سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ازادی چیست؟ 
عشق چیست؟ خدایا عاشق را کجا پیدا کنم؟در کدام دیار است  درکدام نگاه است ودر کدام دل.

خدایا عاشق کیست؟ چیست؟ معشوق کیست ؟چیست ؟ وکجاست؟

خدایا میخواهم بیابم عاشقی از نور وعشقی به رنگ گلهای قالی زیبای دل

خدایا کمکم بده. میخواهم بیابم.میخواهم بپیمایم.میخواهم بیایم. بیایم به پیش تو

تو که مظهر نوری .مظهر عشقی.مظهر قرمزی. مظهر حسنی.میخواهم بیایم

میخواهم این حصار رابشکنم بشکنم این تفاضل صد رنگ را.

حالا آرام کتاب بزرگت را ورق میزنم وبا چشم دل مینگرم.

الله خداوند.رحمان خداوند. رحیم خداوند.معشوق خداوند.بزرگ خداوند.مهربان خداوند. زیبا خداوند

نوری به قلبم خورد.قلبم راشکافت.نوری به روحم خورد.روحم را دگرگون ساخت.نوری به چشمانم خورد

چشمانم را آرام آرام باز کردم.نوری به حسم خورد .حسم را ارغوانی کرد.کلید قفسم رابیابید

بیابیدش وباز کنیدش تا بیایم بیرون . تا از این قفس رها  شوم.

ناگهان کسی آمد به زیبایی نور وبه محبت یک گل سرخ.کلید رابه من دادو رفت.

خدایا کمکم کن تا بازش کنم.خدایا قدرتم بده تا کلید رابر قفل زنم  وقفل را جدا کنم از تنم.

نیرویی به دستانم وارد شد .قفل آرام باز شد. دیگر طنابی به پاهای خسته ام حس نمیکنم.

دیگر ریسمانی وجود مرا تسخیر خود نکرده. دیگر مرغ باغ ملکوتم.دیگر از عالم خاک نیستم

میخواهم بشتابم به حق به عشق واقعی.... آرام پر میزنم واز این زندگی خاکی دور میشوم.

میخواهم سفر کنم به آبی شهرک عاشقان دلباخته.آرام پر زدم به طبقه اول آسمان دل رسیدم

آن طبقه یک درخت بود با ریشه های بلورین وشاخه های متبرک شده به عشق

ویک گل کنار این درخت به رنگ زرد قرمز مثل.......


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در چهارشنبه 87/1/21 و ساعت 3:14 عصر
نظرات دیگران()
توحید و خداشناسی 

پروردگار
عالم در قران از همه بیشتر ذات عالی خودش را معرفی کرده است و سیرت انبیاء
را نیز بیان کرده است . الله تعالی احکامات را اجمالا بیان فرموده است و
رسول الله (صل الله علیه و سلم)انها را تشریح کرده است.

همانند :نماز، روزه ،زکات، حجو....

عشق باطل مشرکین:

در
هنگام نزول قران بسیاری از انسانها عشق به خدا داشتندحتی به خاطر همین عشق
با رسول الله جنگید ند،اما راه و روش عشق انها اشتباه بود.

اشتباه بشر در طول تاریخ:

قوم عرب نسبتا و دینا خود را ابراهیمی می دانستند ،اما اشتباه بشر در طول تاریخ چه بوده است؟

در
طول تاریخ ،بشر در شناخت خدا اشتباه کرده است،ذات و صفات خدا از مسلمات در
میانمردم عرب بود ند و قران شاهد می باشد ،وقتی به مشکلات سنگین و سخت گیر
می کردند ،علی الاخص مشکلات دریایی ،وقتی در طوفان و امواج مار÷یچ گیر می
کردندبا اخلاص کامل از خدا کمک می گرفتند

الله
تعالی گلایه می فرمایند:وقتی این انسانها سوار کشتی می شوند فقط من را صدا
می زنند اما وقتی از کشتی ها ÷یاده می شوند و به خانه خود می رسند دوستان
من را با من شریک می کنند."سوره عنکبوت:ایه 65"

تعلیمات زیبای رسول الله(صل الله علیه و سلم):

همیشه رسول الله شاگردان مکتب خود را تعلیم می داد .حضرت معاذ(رض)می فرماید:

"من
پشت سر رسول الله سوار بر الاغی بودم که فاصله من با پیامبر فقط در اثاثیه
بود ،پیامبر فرمود :ایا می دانی حق خدا بر بندگان چیست؟و حق بندگان بر خدا
چیست؟حضرت معاذ طبق اداب فرمود الله و رسولش می دانند ،رسول الله فرمود حق
خدا بر بندگان ان است که بندگان خالصا خدا را عبادت کنند و هیچ کس را با
او شریک نکنند و حق بندگان بر خدا ان است که خدا کسی را که با او شریک
قرار نداده (برای خدا شریک قرار ندهد )گرفتار عذاب نکند.معاذ می گوید
:گفتم یا رسول الله !ایا به بندگان خدا خوش خبری و بشارت ندهم . رسول الله
فر مود :به انها این خوش خبری را نده ، زیرا وقتی این را بشنوند بر توحید
اکتفا می کنند و از عبا دت و اعمال صالحه غافل می شوند."صحیح بخاری"

اختصاص تمام عبادات به خداوند :

تمام
عبادات مالی،جانی ،زبانی مختص الله تعالی هستند و این مساله در سوره های
مکی بر زبان پیامبر نازل می شد ،اما مشرکین زمان پیامبر این مساله را نمی
خواستند بفهمند و اجرا کنند و دماغ انها گره خوذده بود لذا نمی فهمیدند
،در عصر حاضر نیز همه انسانها اعم از یهود و نصارا و هندوها و ... ذات خدا
را قبول دارند ،اما در مساله مذکور مرتکب اشتباه و غفلت شده اند .

نذورات غیر الله حرام است :

امروزه
در میان مسلمانان چقدر نذر برای اولیاءو شهداءداده می شود . و بسیاری از
مسلمانان این نذورات حرام را مصرف می کنند . اینها فردای قیامت به خدا چه
جوابی می دهند .

دوستان
عزیز بدانید که همه نذورات مخصوص خدا هستند نذر عبادت است و عبادت حق
اختصاصی خداوند است . الله تعالی می فرماید:به من خبر بدهید ایا ان اب
اشامیدنی را که می نوشید شما انرا از اسمان نازل کرده اید یا ما انرا نازل
می کنیم اگر بخواهیم این اب اشامیدنی را شور کنیم چه کسی انرا شیرین می
کند ؟پس چرا شکر خدای تعالی را به جای نمی اورید (سوره واقعهایات 68،69،70)

خداوند
در سوره جن ایات 20تا 23اعتقاد پیامبر را بیان می کند.الله تعالی خطاب به
پیامبر می فرماید:بگو من تنها پروردگار خود را می خوانم و کسی را با او
شریک نمی گردانم20)بگو من برای شما اختیار زیان و یا هدایتی را ندارم21)
بگو هرگز کسی مرا در برابر خدا پناه نمی دهد و هرگز پناهگاهی جز او نمی
یابم 22) {وظیفه من} تنها ابلاغی از خداو{رساندن}پیامهای اوستو هر کسخدا
پیامبرش را نافرمانی کند اتش دوزخ برای اوست و جاودانه در ان خواهند
ماند23).


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در چهارشنبه 87/1/21 و ساعت 2:48 عصر
نظرات دیگران()
حقایقی از جمل و سفین 

قال رسو ل الله (صل الله علیه و سلم)

عمر (رض)در وازه بسته ای به روی فتنه ها و اشوب ها می باشد ...(صحیح بخاری)

بنا
براین حدیثتا زمانی که حضرت عمر (رض)در بین مسلمانان باشد راه بر روی
منافقان بسته است و انها هیچ فتنه ای نمی توانند در بین مسلمانان ایجاد
کنند،ولی با شهادت ایشان در های فتنه به روی مسلمانان باز شد و منافقان با
تمام وجود تلاش کردند تا ضربه های محکمی به مسلمانان وارد اورند ،که در
این کار خود هم تا حدودی موفق شدند و ابتدا توانستند حضرت عثمان (رض)را به
شهادت برسانند وسپس دو جنگ خونین را بین مسلمانان به راه انداختند که در
این دو جنگ تعداد زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند.این دو واقعه عبارتند
از جمل و صفین.پس از شهادت حضرت عثمان به دست منافقان فتنه های عجیبی بین
مسلمانان ایجاد شد به این ترتیب که بعضی از صحابه ای که در ان زمان در قید
حیات بودند خواهان قصاص از قاتلان ایشان شدند ولی به دلائلی حضرت علی
خلیفه بر حق وقت قصاص را مناسب وضعیت ان وقت نمی دانستو این سبب وقوع دو
نبرد با برادران دینی و هم شاگردی های مخلص گردید

واقعه جمل:

اغاز خلافت حضرت علی (رض)و مشکل بزرگ فراروی او.

اکثر
مسلمانان ان روز و نیز منافقان و دشمنان اسلام که در لباس مسلمانان خود را
جلوه می دادند ،همگی با حضرت علی بیعت نمودند اما مشکل بزرگی که حضرت علی
در همان روزهای ابتدای خلافتش با ان روبرو شد مسئله انتقام و قصاص از
قاتلان حضرت عثمان بود .باند برانداز سبایه( در راستای ادامه توطئه گری و
فریبکاری خود)پیوستن خود به لشکریان زیر فرمان حضرت علی را اعلام کردند و
خود را مطیع وفرمان بردار او جلوه دادند و برای رویارویی با مخالفان او
اعلام امادگی کردند ،تا بدین طریق مسلمانان را فریب بدهند تا در پی قصاص
انها برنییند و به بقیه اهداف خود در رابطه با ضربه به اسلام و مسلمانان
نیز برسند . این عملکرد سبا یی ها مقدمه ای برای شکل گیری مخالفت حضرت
معاویه(رض)و جمع دیگری از اصحاب و یاران رسول الله (صل الله علیه و
سلم)بود که منجر به جنگهای جمل و صفین گردید

در این مورد صحابه سه اقدام انجام دادند :

1عده
ای از اصحاب از این عملکرد(قصاص نکردن قاتلان حضرت عثمان بنا بر مصلحت
انوقت) حضرت علی نگران و معترض شدند .2.اختلافاتی بین خلیفه جدید و بعضی
از اصحاب همچون طلحه و زبیر (رض)ایجاد گردید .3. عده ای از اصحاب که بیعت
نکرده بودند خودشان تصمیم به انتقام خون عثمان مظلوم گرفتند .

حضرات
طلحه و زبیر از جمله افرادی بودند که به حضرت علی پیشنهاد انتقام خون حضرت
عثمان را دادند ،حضرت علی در جواب گفت:سوگند به خدا من چیزی را به غیر از
انچه شما می خواهید ،نمی خواهم و رای من نیز بر مجازات انان است اما
سرکردگان این شورشیان افرادی جنایت کار و پیروانشان مردمی جاهلند و از
قدرت کافی و هواداران بسیاری بر خوردارند ،اکنون ما زیر سلطه انان قرار
داریم .شما اجازه بدهید من با ارامش وتانی عمل می کنم و به من مهلت بد هید
تا امور سر و سامان پیدا کند و پس از ان بیایید تا با هم حدمد شرع را در
مورد انان به اجرا در بیاوریم .حضرت طلحه خطاب به حضرت علی فرمود :یا امیر
المو منین اجازه بدهید برای بسیج سپاهی بزرگ علیه اشغالگران مدینه به بصره
بروم .

حضرت
زبیر نیز گفت یا امیر المو منین به من هم اجازه بدهید تا برای اوردن کمک
نظامی و امکانات و تجهیزات برای مقابله با این اشغالگران به کوفه بروم .

حضرت
علی فرمود :در این مورد باید فکر کنم . این قضیه مقداری طول کشید و امروز
و فردا کردن حضرت علی سبب نا رضایتی حضرت طلحه و زبیر گردید و این کار سر
اغاز اختلاف نظر میان این سه بزرگوار شد که حضرت علی خواستار تامل و ارامش
و عدم تعجیل بود و انان خواستار تعجیل و اقدام فوری و سریع در این امر
بودند . زمانی که حضرت طلحه و زبیر دیدند حضرت علی در مورد مجازات قاتلان
حضرت عثمان در نگ می کند از او دلخور شدند و با رای او مخالفت نمودند و
دیدگاه را ناصواب دانستند ،بدین ترتیب زمینه جدایی ان دو از حضرت علی
فراهم گردید و انان به قصد حج عمره مدینه را ترک گفتند.

هنگامی
که حضرت طلحه و زبیر به مکه رفته و حضرت ام المومنین عایشه(رضی الله عنها
)را از ماجرا با خبر کردند . حضرت عایشه (رض)بسیار ناراحت شدند و برای
مردمی که اجتماع کرده بودند به ایراد سخنرانی پرداخته و انان را به قیام
برای انتقام خون عثمان مظلوم تشویق کرد و فرمودند:ان خائنان در ماه حرام
،در شهر حرام ،در جوار رسول الله (صل الله علیه و سلم )خون خلیفه پیامبر
را ریختند و اموالش را غارت کردند ...

پس از این سخنرانی اتشین مردم همگی اعلام امادگی کردند و گفتند ای ام المومنین هر جا بروی ما با تو هستیم .

عده
ای گفتند :از سرزمین شام شروع کنیم اما بعضی گفتند انجا معاویه برای سرکوب
قاتلان کافی است .عده ای دیگر گفتند به مدینه برویم و از حضرت علی بخواهیم
که قاتلان را به ما تحویل بدهد تا انها را به سزایاعمالشان برسانیم.عده
ایدیگر گفتند ابتدا به بصره برویم و از انجا اغاز می کنیم و هر کسی که در
قتل عثمان دست داشته او را قصاص می کنیم.

تمامی افراد بر این رای موافقت کردند (و به هیچ وجه سخنی در مورد جنگ و رویارویی با حضرت علی به میان نیامد ).

هنگامی
که حضرت طلحه و زبیر و حضرت عایشه (رض)دیدند که حضرت علی در مورد قصاص
قاتلان حضرت عثمان اقدام نمی کند خواستند خودشان این امر را اجرا کنند و
به قصد انتقام و قصاص به سوی بصره لشکر کشی کردند ،نه به نیت دیگری . اما
مسئله ای که قابل توجه است این است که بدون مشورت با خلیفه از مدینه خارج
شدند و دست به این اقدام زدند .

 وقتی
خبر لشکر کشی اهالی مکه به حضرت علی رسید ایشان برای جلو گیری از قتل و
خون ریزی و حل این مشکل به سوی عراق حرکت کردند و در بصره به انان رسیدند
. در مدینه بسیاری از صحابه ایشان را همراهی نکردند زیرا جنگ با بزرگان
صحابه همچون حضرات عایشه و طلحه و زبیر را روا نمی دانستند و از طرفی
بیشتر همراهان حضرت علی را منافقان و قاتلان حضرت عثمان تشکیل می دادند.

حضرت
حسن (رض)و حضرت عبد الله ابن عمر (رض)و جمعی دیگر از نخبگان ان زمان با
این لشکر کشی مخالفت نمودند تا جایی که حضرت عبد الله ابن سلام (رض)در
هنگام خروج حضرت علی او را ملاقات کرده و فرمود :از مدینه خارج مشو .
سوگند به خدا اگر از مدینه خارج شوی هیچ گاه به ان باز نخواهی گشت و قدرت
و حاکمیت مسلمانان در ان استقرار پیدا نخواهد نمود . اما حضرت علی با رای
انان مخالفت کرد و ان را نپذیرفت و از مدینه خارج شد .

اغاز گران جنگ:

حضرت
علی اخرین تلاشهای خود را برای مصالحه با سپاه مقابل به کار گرفت ،پس از
مذاکراتی که بین سپاهیان دو طرف انجام شد .هر دو سپاه تصمیم گرفتند تا با
هم صلح کنند و قرار شد تا صبح روز بعد با هم قاتلان حضرت عثمان را  قصاص
کنند ،اما وقتی خبر به گروه عبد الله ابن سبا (گروه منافقان )رسید تصمیم
گرفتند به هر نحوی شد جلو صلح را بگیرند زیرا می دانستند در صورت صلح دو
سپاه با زنده اصلی انها هستند .بنا بر این جلسه ای تشکیل دادند و در ان
جلسه هر یک پیشنهادی دادند عده ای گفتند سپاه حضرت علی را ترک کنند ،عده
ای گفتند حضرت علی را به شهادت برسانند ولی سرکرده انها یعنی عبد الله سبا
گفت :بدانید که رمز موفقیت ما در امیختن با مردم است و اگر از مردم جدا
شویم نابود می شویم بنا بر این پیشنهاد کرد تا زمانی که هوا تاریک شد و
سپاهیان دو گروه در نزدیک ترین محل به هم قرار گرفتند عده ای به سپاه حضرت
عایشه و طلحه و زبیر بروند و قبل از سپیده دم جنگ را اغاز کنند .بعد از
وارد شدن به سپاه مقابل گروه منافقان قبل از سپیده دم با پرتاب تیر به سوی
سپاهیان طرف مقابل جنگ را شروع کردند ،وقتی خبر به حضرت طلحه رسید گفت مثل
اینکه حضرت علی نمی خواهد به این اسانی صلح کند و در طرف مقابل هم وقتی
حضرت علی از ماجرا با خبر شد گفت مثل اینکه طلحه و زبیر نمی خواهند بین ما
صلح برقرار شود و این چنین بود که جنگخونینی بین بزرگترین صحابه رسول الله
(صل الله علیه و سلم )ایجاد شد .

وقتی
جنگ شعله ور شد از هر دو طرف یعنی حضرت علی و حضرت طلحه تصمیم گرفتند تا
از راه دیگری برای سرکوبی قاتلان حضرت عثمان عمل کنند بنا براین حضرت علی
فریاد زد :

ای
دوستان و برادران امروز زمام نفس خود را محکم در دست بگیرید و با دست و
زبان علیه این مردم ادامی نکنید ،زیرا انان برادران مسلمان شما هستند ،اگر
هم از طرف انها حرکتی انجام گرفت شکیبایی کنید و مواظب باشید در فردای
قیامت بر شما سبقت نگیرند ،کسی در فردای قیامت محکوم می شود که در ان روز
علیه او حجت و دلیل اقامه شود .

امام
حسن بصری از قیس ابن عباد نقل می کند :هنگامی که حضرت علی صحنه های تکان
دهنده کشتار مسلمانان را می دید به فرزندش حسن فرمود :ای فرزندم کاش پدرت
20 سال پیش مرده بود و این صحنه ها را نمی دید . حضرت حسن در جواب فرمود
:پدر جان مگر من چقدر شما را از این اقدام نهی کردم .حضرت علی فرمود :ای
فرزندم فکر نمی کردم کار به اینجا کشیده شود .

از
طرف دیگر کعب ابن سور که افسار شتر ام المو منین را می کشید با این نیت که
از وقوع جنگ جلو گیری کند مصحفی را برداشته بین دو سپاه ایستاد و انان را
به انچه در قران امده فرا خواند ،اما ناگهان تیری پرتاب شد و به او خورد و
در همانجا به شهادت رسید.

حضرت
عایشه وقتی دید به فریادهایش توجهی نمی کنند دست به دعا بر داشت و قاتلان
حضرت عثمان و کسانی که این جنگ را به راه انداخته بودند را نفرین کرد وقتی
حضرت علی متوجه شد ایشان نیز همراه ام المو منین دشت به دعا بر داشت.

پس
از خاموش شدن جنگ ،حضرت علی وقتی ام المو منین را سالم دید سوار بر شتر
دیگری کرد و همراه تعدادی از زنان با احترام کامل به مدینه فرستاد.

تاملی در واقعه جمل :

با
این مختصر توضیحی که بیان شد مشخص می شود که بزرگان دین و صحابه هیچ کدام
قصد جنگ را نداشته بودند و کسانی خواستار جنگ بودند که جنگ را اغاز کرده و
می خوا ستند اسلام نابود شود و با اسلام و مسلمانان دشمنی دیرینه ای داشته
اند (منا فقان).

بعد
از اتمام جنگ فردی از حضرت علی در مورد اختلا فی که بین ایشان و حضرت طلحه
و زبیر رخ داده بود سخن می گفت که حضرت علی فرمود در مورد انها تنها با
نیکی یاد کنید و جز خیر بر زبان نیاورید . من امیدوارم که من و عثمان و
طلحه و زبیر از جمله انهایی باشیم که خداوند در مورد انها گفته است :"و
نزعنا ما فی صدورهم من غل اخوانا علی سرور متقابلین".

در
پایان از همه دوستانی که از این وبلاگ بازدید می کنند تقاضا دارم که
درمورد اختلافاتی که بین صحبه وجود داشته خود سرانه قضاوت نکنند و به عده
ای بد گویی نکنند چرا که اگر بر فرض محال هم عده ای اشتباه کرده باشند این
یک خطای اجتهادی است و بنا بر فرموده غالبا حضرت محمد مصطفی (صل الله علیه
وسلم)که فرمودند :در اجتهاد دو ثواب است و اگر در اجتهاد دچار اشتباه شوند
باز هم از یک ثواب برخوردار خواهند بود. بنا بر این دوستان عزیز چرا در
مورد کسانی که خداوند از انها ابراض رضایت کرده مازبان به بد گویی و طعن و
نفرین باز کنیم و خود مان را مستحق عذاب الهی قرار دهیم . 

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در چهارشنبه 87/1/21 و ساعت 2:47 عصر
نظرات دیگران()
زندگی در حاشیه 

ما حاشیه‌نشین هستیم.

مادرم می‌گوید: «پدرت هم حاشیه‌نشین بود، در حاشیه به دنیا آمد، در حاشیه جان کند و در حاشیه مرد.»

من هم در حاشیه به دنیا آمده‌ام

ولی نمی‌خواهم در حاشیه بمیرم

برادرم در حاشیه بیمارستان مرد.

خواهرم همیشه مریض است. همیشه گریه می‌کند، گاهی در حاشیه گریه، کمی هم می‌خندد.

مادرم می‌گوید: «سرنوشت ما را هم در حاشیه صفحه تقدیر نوشته‌اند.»

و هر شب ستاره بخت مرا که در حاشیه آسمان سوسو می‌زند به من نشان می‌دهد.

ولی من می‌گویم: «این ستاره من نیست.»

من در حاشیه به دنیا آمدم،

در حاشیه بازی کردم.

همراه با سگها و گربه‌ها و مگسها در حاشیه زباله‌ها گشتم تا چیز به درد بخوری پیدا کنم.

من در حاشیه بزرگ شدم و به مدرسه رفتم.

در مدرسه گفتند: «جا نداریم.»

مادرم گریه کرد. مدیر مدرسه گفت: «آقای ناظم اسمش را در حاشیه دفتر بنویس تا ببینیم!»

من در حاشیه روز، به مدرسه شبانه می‌روم.

در حاشیه کلاس می‌نشینم.

در حاشیه مدرسه می‌نشینم و توپ بازی بچه‌ها را نگاه می‌کنم، چون لباسم همرنگ بچه‌ها نیست.

من روزها در حاشیه خیابان کار می‌کنم و بعضی شبها در حاشیه پیاده‌رو می‌خوابم.

من پاییز کار می‌کنم، زمستان کار می‌کنم، بهار کار می‌کنم. تابستان کار می‌کنم و در حاشیه کار، زندگی می‌کنم.

من در حاشیه شهر زندگی می‌کنم.

من در حاشیه زمین زندگی می‌کنم.

من در مدرسه آموخته‌ام که زمین مثل توپ گرد است و می‌چرخد.

اگر من در حاشیه زمین زندگی می‌کنم، پس چطور پایم نمی‌لغزد و در عمق فضا پرتاب نمی‌شوم؟

زندگی در حاشیه زمین خیلی سخت است.

حاشیه بر لب پرتگاه است، آدم ممکن است بلغزد و سقوط کند.

من حاشیه‌نشین هستم.

ولی معنی کلمه حاشیه را نمی‌دانم.

از معلم پرسیدم: «حاشیه یعنی چه؟»

گفت:
«حاشیه یعنی قسمت کناره هر چیزی، مثل کناره لباس یا کتاب، مثلاً بعضی از
کتابها حاشیه دارند و بعضی از کلمات کتاب را در حاشیه می‌نویسند؛ یا مثل
حاشیه شهر که زباله‌ها را در آنجا می‌ریزند.»

من گفتم: «مگر آدمها زباله هستند که بعضی از آنها را در حاشیه شهر ریخته‌اند؟» معلم چیزی نگفت.  

من حاشیه‌نشین هستم.

به
مسجد می‌روم، در حاشیه مسجد نماز می‌خوانم، نزدیک کفشها؛ در حاشیه جلسه
قرآن می‌نشینم. من قرآن خواندن را یاد گرفته‌ام، قرآن کتاب خوبی است.

قرآن حاشیه ندارد.

هیچ کلمه‌ای را در حاشیه آن ننوشته‌اند.

من قرآن را دوست دارم.

همه چیز باید مثل قرآن باشد.


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در چهارشنبه 87/1/21 و ساعت 2:46 عصر
نظرات دیگران()
خداشناسی و تو حید 

سوره
حم(غافر)ایات14،60و65ذر این ایات تنها خوسته خداوند از بندگانش این است که
فقط او را بخوانند ،الله تعالی می فرماید :پس خدا را پاک دلانه فرا خوانید
هر چند نا باوران را نا خوش افتد (14)

و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم ،در حقیقت کسانی که از پزستش من کفر  می ورزند به زودی خوار در دوزخ در می ایند (60)

اوست
زنده ای که خدایی جز او نیست ،پس اورا در حالی که دین (خود )را برای او بی
الایش گردانیده اید بخوانید سپاسها ویژه خدا پروردگار جهانیان است(65)

در سوره اخقاف خداوند گمراه ترین فرد را معرفی میکند (کسی که غیر خدا را می خواند )،ایات 5و6 :

و
کیست گمراهتر از ان کسی که به جای خدا کسی را می خواند که تا روز قیامت او
را پاسخ نمی دهد و انها از دعایشان لی خبرند (5)و چون مردم محشور گردند
دشمنان انها باشند و به عبادتشان انکار ورزند (6)

سوره
حجایه 29:ذر این ایه خداوند طواف را مخصوص خانه خدا(کعبه)می داند:سپس باید
الودگی خود را بزدایند و به نذر های خود وفا کنند و بر گرد ان خانه کهن
(کعبه)طواف به جای اورند.

سوره
اعراف ایه 194:بیان محتاجبودن انبیاءو اولیاءبه الله:در حقیقت کسانی را که
به جای غیر خدا می خوانید بندگانی امثال شما هستند پس انها را (در
گرفتاریها) بخوانید اگر راست می گویید باید شما را اجابت کنند.

سوره
زمر ایه 3:ذر این ایه هدف از پرستش غیر خدا توسط مشرکین قزب به خدا بیان
شده است :اگاه باشید ائین پاکاز ان خداست ،و کسانی که به جای او برای خود
دوستانی گرفته اند (به این بهانه که )ما انها را نمی پرستیم جز برای اینکه
ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک کنند ،البته خدا میان انها در باره انچه
که بر سر ان اختلاف دارند داوری خواهد کرد در حقیقت خدا ان کسی را که دروغ
پرداز نا سپاس است  هدایت نمی کند.

لذا
دوستان عزیز و خوانندگان محترم از همه شما عاجزانه تقاضا دارم که در مورد
خدا شناسی و توحید با توجه بیشتری به تحقیق بپردازند و بخصوص در مورد صفات
اختصاصی خداوند .ولی در مورد ذات خداوند زیاد کنجکاوی نکنید  زیرا
با این عقل ناقص نمی توان در مورد ذات خداوند خیلی فکرکرد و انسان ممکناست
دچار گمراهی شود ولی صفات خداوند را هر چه بیشتر و بیشتر بشناسید و تحقیق
کنید تا در توخید دچار اشتباه نشویم (انشاء الله )،که اگر خدای نکرده
توحید ما اشتباه باشد هیچ عمل ما به در گاه خدا پذیرفته نخواهد شد .خداوند
همه ما و شما را در شناخت توحید و شناسایی صفاتش یاری فرماید  آمین به رحمتک یا ارحم الراحمین .

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در چهارشنبه 87/1/21 و ساعت 2:46 عصر
نظرات دیگران()
یا علی 

جوانی علی (ع) الگویی برای جوانان

می گویند باید از حضرت علی (ع) الگو بگیریم! اما چگونه؟!... من یک
جوان هستم! یک جوان با خصوصیات خاص دوران جوانی! یک جوان با شور و نشاط خاص این
دوران که به خنده و تفریح ,  به شور و احساست نیاز
دارد و الگویی که مرا به شور آورد

با تمام این حرفها , باز هم الگو برای تو و برای همه  , مولای متقیان
است : و بخصوص جوانی شان

الگو گرفتن یک الگو

بله! خود امیر المومنین  در
جوانی شان , الگو داشته اند. الگویشان نیز پیامبر بوده
است . از علی (ع) از شش سالگی همراه و همراز پیامبر و در
خانه ایشان زندگی می کرده اند و در همه امور زندگی شان , حتی جزیی ترین مسایل هم به پیامبر اقتدا می نمودند یعنی خود ایشان هم از یک انسان
کامل و والای دیگر الگو می گرفته اند

اما چگونه؟

پیامبر اکرم (ص)  و علی(ع)
همواره با هم بودند. از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت
خویشان دعوت عمومی در خانه خدا و حتی سفرههای تبلیغی پیامبر. علی (ع) همیشه اول صبح
به دیدار پیامبر می رفت و آنگاه یکدیگر را شاداب در آغوش می کشیدند و احوال هم را
می پرسیدند . آندو بزرگوار اوقات زیادی از شبانه روز را در کنار هم به کار و تلاش
می پرداختند و گاه علی (ع) خالصانه عرق از پیشانی پیامبر پاک می کرد و ایشان
صمیمانه از او تشکر می نمود

علی (ع)  خود در این باره می
فرماید : (( پیامبر (ص) مرا در دامان خود پرورید. من کودک بودم , پیامبر مرا چون فرزند خود درآغوش گرمش می فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود
جای می داد... هرگز نیافت که من دروغی بگویم و در کردار من اشتباهی رخ دهد. من
همچون بچه شتری تازه که پیوسته به دنبال مادرش هست ,
دنبال او می رفتم . او هر روز نکته ای تازه ای از اخلاق برای من آشکار می ساخت و
مرا فرمان می داد که در خط او حرکت کنم . ان حضرت مدتی از سال در کوه حرا به سر می
برد و کسی جز من او را نمی دید... من نوروحی و رسالت را می دیدم و بوی خوش و دل
انگیز نبوت را احساس می کردم ... موقعیتی که من در محضر رسول الله داشتم برای هیچ
کس نبود))ـ

بسیار خوب!تمام این حرف ها درست !
اما حضرت علی (ع) , پیامبر را می دیده اند و وجود ایشان
را لمس می کرده اند و به ایشان اقتدا می کرده اند اما من چه که حضرت علی (ع) را نمی
بینم , چگونه می توانم از ایشان الگو بگیرم !؟

تاریخ که روح , افعال و رفتار امیرالمومنین را دیده و نقل کرده است . از او استفاده کن ! از
دیدگان تاریخ!؟

شجاعت , جوانمردی و شورمندی حضرت علی (ع)

آری ! مگر تو نمی گفتی الگویی می
خواهی که تو را به شور بیاورد . آنچه می تواند یک جوان را به شور بیاورد ,  دیدن حماسه آفرینی ها و شورمندی های کسی است که
به او علاقه مند است . حال چه کس دیگری را سراغ داری که به اندازه امیرالمومنین , حماسه آفریده باشد

در همان کودکی که مصادف بود با آغاز
بعثت پیامبر ,  کودکان به تحریک مشرکان پیامبر را
آزار می دادند و سنگ می پراندند, با شجاعت از اطراف
پیامبر دور می کرد . چه کسی , شب را در بستری پر خطر
بجای دیگری , بجای محبوبش خوابیده و از آن شب بعنوان لذت
بخش ترین شب عمرش یاد کرده است ؟ مگر رشادت های امیر المومنین در جنگ بدر را نشنیده
ای؟ آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخین نیمی از کشته شدگان این جنگ
با ضرب مشیر
علی (ع) از پای درامده بودند. می دانی در جنگ احد زمانی که علی
(ع) 26 سال داشت  , آنجا که در همان اوایل جنگ 9
پرچمدار لشگر دشمن را به خاک انداخت و بعد هنگامی که پیامبر در خطر محاصره بود
پروانه وار به دور آن حضرت می چرخید و از وجود مبارکشان محافظت می کرد همه مردم چه
ندایی را از آسمان شنیدند

لا فتی الا علی , لا سیف الا ذولفقار

علی از همه جوان ها بهتر است و
ذوالفقار او از همه شمشیرها  برنده تراست

اما جنگ خندق و شجاعت بی همتای علی
(ع) و داوطلب شدن ایشان جهت مبارزه با عمروبن عبدو یکی از نیریمند ترین مردان عرب
آری همانجا بود که پیامبر به واسطه اخلاص علی (ع) در این مقابله بی نظیر فرمود

ضربه علی یوم الخندق , افضل من عباده ثقلین

به راستی که چنین جمله ای در وصف
هیچ دلیر مرد دیگری بیان نشده ! در ان زمان امیر المومنین 28 سال بیشتر نداشت!؟

در جنگ خیبر نیز هنگامیکه تمام
مردان با تجربه و جنگ دیده سپاه اسلام شکست خورده بازگشتند ,
علی (ع) به میدان آمد و با فتح قلعه محکم و مقاوم خیبر ان پیروزی
بزرگ را برای اسلام به ارمغان اورد

به راستی که هیچ جوان دیگری , چنین جوانی پر شور و هیجان انگیزی نداشته است

همه مردان بزگ تاریخ بشریت و
پیشاپیش همه آنها علی (ع) در دوران جوانی از رموز موفقیت به خوبی بهره برده , راههای پر پیچ و خم آن را با درخشندگی پشت سر نهاده , توانسته اند کارهای بزرگی را به انجام رسانند

تفریح و شادی علی
(ع)

می دانی ای دوست عزیز : من هم
حرفهای تو را می پذیرم . اما جنگ و شور و حماسه بخشی از زندگی انسان است . چیزهای
دیگری هم هستند که آدمی باید به آنها هم توجه کند. یک الگوی کامل , باید در ان زمینه ها هم حرف برای گفتن داشنه باشد.
اینطور نیست ؟

حتما همینطور است و من به تو می
گویم که امیر المومنین در آن موارد هم , الگویی قابل
قبول و کامل ارایه می دهد . آخر تو درباره زندگی امیرامومنین چه فکر کرده ای؟

فکر می کنی تمام زندگی حضرت علی
(ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟

یعنی اینطور نبوده است !؟

نه که نبوده است ! حضرت علی (ع) , مردی خوش رو و خندان بوده اند . همیشه تبسم بر لب
داشته اند که دل مومنان را شاد می کرده است . ایشان تفریح هم می کرده اند. منتها
تفریح در دیدگاه امام علی (ع) ولگردی و اتلاف وقت یا روز را به شب رساندن نبود؟

پس تفریح علی (ع) چگونه بود؟

علی (ع) کار را تفریح می دانست

تفریح او را  ,  مسافرت ,کمک به دیگران ,تحصیل و تدریس ,  سرودن
,
 نوشتن ,  حفظ و قرائت قران
,
 مباحثه  ,  نگریستن به طبیعت و
ورزش تشکیل می داد . پرداختن به ورزشهای شمشیر بازی ,  پرتاب
نیزه ,  اسب سواری ,  کشتی
,
 وزنه برداری و شرکت در مسابقات ورزشی هم برای ایشان جنبه تفریح
داشته است

چقدر جالب بوده است ! احتمالا به
دلیل همین دیدگاه امیرالمومنیننسبت به تفریح و زندگی بوده است که اگر سرتاسر زندگی
شان را مرور کنیم , لحظه ای توقف و سکون در ان نمی
یابیم. گویی حتی یک لحظه هم با لحظه قبلی اش مشابه نبوده است و درست بدلیل همین
دیدگاه بود که شوخی و خنده هم در سیره مولای متقیان شکل دیگری داشت

امیر المومنین اهل شوخی و مزاح
بود. اما نه شوخی های زننده و بی مزه ! بلکه مزاح های معنادار و آموزنده

هر گاه یکی از یاران و دوستانش را
گرفته می دید با شوخی او را خوشحال می کرد تا اندکی از اندوهش کم شود. از همه مهمتر
اینکه شادی علی (ع) هنگامی بود که یک کافر ,  مسلمانمی
شد. جنگی به پیروزی ختم می شد ,  غذایی به فقیر می
رساند ,  دل غمدیده ای را شاد می کرد
,
 مشکلی را از کسی مرتفع می کرد و کودک یتیمی را ذوق زده می نمود

نکته دیگر هم این بود که مولای
متقیان در شوخی هایش مراقب و محافظ حدود شرعی بود تا حتی به شوخی دروغ نگوید
,
 دل مومنی را نشکند و یا با زن و دختر نامحرمی ,  شوخی نماید

علی(ع) و اتباط با زنان و دختران

به طور مثال همین چگونگی ارتباط
داشتن با زنها و دخترهای نا محرم در جامعه  ,  یکی
از معضلات امروز ما جوانهاست.بخاطر اینکه نه الگوی مناسبی در مورد ان ارائه شده و
نه دیدگاه دین در مورد آن به خوبی مشخص و تبیین شده است. تازه ,  تندروی ها و کج روی های گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به
آن اضافه کن

اگر به سیره امیرالمومنین دقت کنی
,
 می بینی که حضرت  ,  در سنین
جوانی با زنان سالخورده سلام و احوالپرسی می نمود ولی با دختران و زنان جوان نه !
حتی سلام هم نمی کرد . در حالیکه پیامبر در همان زمان با زنان و دختران جوان هم
سلام و احوالپرسی می کردند چون زمانی که علی (ع) 20 ساله و در عنفوان جوانی چنین
عمل می نمود ,  پیامبر اکرم قریب 50 سال از عمر
شریفشان می گذشت. بنابراین از آنجا که احتمال پیش امدن گناه دست کم برای طرف مقابل
دور از ذهن نبود ,  علی (ع)این تربیت شده مکتب
پیامبر به عنوان یک جوان سعی داشت مسائل ارتباطی و حدود بین دختر و پسر و به عبارتی
زن و مرد را مراعات کند. هر چند وجود نازنین آن حضرت مبراو پاکیزه از هرگونه آلودگی
بود

از طرفی پیامبرسه دختر جوان به
نامهای زینب ,  ام کلثوم و فاطمه در خانه داشتند
,
 بااینکه علی(ع)از کودکی به این خانه رفت و آمد داشتند
,
  اما در این رفت و امدها نهایت دقت را بعمل می آوردند. درحالی که
همین علی (ع) در دوران خلافتش وقتی که حدود 60 سال سن داشت و همسر شهیدی را نیاز به
کمک دید به یاری او شتافت

پس در ارتباط با افراد نامحرم
,
 چیزی که بیش از همه اهمیت دارد

نیت و انگیزه طرفین و از همه
مهمتر عدم امکان وجود مفسده در این ارتباط برای هر دو نفر است

یاری رساندن به نیازمند و در طلب
رضای خدا آنهم در حد ضرورت مطلوبست و لیکن این سیره جدایی از بهانه جویی برای
آشنایی و استمتاعات و لذت جویی و هرگونه آلودگی دیگر است

به راستی که کسی چون حضرت علی (ع)
,
 در سنین جوانی اش و در ریزترین حرکات و رفتارهایش بهترین الگوی نسل
جوان ماست


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در چهارشنبه 87/1/21 و ساعت 2:45 عصر
نظرات دیگران()
کبوتر با کبوتر 

توی
کودکستان فقط بچه‌ها با هم بازی می‌کنند. توی اتوبوس هم زن‌ها با هم هستند
و مردها با هم. اما آپارتمان ما خیلی بد است. همه چیز قاطی است. من باید
فکر می‌کردم. در یک آپارتمان5 طبقه 2 طبقه مخصوص مردان، 2 طبقه مخصوص زنان
یک طبقه هم مخصوص بچه‌ها. این طور بهتر است، چون بچه‌ها دیگر حوصله‌اشان
سر نمی‌رود. مردها هم با یکدیگر حرف‌های مردانه می‌زنند. برای همین بود که
تصمیم گرفتم همه کفش‌های مردانه را در طبقه اول و دوم جمع کنم. دو طبقه
بالا را پر کردم از کفش‌های زنانه. آن روز وقتی صاحبخانه طبقه اول به خانه
آمد جلوی در خانه غش کرد، غش کردن یک نوع مریضی است. من فکر نمی‌کنم به
کفش مربوط باشد اما پدرم می‌گوید:

او از دیدن این همه کفش جلوی خانه‌اشان هول کرده است.

آیا شما فکر می‌کنید سکته کردن هر کس به کفش‌های جلوی خانه‌اشان مربوط می‌شود؟


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در چهارشنبه 87/1/21 و ساعت 2:45 عصر
نظرات دیگران()
خاطرات پرستار صدام 

به گزارش روزنامه تایمز لندن، استوار رابرت ایلیس که 56 سال دارد طی
ماههای ژانویه 2004 تا آگوست 2005 وظیفه مراقبت پزشکی از صدام را بر عهده
داشته‌است. آنگونه که الیس می‌گوید صدام و سایر مقامات ارشد رژیم عراق در
«کراپر»، یک کمپ متعلق به نیروهای ویژه ارتش آمریکا در نزدیکی بغداد
نگه‌داری می‌شده‌اند.
 به
گفته الیس مقامات ارتش آمریکا به وی و سایر تیم پزشکی صدام همواره تاکید
می‌کردند که وی هرگز نباید بمیرد و آنان باید تمام کارهایی که برای زنده
نگه داشتن وی لازم است را مرتبا به انجام برسانند.

الیس می‌گوید:
«صدام روزانه دهها صفحه مطلب می‌نوشت و به نظر می رسید که نویسنده
چیره‌دستی است. همواره از خاطرات شیرین گذشته‌اش سخن می‌گفت، از کودکی
فرزندانش و از داستان‌هایی که هنگام خواب برای آنان تعریف کرده‌بود. وقتی
که اجازه یافت روزانه چند دقیقه برای هواخوری از سلولش خارج شود
باقی‌مانده غذایش را همراه خود می‌آورد و به پرندگان می‌داد. به آبیاری
علف‌ها علاقه خاصی داشت و همواره می‌گفت که در جوانی یک کشاورز بوده و
هیچگاه فراموش نکرده که از کجا آمده است».
به گفته این پرستار ارتش آمریکا صدام اما اکثر اوقات از رفتار زندانبانان خود شکایت کرده و به جروبحث با آنان می‌پرداخت.

رابرت
اینک در یک بیمارستان نظامی ارتش در میسوری کار می کند و می‌گوید که هیچ
خاطره بدی از صدام ندارد:«هیچگاه بی‌احترامی نمی‌کرد و هیچ چیز نامعقولی
در رفتارش وجود نداشت. روزی که می‌خواستم به آمریکا برگردم مرا محکم در
آغوش گرفت و برایم آرزوی موفقیت کرد».


نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در چهارشنبه 87/1/21 و ساعت 2:44 عصر
نظرات دیگران()
نخل 

نخل

من تشنه ترین ، تنهاترین نخل جنوبم
 مثل وطنم سوخته تنم اهل جنوبم
تن پوش تن زخمی من مرهم صبره
خوشبختی برام دیدن یک لکه ی ابره
من تشنه ترین تنهاترین نخل جنوبم
مثل وطنم سوخته تنم اهل جنوبم
من اهل کویرم
از نسل کویرم
یک عمره گول ابرای بی بارونو خوردم
دندان به لب تشنه و پوسیده فشردم
من نخل تبر خورده ی بیداد کویرم
تنهام ولی با این همه فریاد کویرم
نخلستون سرسبزی می شه روزی اینجا
پیغام منو پرنده ها میدن به ابرا
من اهل کویرم
از نسل کویرم
با لب های خشک زخم تبر اینجا می مونم
هر لحظه تو خاک تشنه ریشه می نشونم
با سوز عطش تشنگی و داغی می سازم
از جنگل خورشید و عطش باغی می سازم
تنهام نذارید من دیگه از تنهایی سیرم
من منتظر دیدن باغی تو کویرم

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در چهارشنبه 87/1/21 و ساعت 2:33 عصر
نظرات دیگران()
میشه فدات شم ؟ 

سلام عزیز دلم . خوبی؟ آره زنگ که زدم خوب بودی . الانم سر کلاسی ( 1:53) منم ناهار خوردم  و
اومدم که برات بنویسم خوشکلم . دارم آهنگ جدید شادمهر و گوش میدم . (بیا)
خیلی قشنگه . شما هم که امروز تا غروب دانشگاهی و فکر کنم حسابی خشته شی
جوجو ناز نازیه من . شبم که من میرم باشگاه و بعدش اگه حالشو داشتم درس
میخونم  . اگه نه که میزارم برای فردا شب و جمعه .
خوب عزیزم یهو دیدی من دوباره سر و کلم اونوا پیدا شدااا. وای که چه کیفی
میده آدم همیشه پیش عشقش باشه و دستش و بگیره و باهاش قدم بزنه . لپاشم
بگیره گازگازی کنه . من که دلم نمیاد گازت بگیرم . آهنگ یه کاری کن از شادمهر  دلمو
هوایی کرد برات . ایندفعه باید حسابی خوش بگذرونیماا . دفعه قبل که اینقدر
دلم گرفته بود بار دومی که نمیشد خوش باشم . ایندفه میخوام هم به تو هم به
من خوش بگذره . فقط نامردی نکنی قلقلکم بدیاااا . دفعه قبل که خدارو شکر
یادت رفت . من به قلقلک خیلی حساسم . نمیتونم عکسالعملی نشون ندم از خودم
. البته خیلیا هستن براشون عادیه و بیتفاوته بدنشون نسبت به قلقلک ولی من
نمیتونم . خوب بگذریم من که میدونم دخمل خوبی هستی اذیتم نمیکنی . خانوم
خانومای ما ورزش کرده بدنش کوفته شده . فداش بشم نیستم یه مشت و مال حسابی
بدم . البته الان بهتر شده . من خودم دردشو چشیدم میدونم چی میکشه . البته
اشکال نداره خپل خانوم بزا بدنت راه بیوفته یه کم باز شه . فقط که نباید
بخوری و بخوابی . چاق میشی . چله میشی اونوقت من نمیتونم از لقمه چرب و
نرمی مثل شما بگذرماا. البته الانم نمیشه گذشت .

شوخی میکنم عسلیه من . ماه منی ناز منی . مال منی . حرف نداری خوشکلم .

 الان مامی اومد تو اتاقم میگه شاید شب دایی بیاد . میخواد براش آهنگهای جدید و رایت کنم .  اها
دیروزم که بعد از ظهرش بیخود و بیجهت رفتیم دانشگاه . هیچکدوم از کلاسا
تشکیل نشد . تازه موقع رفتم با راننده تاکسیم دهن به دهن شدم . مرتیکه
میخواست نفری 100 تومن بیشتر بگیره . البته 100 تومن پولی نیست ولی حرف
زور میزد . یه عمر ما داریم این مسیرو میریم نفری 100 تومن میدیم این میگه
باید بیشتر بدی . منم گفتم نرخت همینه خودتم میدونی چه دلیلی داره بیشتر
بدم ؟ گفت من شمارو تا اینجا رسوندم شما داری کم لطفی میکنی . عجب آدم
طماعی بود . گفتم خوب مرد حسابی مسیرت همینه جای عجیب غریبی نیومدی که .
میگه نه گوجه فلان قده خیار فلان قده . گفتم خوب هست که هست برای همه
همینه و تازه ما نباید جُرشو بکشیم که . خود شما الان میخوای دو برابر حقت
بگیری و اونوقت میگی آقا تورم و فلان و بسار و دیگه نمیگی خود ماییم
مملکتو به این روز انداختیم . 4 نفر عین شما رفتار کنن مملکت میشه هرکی
هرچی اونوقت خود شما میای میگی آی هوار که خرج زندگی کمرمونو شکست . باعث
و بانیش خود شمایین دیگه . دیگه هم درو باز کردم پیاده شدم . اینجور آدما
باید یه بار درست و حسابی تنبیه بشن تا دیگه هوس نکنن روی مسافرا این
بازیارو در بیارن . حالا بگذریم . خیلی حرف زدم عزیزم . ایشالا خوش باشی
گلم.  مواظب عسلم باش. دوست دارم .

نوشته شده توسط مهرزاد گورکانی در چهارشنبه 87/1/21 و ساعت 2:33 عصر
نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ک................س
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا