سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غزل تنهایی 
غزل تنهایی

تاهمسفرم عشق است در جاده تنهایی
از دست نخواهم داد دامان شکیبایی

تا من به تو دل دادم افسانه شده یادم
چون حافظ و مولانا در رندی و شیدایی

از عشق تو سهم من ،همواره همین بوده است
رسوایی و حیرانی ، حیرانی و رسوایی

تو آتش و من دودم ،دریا تو و من رودم
هرچند محال اما ، چیزی است تماشایی

چندی است که پیوندی است پیوند خوشایندی است
بین تو و آیینه ،آیینه و زیبایی

من دستم و تو بخشش ، تو هدیه و تو خواهش
من زین سو و تو زان سو ،می آیم و می آیی


با گردش چشمانت افتاده به میدانت
انبوه شهیدانت ،تا باز چه فرمایی

بی ساحل آغوشت آغوش سحرپوشت
چندی است که طوفانی است ،این دیده دریایی

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در سه شنبه 87/1/20 و ساعت 1:53 عصر
نظرات دیگران()
دید و بازدید کفش 

 

خانه
ما در یک مجتمع آپارتمانی 5 طبقه قرار دارد. و ما تازه به این جا رفته‌ایم
و هنوز خیلی از همسایه‌ها را خوب نمی‌شناسیم. دیروز عصر وقتی از پله‌ها
بالا می‌رفتم متوجه شدم که جلوی در خانه طبقه دوم یک جفت کفش اسپرت مردانه
و یک جفت کفش خیلی قشنگ پاشنه بلند زنانه قرار دارد. در طبقه چهارم هم دو
جفت کفش بود. یک جفت کفش گیوه مردانه که معلوم بود مال یک پیرمرد است و یک
جفت کفش پیرزنانه.

دلم
برای آنها سوخت. آخر برای پیرمرد و پیرزن سخت است که این همه راه را بالا
برود، فکری به نظرم رسید. کفش‌های آن‌ها را برداشتم و به سرعت برگشتم
پائین و جای کفش‌ها را عوض کردم.

حالا
خیلی خوب شده بود. اگر صاحبان این کفش‌ها هم جایشان را عوض کنند همه چیز
درست می‌شود. احترام به پیرمرد‌ها و پیرزن‌ها واجب است. کمی بعد وقتی برای
خریدن نان به کوچه رفتم چهار نفر را دیدم که با هم دعوا می‌کنند، پیرزنی
که کفش‌‌‌های قشنگ پاشنه بلند پایش بود و پیرمردی که اسپرت پسرانه پوشیده
بود. همین طور یک مرد جوان که گیوه کهنه‌ای پوشیده بود و خانم جوان و شیک
پوشی که کفش‌های کوچک پیرزنانه به پایش بود، ترسیدم کتک‌کاری بشود رفتم
جلو و گفتم:

خوب
چه می‌شود اگر شما جایتان را عوض کنید. برای پیرمردها سخت است که این همه
پله را بالا بروند. این را گفتم و به طرف نانوایی فرار کردم. 

برگشتنی
با ترس و لرز وارد آپارتمان شدم. به در خانه طبقه دومی که رسیدم دیدم همه
چهارجفت کفش جلوی در است و از داخل خانه صدای خنده می‌آید. خوشحال شدم و
با خودم گفتم خوب شد اگر جوان‌ها بالا نرفتند حداقل پیرها پائین آمدند.


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در سه شنبه 87/1/20 و ساعت 1:52 عصر
نظرات دیگران()
آدمها 
آدمها

آی‌ آدم‌ها که‌ بر ساحل‌ نشسته‌ شاد و خندانید!
یک‌ نفر در آب‌ دارد می‌سپارد جان.
یک‌ نفر دارد که‌ دست‌ و پای‌ دائم‌ می‌زند
روی‌ این‌ دریای‌ تند و تیره‌ و سنگین‌ که‌ می‌دانید.
آن‌ زمان‌ که‌ مست‌ هستید از خیال‌ دست‌ یابیدن‌ به‌ دشمن،
آن‌ زمان‌ که‌ پیش‌ خود بیهوده‌ پندارید
که‌ گرفتستید دست‌ ناتوانی‌ را
تا تواناییٍّ بهتر را پدید آرید،
آن‌ زمان‌ که‌ تنگ‌ می‌بندید
بر کمرهاتان‌ کمربند،
در چه‌ هنگامی‌ بگویم‌ من؟
یک‌ نفر در آب‌ دارد می‌کند بیهوده‌ جان‌ قربان!
آی‌ آدم‌ها که‌ بر ساحل‌ بساط‌ دلگشا دارید!
نان‌ به‌ سفره، جامه‌تان‌ بر تن؛
یک‌ نفر در آب‌ می‌خواند شما را.
موج‌ سنگین‌ را به‌ دست‌ خسته‌ می‌کوبد
بازمی‌دارد دهان‌ با چشم‌ از وحشت‌ دریده‌
سایه‌هاتان‌ را ز راه‌ دور دیده‌
آب‌ را بلعیده‌ در گود کبود و هر زمان‌ بی‌تابیش‌ افزون‌
می‌کند زین‌ آب‌ها بیرون‌
گاه‌ سر، گه‌ پا.
آی‌ آدم‌ها!
او ز راه‌ دور این‌ کهنه‌ جهان‌ را باز می‌پاید،
می‌زند فریاد و امّید کمک‌ دارد
آی‌ آدمها که‌ روی‌ ساحل‌ آرام‌ در کار تماشائید!
موج‌ می‌کوبد به‌ روی‌ ساحل‌ خاموش‌
پخش‌ می‌گردد چنان‌ مستی‌ به‌ جای‌ افتاده‌ بس‌ مدهوش‌
می‌رود نعره‌زنان، وین‌ بانگ‌ باز از دور می‌آید:
-- <آی‌ آدم‌ها>...
و صدای‌ باد هر دم‌ دلگزاتر،
در صدای‌ باد بانگ‌ او رهاتر
از میان‌ آب‌های‌ دور و نزدیک‌
باز در گوش‌ این‌ نداها:
-- <آی‌ آدم‌ها>…

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در سه شنبه 87/1/20 و ساعت 1:51 عصر
نظرات دیگران()
عکس عاشقانه 

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در سه شنبه 87/1/20 و ساعت 1:48 عصر
نظرات دیگران()
عکس عاشقانه 

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در سه شنبه 87/1/20 و ساعت 1:45 عصر
نظرات دیگران()
حدیث نور 

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم

«ما بُنِیَ فِی الاِسلامِ بَناءٌ اَحَبُّ اِلی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِن التَزویجِ

(وسائل الشیعه، ج 14، ص 3)

در اسلام، در پیشگاه خدا، بنایی بر پا نشده است که محبوب‏تر و عزیزتر از ازدواج باشد.

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم:

«شِرارُکُم عُزّابُکُم، وَ العُزّابُ اِخوانُ الشَّیاطین».

(بحارالانوار، ج 103، ص 221.)

بدترین شما عزبها هستند(که بدون همسرند) عزبها برادران شیطان می‏باشند.

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم:

«مَن تَزَوَّجَ فَقَد اُوتِیَ نِصفَ العِبادَة

(منتهی الآمال، ص 176)

کسی که ازدواج کند نیمی از پاداش عبادت به او داده می‏شود.

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم:

«اِذا جاءَکُم مَن تَرضَونَ خُلقَهُ وَ دینَهُ فَزَوِّجُوه»

(بحارالانوار، ج 103، ص 374)

هرگاه خواستگاری که اخلاق و دین او را می‏پسندید نزد شما آمد، با ازدواج او موافقت کنید.

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم:

«مِن بَرَکَةِ المَرأَةِ خِفَّةُ مَؤونَتِها وَ مِن شُؤمِها شِدَّة مَؤونَتِها»

(وسایل الشیعه، ج 15، ص 11)

از نشانه‏های برکت زن سبک بودن هزینه زندگی اوست و از نشانه‏های بد قدمی او سنگینی هزینه زندگی او می‏باشد.

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم:

«مَا استَفادَ امرُءٌ مُسلِمٌ فائِدَةً بَعد الاِسلامِ اَفضَلَ مِن زَوجَةٍ مُسلِمَةٍ تَسُرُّهُ اِذا نَظَرَ اِلَیها وَ تُطیعُهُ اِذا اَمَرَها و تَحفَظُهُ اِذا غابَ عَنها فی نَفسِها وَ مالِه ».(وسایل الشیعه، ج 14، ص 23)

مرد مسلمان بعد از اسلام، بهره‏ای برتر از همسری مسلمان نبرده است. همسری که وقتی به او می‏نگرد مایه مسرّت اوست، و آنگاه که به او دستوری می‏دهد اطاعت می‏کند، و در غیاب شوهر، حافظ ناموس خود و اموال شوهر است.

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم:

«مَن سَرّهُ اَن یَلقی اللّهَ طاهِراً مُطَهِّراً فَلیَلقَهُ بِزَوجَةٍ و مَن تَرَکَ التَزویجَ مَخافَةَ العَیلَةِ فَقَد اَساءَ الظَنَّ بِاللّهِ عَزَّ و جَلَّ

(من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 385)

هر کس شادمان می‏شود به این که خداوند را در حال پاکی و پاکیزگی (معنوی) ملاقات کند، پس خدای را همراه زوجه‏ای ملاقات کند، و کسی که ازدواج را به خاطر ترس از خرجی زندگی رها کند، در حقیقت به خدای عزّ و جلّ بدگمان شده است.



نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در سه شنبه 87/1/20 و ساعت 1:44 عصر
نظرات دیگران()
داستان پاره اجر 
مواظب پاره آجر باشید

 

روزی
مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان
کم رفت و آمدی می گذشت . نا گهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار
خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل
او برخورد کرد . مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد . و دید که
اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد . پسرک
گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو ، جایی
که برادر فلجش از روی صندلی چرخ دار به زمین افتاده بود جلب کند . پسرک
گفت : " اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند برادر
بزرگم از روی صندلی چرخ دارش افتاده بود و من زور کافی برای بلند کردنش
ندارم . برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده
کنم ." مرد بسیار متأثر شد و از پسر عذر خواهی کرد . برادر پسرک را بلند
کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گران قیمتش شد و به آرامی به راهش
ادامه داد.

 

در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند .

 

خدا
در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند . اما بعضی وقت ها زمانی
که ما وقت نداریم گوش کنیم ، او مجبور می شود که پاره آجری به سمت ما
پرتاب کند . این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یا نه !


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در سه شنبه 87/1/20 و ساعت 1:42 عصر
نظرات دیگران()
شعر سپهری 

ساعت گیج زمان در شب عمر

میزند پی در  پی زنگ.

زهر این فکر که این دم گذر است

می شود نقش به دیوار رگ هستی من.

لحظه ام پر شده از لذت

یا به زنگار غمی آلوده است.

لیک چون باید این دم گذرد

پس اگر می گریم گریه ام بی ثمر است.

و اگر می خندم خنده ام بیهوده است.

دنگ.....دنگ.....

لحظه ها می گذرد.

آنچه بگذشت نمی آید باز.

قصه ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز.

مثل اینست که یک پرسش بی پاسخ

بر لب سرد زمان ماسیده است.

تند بر می خیزم

تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز

رنگ لذت دارد آویزم.

آنچه می ماند از این جهد به جای

خنده ی لحظه ی پنهان شده از چشمانم.

و آنچه بر پیکر او می ماند نقش انگشتانم.

دنگ.....

فرصتی از کف رفت.

قصه ای گشت تمام.

لحظه باید پی لحظه گذرد

تا که جا گیرد در فکر دوام

این دوامی که درون رگ من ریخته زهر

وا رهانده از اندیشه ی من رشته ی حال

وز رهی دور و دراز

داده پیوندم با فکر زوال.

پرده ای می گذرد

پرده ای می آید

می رود نقش پی نقش دگر

رنگ می لغزد بر رنگ.

ساعت گیج زمان در  شب عمر

میزند پی درپی زنگ.

دنگ.....دنگ......دنگ......


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در سه شنبه 87/1/20 و ساعت 1:39 عصر
نظرات دیگران()
پرواز 

در این ویرانه سامانی...که کس کس را نمیداند ...

دلم از درد میمرد ...تنم از غصه مینالد

مرا در کنج رویایم دگر تاب و توانی نیست...

دلم پرواز میخواهد... که رنگ تازه ای دارد

تو هم این قلب ویران را به کنج غصه ها منشان...

که مرغ سینه ما را سرای دیگری باید

مرا در آبی روحم هزاران بال پرواز است

بیا بگذار مرغ دل پر پرواز بگشاید

 


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در سه شنبه 87/1/20 و ساعت 1:38 عصر
نظرات دیگران()
گفت و گو با زهرا اشراقی،نوه آیه الله خمینی 

گفت و گو با زهرا اشراقی،نوه آیه الله خمینی

 

 

محمدرضا نسب عبداللهی: نوه امام خمینی (ره) تازه از مراسم تشییع احمد بورقانی بازگشته بود که گفت وگویم با او آغاز شد.در ابتدای مصاحبه از او درباره یکی از آرزوهایش پرسیدم.زهرا
اشراقی چند سال پیش در گفت وگویی با نیویورک تایمز گفته بود:«آرزوی من
داشتن زندگی آرام فارغ از سیاست است.»شاید بتوان دلیل این آرزو را در جواب
او به «الن اسکیولینو» گزارشگر نیویورک تایمز جستجو کرد:«فکر می کردم می
شود وضع را عوض کرد. اما حالا، به  این نتیجه رسیده
ام که فقط یک طرز فکر می تواندحکومت کند.می ترسم تلفن هایمان را گوش
بدهند،تمام زندگی ام را در جنگ های سیاسی گذرانده ام. حالا فقط منتظرم که
شوهرم از سیاست بیرون بیاید.»اما حالا که همسرش، محمدرضا خاتمی نه دارای
مسوولیت سیاسی است و نه دبیر کل حزب مشارکت، اما باز زهرا اشراقی به
آرزویش دست نیافته است.

 

  • خانم اشراقی داشتن زندگی فارغ از سیاست برایتان همچنان یک آرزو باقی مانده است؟

البته
آدم یک وقت هایی بدش نمی آید چیزی را که ندارد،تجربه کند. ولی من فکر نمی
کنم هیچ وقت بتوانم به آن دست پیدا کنم. چون به هر حال سیاست جزیی از
وجودمان و جزیی از زندگی همیشگی است که فکر نمی کنم بتوانم منفک از آن
باشم. دلم می خواست که تجربه کنم تا ببینم چه لذتی دارد؛ لذتی دارد یا
ندارد. ولی فکر نمی کنم بتوان هیچ وقت به آن برسم . هر چند که شاید
(زندگی) فارغ از سیاست برای من دیگر زندگی نباشد. چون که زندگی ام با
سیاست شکل گرفته و جدا شدن از آن برایم ممکن است سنگین باشد.

 

  • پس همین دغدغه های سیاسی  است که سبب شده مسئولیت ستاد جوانان ائتلاف اصلاح طلبان را بر عهده بگیرید؟

زندگی
سیاسی فقط ملزم به این نیست که شما پست یا منصب سیاسی داشته باشید. سیاسی
فکر کردن و سیاسی زندگی کردن مدلش با اینکه بخواهی به دولت ورود پیدا
کنید، فرق می کند. همچنان که خودم هیچ وقت ورود به دولت نداشته ام به غیر
از  چند سالی که همسرم دارای مسوولیت بود. در نتیجه
سیاست دغدغه همیشگی ام است. زندگی سیاسی نه تنها دغدغه من بلکه دغدغه
روزانه میلیون ها نفر دیگر نیز است.

 

  • دغدغه
    شما در حال حاضر به نظر می رسد بیشتر متوجه اتفاقاتی است که در آستانه
    انتخابات مجلس رخ داده،حتا آنچه را که اصلاح طلبان با آن مواجه شده
    اند،عادی دانسته اید.این طور نیست؟

قطعا؛هر
کسی با دولت و آقای احمدی نژاد آشنایی داشته باشد پیش بینی چنین اتفاقی را
می کرد. یعنی فکر دولت همین است. فکر دولت این است که هر کس که غیر از آن
فکر می کند او را بزند. همچنان که در نیروهای راست خیلی ها را زدند.حتا
نیروهایی را که خیلی سیاسی نبودند ولی شانس برنده شدنشان در یک شهر بیشتر
از نیروهای دولت بود، آنها را هم رد صلاحیت کردند. یعنی به صلاحیت افراد
نگاه نمی کنند بلکه دولت نگاه می کند که در آن شهر هر کسی که آرای او
بالاتر از رای نیروهای دولت است او را می زند و هیچ بهانه ای هم ندارد.

 

  • دلیل رد صلاحیت ها را در چه می دانید؟

هیچ
دلیل موجهی ندارند. نیروهایی که انقلاب و جمهوری اسلامی را به وجود آوردند
و یاران درجه یک امام بودند (که من می توانم تک تک آنها را اسم ببرم)
کسانی از نزدیکترین یاران امام بودند و در انقلاب نقش اساسی داشتند؛رد
صلاحیت شدند. امام که به تنهایی نمی توانست انقلاب کند. امام یک نیرو و
عقبه ای برای انقلاب داشت. بنابراین دقیقا دولت آقای احمدی نژاد کسانی را
رد صلاحیت کرد که همه از یاران وفادار امام بودند. من نمی دانم چطور ایشان
در مرقد امام می گوید که ما به تمام آرمان های امام می خواهیم وفادار
باشیم.بی وفایی بیشتر از این حد که تمام یاران و دوستان امام رد صلاحیت
شدند.

 

  • با این وضع آیا می توانید به تشکیل اقلیت قدرتمند در مجلس هشتم امیدوار باشید؟

اگر
باقی مانده ها را شورای محترم نگهبان رد نکند و ما حتا دو سه نیرو هم اگر
داشته باشیم که جلوی سقوط ایران را بگیرد و فریاد بزنند، باز هم خوب است.
ایرانی را که 8 سال جنگ داشتیم، شهید دادیم، تحریم داشتیم، بدبختی های
زیادی را داشتیم،از لحاظ مسایل اقتصادی مشکلات زیادی داشتیم و حالا که
ایران در زمان دولت آقای خاتمی داشت به جایی می رسید و وزنه ای می شد، نمی
شود کشور را به دست دولت متحجر داد تا همه چیز عقب گرد داشته باشد.

 

  • اصلاح
    طلبان از رایزنی با مقامات عالیرتبه نظام برای برگشت کاندیداهای رد صلاحیت
    شده به انتخابات سخن می گویند.به نتیجه این رایزنی ها تا چه حد می توان
    امیدوار بود؟

من به هیچ وجه به این دولت امید ندارم.اصلا رایزنی فایده ای ندارد.

 

  • منظورم رایزنی با دولت نبود بلکه با مراجع بالاتر...

به نظر من بالاترین مقام دولت است.

 

  • بر چه مبنایی معتقدید که دولت بالاترین مقام است؟

علتش
این است که دولت خودش آمد ردصلاحیت ها را در دست گرفت. برای اینکه حتا به
مقامات بالاتر اعتمادندارد. چون اگر دست مقامات بالاتر بود ما به این حد
ردصلاحیت گسترده نداشتیم. دولت در واقع می خواهد بگوید که من بیشتر از
قدرت حاکم هستم که اینگونه هم است و به نظر من بالاترین قدرت دولت است.

 

  • پیشنهاد شما چیست،عقب نشینی یا ایستادگی؟

برای
چه عقب نشینی کنیم.ما هر طور شده یک نماینده را به مجلس می فرستیم. نظر
شخصی من این است ما اگر بتوانیم باید یک نفر را هم بفرستیم.

 
نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در سه شنبه 87/1/20 و ساعت 12:11 عصر
نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ک................س
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا