او عیادت و دلجویی نمودند
. دختر پیامبر ( ص ) در بستر بیماری  نیز ، در پاسخ کسانی که از او
احوالپرسی می کردند ، سخنانی فصیح و بلیغ بر زبان می راند . سخنانی که در
آن روز ، درد دل و گله و شکوه بانویی داغدیده و ستم رسیده می نمود ، اما
بحقیقت اعلام خطری بود ، که مسلمانان را از تفرقه افکنی و فتنه انگیزی در
آینده بیم می داد . باری ، دخت پیامبر ( ص ) گفتنیها را گفت و بر اثر
مصائب جانکاه و دوری از پدر مهربان گرانقدرش رسول مکرم ( ص ) به " گلشن
رضوان " شتافت .
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:38 عصر
نظرات دیگران()
زندگینامه حضرت امام علی نقی ع 

حضرت امام علی انقی الهادی (ع)
تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی 
النقی  (ع ) را نیمه ذیحجه سال 212
هجری قمری  نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش
سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت
مقام ولایت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام
رسانید و بدین مأموریت خدایی قیام کرد . نام آن حضرت - علی - کنیه آن امام
همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادی " و " نقی " بود . حضرت
امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و
دوران امامتش 33 سال بود . در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام
اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و
اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت .
نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدینه
عهده دار بود ، و لحظه ای  از آگاهانیدن مردم و آشنا کردن آنها به حقایق مذهبی 
نمی آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با
خلیفه ستمگر وقت - یعنی  متوکل عباسی - آنی آسایش نداشت . به همین جهت بود
که عبدالله بن عمر والی مدینه بنا بر دشمنی دیرینه و بدخواهی درونی ، به متوکل
خلیفه زمان خود نامه ای  خصومت آمیز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و
نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگیزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و
در حقیقت آنچه در شأن خودش و خلیفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب
نمود ، و این همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولایت و علم و فضیلتش
مردم را از اطراف جهان اسلام به مدینه می کشانید و این کوته نظران دون همت که
طالب ریاست ظاهری و حکومت مادی دنیای فریبنده بودند ، نمی توانستند فروغ
معنویت امام را ببینند . و نیز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت
حرمین ( = مکه و مدینه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر
تو را به مکه و مدینه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از این دیار بیرون
بر ، که بیشتر این ناحیه را مظیع و منقاد خود گردانیده است " .
این نامه و نامه حاکم مدینه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در
سنگر مبارزه علیه دستگاه جبار عباسی است .
از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار
هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند که هر یک
مشعلدار فقه جعفری و دانشهای  زمان بودند ، و بدین سان پایه های دانشگاه جعفری و
موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه ، از دوره حضرت رضا
(ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر این فرصت
مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پیش نیامده بود ، معلوم نبود سرنوشت این
معارف مذهبی به کجا می رسید ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن
جعفر (ع ) به بعد دیگر چنین فرصتهای وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان
بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاکمان
ستمکار - چنان که باید و شاید پیش نیامد .
با این همه ، دوستداران این مکتب و یاوران و هواخواهان ائمه طاهرین - در
این سالها به هر وسیله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دینی خود ، و گرفتن
دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پیشرفت مقصود و در هم
شکستن قدرت ظاهری  خلافت به حضور امامان والاقدر می رسیدند و از سرچشمه دانش
و بینش آنها ، بهره مند می شدند و این دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند
که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پیوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدینه و
مانند آن ، نشان دهنده این هراس همیشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه
شده بود که حرمین ( مکه و مدینه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآیند
و سر از اطاعت خلیفه وقت درآورند . بدین جهت پیک در پیک و نامه در پی 
نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدینه به سامرا
- که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی 
حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر
سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد .
برخی  از بزرگان مدت این زندانی و تحت نظر بودن را - بیست سال -
نوشته اند . پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه یحیی بن
هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدینه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد
اسحاق بن ابراهیم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به یحیی بن
هرثمه گفت : ای مرد ، این امام هادی فرزند پیغمبر خدا (ص ) می باشد و می دانی 
متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پیغمبر (ص ) در روز قیامت
از تو بازخواست می کند . یحیی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او
ندارد . نیز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصیف ترکی . او نیز
به یحیی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همین وصیف خبر ورود حضرت
هادی را به متوکل داد . از شنیدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزید و هراسی 
ناشناخته بر دلش چنگ زد . از این مطالب که از قول یحیی بن هرثمه مأمور جلب
امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان
درباری به خوبی آشکار می گردد ، و نیز این مطالب دلیل است بر هراسی که دستگاه
ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت امام و موضع خاص او در بین هواخواهان و شیعیان
آن حضرت داشته است . باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده
بود ، متوکل از یحیی پرسید : علی بن محمد چگونه در مدینه می زیست ؟ یحیی گفت :
جز حسن سیرت و سلامت نفس و طریقه ورع و پرهیزگاری و بی اعتنایی به دنیا و
مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چیزی ندیدم ، و چون خانه اش را - چنانکه
دستور داده بودی - بازرسی  کردم ، جز قرآن مجید و کتابهای علمی چیزی نیافتم .
متوکل از شنیدن این خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد .
با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر
قبر منور حضرت سیدالشهداء (ع ) آب بستند و زیارت کنندگان آن مرقد مطهر را
از زیارت مانع شدند ، و دشمنی یزید و یزیدیان را نسبت به خاندان رسول اکرم
(ص ) تازه گردانیدند ، با این همه در برابر شکوه و هیبت حضرت هادی (ع )
همیشه بیمناک و خاشع بود .
مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی 
به سزا داشت . روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش
درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت
هادی (ع ) هدیه فرستد . در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود
گفت : یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد .
وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او
بگذارید به اذن خدا بهبودی  حاصل می شود . چنین کردند ، آن جراحت بهبودی یافت .
مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع )
فرستاد . اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به
متوکل خبر داد دینار فراوانی  در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است . متوکل
سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به
خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا
آسیبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گوید : دیدم حضرت هادی به نماز
شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختیار توست .
آن مرد خانه را تفتیش کرد . چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به خانه امام
فرستاده بود و کیسه دیگری  سر به مهر در خانه وی نیافت ، که مهر مادر خلیفه بر
آن بود . امام فرمود : زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به
نزد متوکل بر . این کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد .
امام که به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و کلاه
پشمی روی حصیری که زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی می کرد و
آنچه داشت در راه خدا انفاق می فرمود .
با این همه ، متوکل همیشه از اینکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند
و خلافت و ریاست ظاهری  بر وی به سر آید بیمناک بود . بدخواهان و سخن چینان
نیز در این امر نقشی  داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن
محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیاد است که شیعیان
او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " .
متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور
داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد . این قبیل مراقبتها
پیوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت .
و نیز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از
اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل
سرخ پر کنند ، و در میان بیابان وسیعی ، در موضعی روی هم بریزند . ایشان چنین
کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالی " نهادند
آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( علیه السلام ) را نیز
به آنجا طلبید و گفت : شما را اینجا خواستم تا مشاهده کنید سپاهیان من را . و
از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر
شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند ، تا مبادا آن
حضرت یا یکی از اهل بیت او اراده خروج بر او نمایند " .
در این مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف
کارگزاران حکومت عباسی  ، مستقیم و غیر مستقیم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی 
امام و رفت و آمدهایی  که در اقامتگاه امام (ع ) می شد ، داشتند از جمله :
" حضور جماعتی از بنی  عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سید محمد
- که حرم مطهر وی  در نزدیکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - یاد شده است .
این نکته نیز می رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل
امام سر می زده اند . "


اصحاب و یاران امام دهم(ع)

در میان اصحاب امام دهم ، برمی خوریم به چهره هایی  چون " علی بن جعفر
میناوی " که متوکل او را به زندان انداخت و می خواست بکشد . دیگر ادیب
معروف ، ابن سکیت که متوکل او را شهید کرد . و علت آن را چنین نوشته اند
که دو فرزند متوکل خلیفه عباسی در نزد ابن سکیت درس می خواندند . متوکل از
طریق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکیت از هواخواهان علی (ع ) و آل
علی (ع ) است . متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکیت
را به حضور خود خواست و از وی پرسید :
آیا فرزندان من شرف و فضیلت بیشتر دارند یا حسن و حسین فرزندان علی 
(ع ) ؟
ابن سکیت که از شیعیان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس
و ملاحظه جواب داد :
فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) که دو نوگل باغ
بهشت و دو سید جنت ابدی الهی اند قابل قیاس و نسبت نیستند . فرزندان تو کجا
و آن دو نور چشم دیده مصطفی کجا ؟
آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمی توان سنجید .
متوکل از این پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان
ابن سکیت را از پشت سر درآوردند و بدین صورت آن شیعی خالص و یار راستین
امام دهم (ع ) را شهید کرد .
دیگر از یاران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظیم حسنی است . بنا بر آنچه
محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شریفش به چهار واسطه به حضرت
امام حسن مجتبی علیه السلام منتهی می شود ... " از اکابر محدثین و اعاظم علماء و
زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و یاران حضرت جواد (ع ) و
حضرت امام هادی  (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب
نوشته .
نوشته اند : " حضرت عبدالعظیم از خلیفه زمان خویش هراسید و در شهرها به
عنوان قاصد و پیک گردش می کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شیعیان مخفی 
شد ... " .
" حضرت عبدالعظیم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنین استنباط
می شود که ترس این عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حدیث
گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سیاسی او بوده است . او نیز مانند
دیگر داعیان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سیاسی صحیح و تصحیح
اصول رهبری در اجتماع اسلامی  می کوشیده است ، و چه بسا از ناحیه امام ، به نوعی 
برای این کار مأموریت داشته است . زیرا که نمی شود کسی با این قدر و منزلت
و دیانت و تقوا ، کسی که حتی عقاید خود را بر امام عرضه می کند تا از درست
بودن آن عقاید ، اطمینان حاصل کند - به طوری که حدیث آن معروف است - اعمال
او ، به ویژه اعمال اجتماعی  و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال
چه به این رضایت تصریح شده باشد ، یا خود حضرت عبدالعظیم با فرهنگ دینی و
فقه سیاسی بدان رسیده باشد " .

صورت و سیرت حضرت امام هادی (ع)
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هایش
اندکی برآمده و سرخ و سفید بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام
هادی (ع ) بذل و بخشش بسیار می کرد . امام آن چنان شکوه و هیبتی داشت که
وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد می شد او و درباریانش بی درنگ به پاس
خاطر وی و احترامش برمی خاستند .
خلفایی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ،
مستعین ، معتز ، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با
خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی 
خود را ظاهر می کردند ولی همه ، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام
اقرار داشتند ، و این فضیلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و
اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و
احتجاج ، وسعت دانش وی را دیده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پیوسته به
نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود می گذشت . لباس وی جبه ای 
بود خشن که بر تن می پوشید و زیر پای خود حصیری پهن می کرد . هر غمگینی که بر
وی نظر می کرد شاد می شد . همه او را دوست داشتند . همیشه بر لبانش تبسم بود ،
با این حال هیبتش در دلهای مردم بسیار بود .


شهادت اما هادی (ع)
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری  به وسیله زهر به شهادت
رسید . در سامرا در خانه ای  که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او
بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از این سال امام حسن عسکری پیشوای 
حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بیست
سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .


زن و فرزندان امام هادی (ع)
حضرت هادی (ع ) یک زن به نام سوسن یا سلیل و پنج فرزند داشته است .
1 - ابومحمد حسن علیه السلام ( امام عسکری (ع ) یازدهمین اختر تابناک
ولایت و امامت است ) .
2 - حسین .
3 - سید محمد که یک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود
آراسته و پرهیزگار که بسیاری  گمان می کردند مقام ولایت به وی منتقل خواهد شد .
قبر مطهرش که مزار شیعیان است در نزدیکی سامرا می باشد .
4 - جعفر .
5 - عایشه ، یا به نقل شادروان شیخ عباس قمی " علیه " .


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:37 عصر
نظرات دیگران()
فوائد امام غایب امام زمان 

در ابتدا لازم است به چند نکته اشاره کنیم:

مفهوم غایب بودن امام به این معنا نیست که وجود ناپیدا و رؤیایی دارد!
بلکه آن حضرت مانند سایر انسآنها از یک زندگی طبیعی، عینی و خارجی
برخوردار است، به طوری که آن حضرت در میان مردم و در دل جامعه رفت و آمد
دارد و گفتار مردم را میشنود و بر اجتماعات آنها وارد میشود و سلام میکند.
او مردم را میبیند، ولی این مردمند که نمیتوانند جمال مبارک آن حضرت را
ببینند. به عبارتی دیگر هر چند امام مهدی ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ
ظهور ندارند ولی حضور دارند. به یک معنا این مردمند که از امام خویش
غایبند.
چنانکه مولای متقیان امام علی (ع) در این باره میفرماید:
هنگامیکه
امام غایب از نسل من، از دیده‌ها پنهان شود و مردم با غیبت او از حدود
شروع بیرون روند، و توده مردم خیال کنند که حجت خدا از بین رفته و امامت
باطل شده است! سوگند به خدای علی (ع) د رچنین روزی حجت خدا در میان
آنهاست، در کوچه و بازار آنها گام بر میدارد، و در خانه‌های آنها وارد
میشود، و در شرق و غرب جهان به سیاحت می‌پردازد و گفتار مردم را میشنود، و
بر اجتماعات آنها وارد میشود، و سلام میکند، او مردم را میبیند، ولی مردم
تا روز معین و وقت معین او را نمی‌بینند، تا جبرئیل میان آسمان و زمین
بانگ برآورده و ظهور را اعلام کند[1].
آیا می‍توان سندی گویاتر از
امیر المؤمنین (ع) پیدا کرد؟ ما با در دست داشتن این گونه اسناد محکم که
همه آن را قبول دارند می‌گوییم: امام (ع) در میان مردم و با مردم است و بر
امورات آنها نظارت دارد.
2ـ از آنجا که بشر دارای علم محدودی است لذا
نمیتواند به اسرار خداوند پی ببرد و عجولانه در مورد قضایای الهی قضاوت
نماید. چنانکه میفرماید: (... وما اوتیتم من العلم الاّ قلیلا)[2] از دانش
جز اندکی به شما داده نشده است.
این آیه نشان میدهد که مجهولات بشر
به مراتب بیشتر از معلومات او میباشد. بنابراین اگر علم هزارها بلکه
میلیونها سال دیگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسیار
مختصر و ناچیز است و تنها خداوند است که به همه چیز علم دارد و علم او
ذاتی بوده و بینهایت است. لذا کسی نمیتواند نسبت به وجود امری (مانند:
غیبت امام زمان (عج) به علت عدم کشف سرّ این امر به آن اعتراض کند و آن را
بیفایده و بیمصلحت بداند.
3ـ غیبت امام زمان (عج) یک امر اتفاقی و بی
سابقه نیست بلکه غیبت حجتهای الهی در مقطعی از زمان در سنت الهی یک امر
معمولی بوده است چنانکه گروهی از اولیای الهی (مانند حضرت خضر، موسی،
یونس، غُزیر، ابراهیم، صالح، ذوالقرنین و...) از دیدگان پنهان بوده اند
ولی هرگز از حوادث و اوضاع زمان غفلت نداشتند به جهت ولایت و اختیاراتی که
از جانب خدا به آنها داده شده بود پیوسته در اموال و نفوس تصرف میکرد و
اوضاع را طبق مصالحی رهبری مینمودند. اگرچه تصرفات آنها نیز از دیدگان
مردم عادی پنهان بود.
4ـ و در ضمن این سؤال تازگی نداشته و تنها در
عصر ما مطرح نشده است، بلکه از روایات اسلامی برمیآید که حتی پیش از تولد
حضرت مهدی (عج) نیز این سؤال مطرح بوده و هنگامی که پیامبر اسلام و ائمه
پیشین (ع) از مهدی و غیبت طولانی آن حضرت سخن به میان میآوردند، با چنین
سؤالی روبرو میشدند و به آن پاسخ میگفتند. به عنوان نمونه:
الف)
پیامبر اسلام در پاسخ این پرسش که آیا شیعه در زمان غیبت، از وجود قائم
فائدهای میبرد؟ فرمود: بلی، سوگند به پروردگاری که مرا به پیامبری
برانگیخت، در زمان غیبتش از او نفع میبرند و از نور ولایتش بهره میگیرند،
همانگونه که از خورشید به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده
میکنند.[3]
ب) امام صادق (ع) فرمود: از روزی که خداوند حضرت آدم را
آفریده تا روز رستاخیز، زمین هیچگاه خالی از حجت نبوده و نخواهد بود، یا
حجت ظاهر و آشکار و یا غایب و پنهان، و اگر حجت خدا نباشد، خدا ستایش
نمیشود.
روای پرسید: مردم چگونه از امام غایب و پنهان استفاده میکنند؟ حضرت فرمود: آن چنان که از خورشید پشت ابر استفاده می‌کنند[4].
ج)
خود حضرت مهدی (عج) نیز روی این معنا تکیه کرده است. در توقیعی که آن حضرت
در پاسخ به سؤالات (اسحاق بن یعقوب) صادر فرمود و توسط محمد بن عثمان
تحویل اسحاق گردید، چنین نوشت: اما چگونگی استفاده مردم از من همچون
استفاده آنهاست از خورشید، هنگامی که در پشت ابرها پنهان می‌شود[5].
با توجه به مقدمه فوق اینک برخی از فواید وجود امام (ع) در عصر غیبت را به اختصار مورد بررسی قرار می‌دهیم:
1ـ امام قلب عالم امکان و واسطه فیض الهی
طبق
احادیث فراوانی که در موضوع امامت وارد شده، و بر اساس دلائلی که
دانشمندان ارائه کرده اند، در بینش اسلامی امام، جان جهان است و جهان به
وجود او وابستگی دارد. امام قلب عالم وجود، هسته مرکزی جهان هستی و (واسطه
فیض) بین عالم و آفریدگار عالم است و از این جهت حضور و غیبت او تفاوتی
ندارد. و اگر او ـ ولو به صورت ناشناس ـ در جهان نباشد، جهان هستی در هم
فرو می‍ریزد. چنانکه امام صادق (ع) فرمود: اگر زمین بدون وجود امام بماند،
ساکنان خود را در کام خود فرو می‌برد[6].
امام چهارم فرمود: در پرتو
وجود ماست که خداوند آسمان را از فروپاشی ـ جز به اذن او ـ نگه میدارد. در
پرتو وجود ماست که خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساکنانش، نگه
میدارد، به واسطه ماست که خداوند باران نازل میکند و رحمت خود را
میگستراند و برکات و نعمتهای زمین را بیرون میآورد. و اگر آن کس از ما که
در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو می‌برد[7].
2ـ پاسداری از آیین خدا
امیر مؤمنان (ع) در یکی از سخنان خود در مورد لزوم وجود رهبران الهی در هر عصر و زمان می‌گوید:
خدایا
چنین است، هرگز روی زمین از قیام کنندهای با حجت و دلیل، خالی نمیماند،
خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه بیمناک و پنهان، تا دلائل و اسناد روشن
الهی از بین نرود و به فراموشی نگراید...[8]
با گذشت زمان و آمیزش
سلیقه‌ها و افکار شخصی به مسائل مذهبی و دراز شدن دست مفسده جویان به سوی
تعالیم آسمانی، اصالت پارهای از قوانین الهی از دست میرود و دین دستخوش
تغییرات زیانبخش میگردد.
برای آنکه اصالت آیین الهی حفظ گردد و جلوی
تحریفات و تغییرها و خرافات گرفته شود، باید این رشته به وسیله یک پیشوای
معصوم ادامه یابد خواه آشکار و مشهود و خواه پنهان و ناشناس. در هر مؤسسه
مهم، (صندوق آسیب ناپذیری) وجود دارد که اسناد مهم آن مؤسسه را در آن
نگهداری می‌کنند تا از دستبرد دزدان یا خطر آتش سوزی و امثال اینها محفوظ
بماند.
سینه امام و روح بلندش نیز صندوق آسیب ناپذیر حفظ اسناد آیین
الهی است تا همه اصالتهای نخستین و ویژگیهای آسمانی این تعالیم را در خود
نگهداری کند[9].
ابن حجر عسقلانی پس از نقل احادیثی حاکی از نزول حضرت عیسی (ع) به زمین هنگامی ظهور حضرت مهدی (عج) و اقتدای او به آن حضرت مینویسد:
اینکه
عیسی (ع) در آخر الزمان و نزدیک قیامت، به مردی از این امت اقتدا میکند و
پشت سر او نماز میخواند، دلیل بر نظریه صحیح در میان دانشمندان اسلامی است
که: زمین هرگز از وجود حجت که با دلائل و براهین آشکار، برای خدا قیام
میکند، خالی نمیماند.[10]
3ـ امید بخشی
در میدآنهای نبرد، تمام
کوشش سربازان زبده و فداکار معطوف این امر است که پرچم سپاه، در برابر
حملات دشمن همچنان در اهتزاز باشد، و متقابلاً سربازان دشمن دائماً
میکوشند پرچم آنها را سرنگون سازند، چرا که برقرار بودن پرچم، مایه دلگرمی
سربازان و تلاش و کوشش مستمر آنها است.
همچنین وجود فرمانده لشکر در
مقرّ فرماندهی ـ هرچند ظاهراً خاموش و ساکت باشد ـ خونگرمی و پر حرارتی در
عروق سربازان به گردش در میآورد و آنها را به تلاش بیشتر وا میدارد که
فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز!
اما هرگاه خبر قتل فرمانده
در میان سپاه پخش شود، یک لشکر عظیم با کارآیی فوق العاده، یک مرتبه روحیه
خود را میبازد و متلاشی میگردد.
رئیس یک جمعیت یا یک لشکر، مادام که
زنده است. هر چند مثلاً در سفر یا فرضاً در بستر بیماری باشد، مایه حیات و
حرکت و نظم و آرامش آنهاست، ولی شنیدن خبر از دست رفتن او گرد و غبار یأس
و نومیدی را بر سر همه می‌پاشد.
جمعیت شیعه طبق عقیده ای که به وجود
امام زنده دارد، هر چند او را در میان خود نمیبیند، اما خود را تنها
نمیداند، و اثر روانی این عقیده در روشن نگهداشتن چراغ امید در دلها و
وادار ساختن افراد به خودسازی و آمادگی برای آن قیام بزرگ جهانی، کاملاً
قابل درک است[11].
پرفسور(هانری کربن) استاد فلسفه در دانشگاه سوربن (فرانسه) و مستشرق نامدار فرانسوی می گوید:
به
عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را میان خدا و خلق
برای همیشه نگه داشته است و به طور مستمر و پیوسته، ولایت را زنده و پا
برجا می‌دارد.
مذهب یهود، نبوت را که رابطه‌ای است واقعی میان خدا و
عالم انسانی، در حضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت
محمد (ص) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع می‌کند. همچنین مسیحیان در
حضرت مسیح متوقف شده‌اند. اهل سنت از مسلمانان نیز در حضرت محمد توقف کرده
و با ختم نبوت در ایشان، دیگر رابطهای میان خالق و مخلوق، موجود
نمی‌دانند. تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد (ص) ختم شده
می‌داند، ولی ولایت را که همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد، بعد از آن
حضرت و برای همیشه زنده می‌داند[12].

--------------------------------------------------------------------------------
[1]
. «حتی اذا غاب المتغیّب من ولدی عن عیون الناس، و باح النّاس بفقده و
اجمعوا علی انّ حتّی الحجّه ذاهبه و الامامه باطله... فوربّ علیٍّ انّ
حجتها علیها قائمه، ماشیه فی طرقاتها، داخله فی دورها و قصورها، جوّاله فی
شرق الأرض و غربها، تسمع الکلام و تسلّم علی الجماعه تری ولا تری الی
الوقت والوعد و نداء المنادی من السّماء" یوم الخلاص، ط4، ص139.
[2] . اسراء/85.
[3]
. عن جابر الأنصاری أنّه سأل النبی (ص) هل ینتفع الشیعه بالقائم (عج) فی
غیبته؟ فقال (ص): إی والّذی بعثنی بالنبوّه إنهم لیفتنعون له و یستفیدون
بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و إنّ جلّلها بالسّحاب ـ
مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص92.
[4] . بحار الانوار، ص92، ح6.
[5] . طوسی، الغیبه، ص177 - بحار الانوار، همان کتاب، ص92 ـ إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه ،ج3، ص322.
[6]
. لو بقیت الأرض بغیر إمام ساعه لساخت صدوق، کمال الدین (قم، مؤسسه النشر
الإسلامی (التابعه) لجماعه المدرسین بقم المشرفه، 1405 هـ ق) ج201ـ210،
باب 21.
[7] . صدوق، أمالی، ص112، مجلس 35 ـ صدوق، کمال الدین ،ص207، باب 21، ح22 ـ جوینی خراسانی، فرائد السمطین، ط1، ص45ـ46.
[8]
. اللهم بلی لا تخلوا الأرض من قائم لله بحجه إما ظاهراً مشهوراً مغموراً
لئلاّ تبطل حجج الله و بیّناته" شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید ، ج18،
ص147.
[9] . آیهالله ناصر مکارم شیرازی، مهدی ا نقلابی دیگر ، ص258ـ259.
[10]
. و فی صلاه عیسی خلف رجل من هذه الأمه مع کونه فی آخر الزمان و قرب قیامه
الساعه، دلاله للصحیح من الاقوال أن الأرض لا تخلو عن قائم لله بحجته.
احمد بن علی بن حجر العسقلانی فتح الباری، شرح صحیح البخاری ، ج6، ص494.
[11] . آیهالله مکارم، ص255ـ256.
[12] . سـالـنـامه مکتب تشیع،ش2، مصاحبات استاد علامه طباطبایی با پروفسور هانری کربن درباره شیعه (1339 هـ ش) ص20.
مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:34 عصر
نظرات دیگران()
بمب جنسی سلاح جدید امریکا 

بمب جنسی،‌ سلاح جدید ارتش امریکا

 



نویسنده در این مقاله
با اشاره به سرمایه‌گذاری‌های ارتش امریکا برای ساخت این سلاح‌های شیمیایی
جدید معتقد است که استفاده از این سلاح‌ علیه نیروهای امریکایی می‌تواند
به بروز یک فاجعه منجر گردد و جهنم کنونی در عراق را با وضعیتی بدتر رو به
رو نماید.

در چند دهه اخیر و به دنبال انجام مطالعات و آزمایش‌های مختلف در جهت
توسعه زرادخانه‌سلاح‌های میکروبی و شیمیایی ارتش امریکا، ساخت چند سلاح
جدید نظیر بمب‌های حاوی مواد حساسیت‌زای پوستی، بمب‌های ایجاد کننده بوی
بد دهان،‌ بمب‌های نفخ‌آور و در نهایت بمب جنسی، در دستور کار پنتاگون
قرار گر فته است. اما در این میان، ساخت بمب جنسی به دلیل توانایی‌های آن
دربر هم زدن ساختار نیروهای دشمن با سرمایه‌گذاری بیشتری همراه شده است.
منتقدان در برابر کارایی استفاده از چنین سلاح‌هایی علیه نیروهای دشمن در
عراق سوالات زیادی را مطرح می‌کنند چرا که نیروهای جنگجوی مسلمان، احتمالا
کشته شدن در یک عملیات انتحاری را بر یک زندگی توام با همجنس‌بازی ترجیح
خواهند داد. نویسنده در این مقاله با اشاره به سرمایه‌گذاری‌های ارتش
امریکا برای ساخت این سلاح‌های شیمیایی جدید معتقد است که استفاده از این
سلاح‌ علیه نیروهای امریکایی می‌تواند به بروز یک فاجعه منجر گردد و جهنم
کنونی در عراق را با وضعیتی بدتر رو به رو نماید.

امروزه دیگر
دکتر استرانگلاو در پژوهشکده (برادران) رایت نیروی هوایی ایالات متحده در
دایتون اوهایو،‌سمتی ندارد. اما سیزده سال پیش این پژوهشکده از پنتاگون
خواست که که بودجه‌ای 5/7 میلیون دلاری را جهت انجام پژوهش بر روی پروژه
ساخت بمبی که قادر به تبدیل سربازان دشمن به افرادی همجنس‌باز باشد تصویب
نماید.
بر اساس اسنادی که اخیرا توسط یک گروه بررسی‌کننده اسناد
مربوط به توسعه سلاح‌های زیستی و مخارج آنها به دست آمده است، مدیران این
آزمایشگاه به دنبال تحقق ساخت سلاحی غیرکشنده هستند که دشمن را به گونه‌ای
غیرقابل تصور نابود نماید.
ادوارد هاموند در گفت‌وگو با شبکه CBS در
این مورد می‌گوید: پژوهشکده اوهایوی نیروی هوایی، پیشنهاد ساخت بمبی را
ارایه نموده که حاوی مواد شیمیایی تحریک‌کننده نیروی جنسی سربازان دشمن
می‌‌باشد. آنان معتقدند که در سایه استفاده از این بمب‌ها، واحدهای دشمن
از هم گسیخته شده و سربازان به صورتی غیرقابل تصور ، برای یکدیگر جذاب به
نظر می‌رسند.
باید دانست که در سال 2005 میلادی، شبکه بی‌بی‌سی، برای
اولین بار خبر از طراحی‌ و ساخت این بمب‌ داد. بر اساس گزارش بی‌بی‌سی،
اگر چه در بررسی‌های به عمل آمده تعدادی از سلاح‌های غیرکشنده پیشنهاد شده
نظیر مواد حساسیت‌زای پوستی، مواد ایجاد کننده بوی بد دهان، موادنفخ‌آور و
در نهایت،مواد شیمیایی جذب‌کننده زنبورها به دور سربازان دشمن، مورد پذیرش
قرار نگرفتند، اما رهبران پنتاگون، نظر مثبت خود را در مورد پروژه بمب
جنسی اعلام نمودند. البته پافشاری پنتاگون بر انجام چنین پروژه‌هایی،‌
یادآور رسوایی خرید چکش‌های معمولی اما 98 دلاری آنان برای ارتش ایالات
متحده است.
در دوره‌ای که رئیس‌جمهور کلینتون در برابر همجنس‌بازان
شعار "چیزی نپرس، چیزی نگو" را در پیش گرفت تا راه برای استخدام
همجنس‌بازان در ارتش امریکا باز شود، ایده ساخت بمب جنسی نیز به عنوان یک
طرح جذاب مطرح شد. هر چند چنین برنامه‌هایی، سابقه‌ای دیرپا در میان
مقامات نظامی ایالات متحده دارد.
بر اساس گزارش تعدادی از مورخان،
بمب "الکساندر کبیر" در اصل یک بمب جنسی بوده است که قرن‌ها پیش مورد
استفاده قرار گرفت. یک قرن پیش از آن نیز در نبرد "ترموپیل"‌که حوادث آن
اخیرا در فیلم سینمایی 300 به تصویر کشیده شده است و به نبرد تاریخی گروهی
اندک از سپاه یونان با ارتش ایران می‌پردازد، استفاده از بمب‌های جنسی
گزارش گردیده است.
اما در مورد کارایی بمب‌های جنسی علیه جنگجویان
عراقی، تردید‌های زیادی وجود دارد؛ چرا که احتمالا استفاده از چنین
بمب‌هایی علیه آنان، آثار معکوس برای ما خواهد داشت.
بسیاری معتقدند
که رزمندگان مسلمان ترجیح می‌دهد که خود را در یک عملیات انتحاری علیه
پست‌های بازرسی منفجر نمایند. اما ذلت یک زندگی توام با همجنس‌بازی را
نپذیرند. لذا به کارگیری این سلاح از سوی ارتش امریکا می‌تواند به افزایش
کشته‌های ما بیانجامد. اما باید دانست که سرمایه‌گذاری 5/7 میلیون دلاری
ارتش امریکا به روی ساخت چنین بمب‌هایی، می‌تواند حتی به پایان یافتن
سریع‌تر جنگ عراق نیز بیانجامد.
من معتقدم که با فرض استفاده دشمنان
ما از چنین سلاحی علیه خود ما، کاربرد چنین سلاح‌های شیمایی نوینی که با
محدودیت‌های اخلاقی زیادی روبروست. مثلا فرض کنید که یکی از این بمب‌ها در
پایگاه نظامیان امریکایی در بغداد منفجر شود. آیا می‌توان وضعیت این
نیروها را به دنبال چنین حمله‌ای تصور نمود؟
البته هم اینک نیز
مخالفان زیادی در برابر حضور همجنس‌بازان در واحدهای ارتش امریکا وجود
دارند. هر چند که در سایه تغییرات کنونی، ممکن است تعداد این افراد، بیشتر
نیز گردد.
به یاد آورید که هم اینک نیز ما در یک جهنم واقعی حضور
پیدا کرده‌ایم. چرا که هیچ یک از ما در گذشته حتی تصور حضور نیروهایمان را
در چنین جهنمی نمی‌کردیم و البته به کارگیری چنین سلاح‌هایی، تنها به بدتر
شدن وضعیت این جنگ خواهید انجامید.
...........................................................................
منبع: ماهنامه سیاحت غرب، شماره 53

تونی نورمن


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:32 عصر
نظرات دیگران()
ایا استخاره قران صحیح است 

آیا استخاره با قرآن صحیح است؟

رجوع
به قرآن در مواردى جهت تفأل یا راه‏یابى استخاره درست است. لیکن این نباید
به صورت یک عادت و روش دائمى و جایگزین فکر اندیشه تحقیق و مشورت گردد. از
سوى دیگر برداشت و الهام گیرى از آیات قرآن در بسیارى از موارد کار آسانى
نیست و نیازمند نورانیت دل و یک‏سرى آگاهى‏ها و دانش‏هاى تخصصى و علوم
دینى مانند: تفسیر، ادبیات و. مى‏باشد.

استخاره
در لغت به معناى طلب خیرنمودن از خداوند است یعنى، آن که آدمى در هر کارى
از خداوند طلب خیر کند (دعا). معناى دیگر استخاره، نوعى قرعه زدن براى رفع
تحیر است که البته همراه با دعا و خواست از خداوند است. این کار ممکن است
به وسیله تسبیح و یا قرآن انجام گیرد.

استخاره
در موردى است که انسان دچار تردید شده باشد. قبل از استخاره باید همه
مقدمات و شرائط لازم را بر هر کارى فراهم ساخت از قبیل مطالعه و فکر،
مشورت با اهل فن و افراد مجرب، اگر اقدامات فکرى و فیزیکى دیگرى از قبیل
بررسى و تحقیق لازم باشد باید به انجام رسانید بعد از همه اینها چنانچه
باز دچار تردید است نوبت به استخاره مى‏رسد. مورد مهمى که دیده مى‏شود
بسیارى از خانواده‏ها به استخاره روى مى‏آورند مسئله ازدواج است. ما
باتجربه‏اى که داریم توصیه اکید داریم که در این راستا به صرف یک استخاره
اقدام نکنید وادى حساس و سرنوشت‏سازى است. قبل از هر چیز اصول یاد شده را
رعایت فرمائید و اگر شواهد و دلائل کافى براى صلاحیت فرد پیدا کردید و با
فرزانگى و حکمت و به دور از هیجان و احساسات طرف را شایسته همسرى دیدید در
اینجا استخاره ضرورت ندارند. ولى اگر پس از طى همه مقدمات و اصول لازم باز
هم مردّد ماندید آنگاه نزد فرد شایسته‏اى اقدام به استخاره کنید.

ناگفته نماند، عمل به مقتضاى استخاره واجب نیست، ولى بهتر است با آن مخالفت نشود.
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در شنبه 87/1/17 و ساعت 7:31 عصر
نظرات دیگران()
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ک................س
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا